کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



بر اساس موارد ذکر شده و نتایج به دست آمده دانشجو به واسطه بزرگسال بودنش و اینکه باید دوباره ویژگی های دوران کودکی همچون پرسش گری و تفکر انتقادی را داشته باشد بایستی به این مساله بپردازد که فلسفه ورزی موجب بازسازی تفکر پرسش وی می گردد. همچنین دانشجو به واسطه دانشجو بودنش می بایست نقش بسزایی در تولید علم داشته باشد و این از طریق توجه به جنبه های شخصیت فلسفی خود امکان پذیر می باشد.
پیشرفت بعد شناختی و رفتاری دانشجو
در این باره اسمیت ضمن توجه به این موضوع که دانشجو برای رشد بعد شخصیتی و شناختی خود نیاز به توجه دارد و می بایست انگیزه کافی برای پیشرفت بعد شناختی داشته باشد به این نکته توجه نموده است که برای دانشجویان ، کشف این موضوع که برخی از بزرگترین مغزهای متفکر جهان با همان مسایلی دست به گریبان بوده اند که ذهن آنها را هم به خود مشغول داشته ، امری غیرعادی نیست؛ مسائلی که در ذهن آنها به حدی پیچیده ، مبهم و غامض مانده که شخص را در بحث و فحص پیرامونشان به شک و تردید می اندازد. با این حال ، آنان این مسائل را دارای اعتبار همیشگی و ارزش دائمی می دانند؛ به طوریکه فکر و اندیشه شان در لحظات خلوت و تنهایی به آنها معطوف می گردد. در حین جستجو و کشف نوشته های برخی فلاسفه شهیر جهانی ، پرسش ها و اندیشه های فردی و خصوصی شخص در قالب یک رشته مسائل کاملاً منظم قرار می گیرد که این ، اغلب برای بررسی و مطالعه دقیق اندیشه ها و عقاید اساسی ، یک محرک مناسب خواهد بود و البته ، پیروی از یک ذهن درجه یک که باعث وضوع و دقت اندیشه شود ، احتمالاً آمادگی بسیار خوبی برای ارتقای سطح زندگی شخص به سطوح اندیشمندانه تر است.(اسمیت، ۱۳۹۰)
پایان نامه - مقاله - پروژه
بر این اساس دانشجو بایستی به پرسش گری و جستجوگری در مفهوم مورد نظر داشته باشد و ما بایستی در گام اول روحیه پرسش گری، نقادی، توجه و تمرکز وی را فعال نماییم تا دانشجو با انگیزه به یادگیری فلسفه از بعد روشی آن بپردازد.
دانشجو می بایست همواره در مسیر قانع شدن باشد و با ایجاد پرسش های بنیادی و مبنایی، ماهیت مسائل را مورد سوال قرار دهد و با طرح پرسش های عمیق فلسفه ورزی نماید به عبارتی فلسفیدن و رشد علمی دانشجو در گرو طرح پرسش های دقیق و عمیق می باشد. این رشد در واقع مبتنی بر توجه عمیق به مفهوم دیالکتیک می باشد.
بعد چهارم: جایگاه برنامه درسی(محتوا و روش) آموزش عالی
محتوای قابل ارائه
نتایج به دست آمده به این موضوع اشاره دارد که در حال حاضر محتوای دقیقی برای این موضوع در دسترس نمی باشد. اما آنچه مورد دقت واقع شده است این است که ما باید با توجه به اهداف فلسفه ورزی که در نظر داریم دست به گزینش و یا تولید محتوای متناسب بزنیم.
باقری در این باره می گوید:” ما با این دانشجویان دو جور فلسفه‌ورزی می‌توانیم داشته باشیم. یکی فلسفه‌ورزی عام است و یکی فلسفه‌ورزی فلسفه علم در حوزه علم خودشان است. دومی که برایشان کاملاً جالب است. یعنی اگر یک کسی که رشته‌اش فیزیک است، ما برویم و راجع به فلسفه فیزیک صحبت بکنیم. کاملاً مرتبط است. چون که می‌آید و راجع به محتوای همان علم یک سری پرسشهای بنیادی مطرح می‌کند. طبیعتاً کسی که در آن حوزه است، اینها برایش جالب است.
یعنی کاملاً در فضا است و می‌فهمد. پس یکی از فایده‌هایی که فلسفه می‌تواند برای همین دانشجویان داشته باشد، این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-08-01] [ 11:28:00 ب.ظ ]




اخلاق خوب

 

 

 

به نظر بسیاری از زنان متاهل اگر میزان مهریه پایین باشد مردان راحت‌تر می‌توانند به خواسته‌های نابجای خود برسند. به طور مثال خانمی ۴۵ساله، غیرشاغل به ما چنین گفت، که مهریه‌اش ۱۴ سکه‌است و هر وقت مشکلی در زندگیش پیش می‌آید، همسرش به راحتی می‌گوید: “مهریه ات را بگیر و برو” وی از اینکه آن زمان میزان مهریه اش را پایین گرفته پشیمان است.
در این میان اکثر زنان داشتن استقلال اقتصادی و داشتن درآمد را برای زن منبع بزرگ احساس قدرت می‌دانستند. از سوی دیگر به زعم آنان زنی قدرتمند است که سوار به زندگیش باشد یعنی بتواند سازماندهی کند تا امور خانواده نظم داشته باشد و امنیت و آرامش خانواده فراهم بشود در این میان آگاهی زنان از حقوق خود، زیرکی، سیاست داشتن، تحصیلات نیز به عنوان منابع احساس قدرت زنان بیان شده‌ است. هر چند که برخی از زنان، جامعه مردسالار را مانعی برای رسیدن به این احساس قدرت می‌دانستند. چنانچه بوردیو اذعان دارد، به دلیل وجود نظام‏ مردسالار حتی با دستیابی زنان به عوامل قدرت هم‌چون تحصیلات، درآمد و شغل ساختار مردانه قدرت تغییر نیافته ‌است. چنین به‌نظر می‌رسد تا زمانی‌که برتری یک جنس در جامعه پذیرفته‌ شده‌ باشد، مشروعیت اقتدار زنان غیرقابل‌ قبول باقی می‌ماند، البته ممکن است در یک خانواده به طور مشخص این اقتدار از طرف اعضا پذیرفته ‌شود اما از جانب جامعه‌ای که این خانواده در آن قرارگرفته، پذیرفته نمی‌شود و حتا تمسخر هم می‌شود. به همین سبب به نظرمی‌رسد در چنین فضایی تنها عوامل مشروع احساس قدرت در زنان، عواملی هستند که توسط جامعه و در چارچوب نقشی که زنان توسط آن تعریف شده‌اند. ارزش و احترام بالایی که جامعه برای مادری، همسری یا سایراشکال نقش‌های جنسیتی سنتی قایل است و بی‌توجهی به سایر روابط یا انواع اقتدار در سیر زندگی فردی زنان، نمونه‌ای از این مثال است. احتمالا اعمال قدرتی که جامعه به صورت سنتی برای نقش‌های زنان در نظر می‌گیرد، شیوه‌ای است که در یک دیدگاه عامتر، اقتدار مردانه را باز تولید می‌کند و قدرتی که زنان در ازای ایفای نقش مادری یا سالخوردگی(به عنوان عوامل قدرت زنانه در شکل سنتی)دریافت‌ می‌کنند، به نظر می‌رسد به معنای دست شستن از سایر اشکال اقتدار یا سایر نقش‌هایی است که زن می‌توانسته‌ است در سال‌های جوانی یا باروری خود در جامعه ایفا کند.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
در کل زنان اظهار داشتند به سبب شرایط اجتماعی و اینکه مردان زود سست می‌شوند و دنبال تنوع طلبی نیز هستند، مهریه بالا مانعی در برابر تنوع طلبی آقایان است. ترس از پرداخت مهریه منجر به کوتاه آمدن مردان و پیش رفتن حرف زنان می‌شود. خانم ۳۵ ساله خانه‌دار بیان نمود: “وضعیت کنونی جامعه به نوعی است که آقایان زود سست شده و دچار تنوع طلبی می‌شوند گاه در زندگی از اینکه مهریه ام بالا بوده احساس قدرت کرده ام. در حین زندگی با همسرم احساس نمودم همسرم تلفنی با خانم دیگری ارتباط دارد موضوع را با وی در میان گذاشتم هر چند که وی شدیدا آن را انکار کرد ولی من وی را تهدید به اجرا گذاشتن مهریه نمودم، از آن زمان به بعد همسرم بیشتر به من توجه نمود، رابطه تلفنی اش را قطع کرد و در زندگی در مقابل درخواست‌هایم کمتر مقاومت می‌کند".
در بین زنان مطلقه برخی مهریه خود را دریافت کرده ‌بودند، مثلا خانمی ۲۴ساله دانشجو توانسته بود با دریافت مهریه به صورت قسط بندی هر ماه دو سکه، تحصیلات خود را ادامه داده و به راحتی زندگی کند و دغدغه مالی هم نداشته باشد. خانم ۳۶ساله در حین طلاق گفت که همسرش توان مالی پرداخت مهریه را نداشته و قبول کرده در قبال دادن حضانت فرزند به وی با طلاق موافقت نماید. خانم ۳۶ساله که به گفته او به سبب شرایط خانوادگی نتوانسته‌است تحصیلاتی بیشتر از دوره ابتدایی داشته ‌باشد و به خاطر وضعیت مالی خانواده از همان ابتدا به کارهای موقت پرداخته تا کمک خرج خانواده اش باشد و به دلیل همین وضعیت اقتصادی خانواده باعث شده در سن ۱۹سالگی ازدواج نماید. بعد از چند سال زندگی با همسرش به خاطر بیکاری همسرش همچنان مسئولیت مالی خانواده را به دوش می‌کشد و در حال حاضر در بخش خدماتی دانشگاه شاغل بوده و از اینکه همسرش از لحاظ مالی به او وابسته و وی منبع درآمد خانواده بوده احساس قدرت داشته‌است، با این همه اعتیاد و بددهنی همسرش باعث می‌شود برای حفظ آبرو در مقابل دیگران کوتاه بیاید. در حال حاضر پرونده طلاق آن‌ها در دادگاه در جریان است و وی توانسته در مقابل بخشش مهریه خود سرپرستی فرزندش را به عهده بگیرد. وی معتقد است میزان مهریه وی ۵۰۰ سکه، به وی احساس قدرت بخشیده و به دیگران هم توصیه می‌کند میزان مهریه خود را پایین نگیرند تا بتوانند در موارد لازم از آن استفاده کنند.
از مصاحبه‌ها چنین برداشت می‌شود که هر چند به طور محسوس زنان احساس قدرت را کمتر تجربه کرده باشند ولی از میزان مهریه خود توانسته اند در زمان‌های مختلف و در برهه‌های مختلف زندگی خود استفاده برده و از پس مشکلات خود بربیایند و به نظر می‌رسد این احساس قدرت ناشی از میزان مهریه همیشه با آن‌ها بوده ‌است. به نظر قریب به اتفاق خانم‌هایی که با آنان گفتگو شد مهریه‌ی سنگین برای زن، اهرم قدرت برای نیل به اهداف مشروع است: اولا با توجه به‌این که قانون مدنی، حق طلاق را از اختیارات شوهر اعلام کرده و زن فقط در موارد عسر و حرج، چنین حقی را پیدا می‌کند، در صورتی که زن متقاضی طلاق باشد، ناگزیر از اقامه‌ی دلیل و اثبات عسر و حرج خود است. چه بسا زنان قادر به اثبات بدرفتاری‌های همسران خود نبوده و دادگاه، تقاضای طلاق آن‌ها را مردود اعلام کرده ‌است. در صورتی که اگر زن دارای مهریه‌ای سنگین باشد و آن را به اجرا بگذارد یا از طریق دادگاه مطالبه کند، مرد ملزم به حضور در دادگاه و تعیین تکلیف زن برای طلاق یا ادامه‌ی زندگی خواهد بود. همچنین در صورتی که مهریه سنگین باشد و زن متقاضی طلاق، و دادگاه تقاضای طلاق زن را نپذیرد، وی می‌تواند با غمض عین از مهریه‌ی خود به صورت طلاق خلع، موافقت شوهر را برای طلاق کسب کند. همچنین با توجه به‌این که مادر برای حضانت طفل تا سن هفت سالگی اولویت دارد و بعد از آن اولویت با پدر است، چنانچه زندگی زناشویی به طلاق منجر شود زن می‌تواند انصراف از اخذ مهر و بخشیدن آن را به مرد منوط به اخذ حق حضانت فرزند بکند. از این قرار در عرف جامعه ما مهریه‌های سنگین، تضمینی برای جلوگیری از طلاق، و تامین مالی زن برای دوران جدایی، یا برای جبران کمبود سهم الارث و یا ابزاری برای تحقق طلاق و تحصیل موافقت مرد برای حضانت فرزند توسط زن بعد از طلاق است.
۴-۱-۴- مهریه به مثابه سرمایه اقتصادی
مهریه در اصل نوعی سرمایه اقتصادی است هر چند در برخی موارد می‌شود تاثیر آن را به طور مستقیم دید ولی در اصل یک نوع پشتوانه اقتصادی به شمار می‌آید که در برهه زمانی خاص می‌توان از آن استفاده نمود. از اهداف تئوریک بوردیو، مربوط به ساختارگرایی، ما شاهد برداشتی از مسئله‌ی قدرت هستیم که میان قدرت و توزیع نابرابر امکانات (اقتصادی) علامت تساوی می‌گذارد. طبق نظر او، اگر کسی دارای سرمایه‌ی زیادی باشد، نتیجتا دارای قدرت هم هست. توصیف بوردیو از ساختار طبقاتی، یا «فضای اجتماعی»، تجریدی و شکل بندی شده‌است. فضای اجتماعی، فضایی چند بعدی است که در آن، جایگاه افراد بوسیله‌ی مجموعه‌ای از ویژگی‌ها تعیین می‌شود: یا از زبان بوردیو “بوسیله ی ساختار روابط میان تمام ویژگی‌های مربوط که ارزش خاص هر یک از آن‌ها را تعیین می‌کند و تاثیری که آن‌ها روی کارکردها می‌گذارند". از میان این “ویژگی‌های مربوط” می‌توان به شغل، تحصیلات، درآمد، شغل والدین، تحصیلات و درآمد والدین، منشاء جغرافیایی، جنسیت و غیره اشاره کرد. طبق نظر بوردیو، طبقه می‌تواند بعنوان مجموعه‌ای از افراد با جایگاه تقریبا مشابه در فضای اجتماعی، تعریف شود. فرض بر آن است که این افراد موضع‌گیری‌ها و منافعی مشترک را بسط می‌دهند و بنابراین رفتار مشابهی خواهند داشت و طرز فکر مشابهی را عرضه خواهند کرد. بوردیو مفهوم سرمایه را تنها به منافع مادی، سرمایه‌گذاری‌ها و سودهای پولی، پیوند نمی‌زند. سرمایه‌ی اقتصادی تنها یکی از بسیاری شکل‌های دیگر سرمایه ‌است.
جدول شماره (۴-۴ ): کارکرد مهریه در بین زنان

 

 

بخشش مهریه در قبال حضانت فرزند

 

دریافت مهریه به صورت اقساط و گذران امور مادی بعد از طلاق

 

 

 

استفاده از مهریه به عنوان تهدید و پیش بردن امور

 

بخشش مهریه و گرفتن طلاق توافقی

 

 

 

دریافت مهریه از ارث و احساس امنیت اقتصادی بعد از فوت همسر

 

مانعی برای برخی کارهای ناشایست همسر

 

 

 

تثبیت خانواده

 

مانعی جهت ازدواج مجدد مرد

 

 

 

ایجاد منزلت و شان اجتماعی

 

سخت کردن طلاق

 

 

 

ایجاد پرستیژ و تفاخر اجتماعی

 

 

 

در اکثر مصاحبه‌ها دیده می‌شود که مهریه نوعی سرمایه و پشتوانه اقتصادی به شمار می‌آید مثلا خانم دانشجویی توانسته از مهریه برای آینده و ادامه تحصیلاتش استفاده کند.زنان دیگری توانسته بودند مهریه را به شیوه‌های مختلف دریافت نمایند، گاه در قبال موارد دیگر به صورت پایاپای از مهریه‌استفاده می‌کنند، یا خانمی ۸۱ ساله بیوه در قبال سفر حج، مهریه خود را می‌بخشد و خانم دیگری در ازای حضانت فرزندش مهریه را با همسرش مبادله می‌کند.
به نظر افرادی که از آنان نظرخواهی شد، مهریه، کمبود سهم الارث زن را جبران می‌کند. چرا که قانون مدنی ایران، سهم الارث پسر را دو برابر دختر قرار داده ‌است. دو نوع از شکل‌های مهم سرمایه که بوردیو طرح می‌کند، عبارتند از: سرمایه‌ی فرهنگی و سرمایه‌ی اجتماعی. استفاده از مفهوم سرمایه‌ی فرهنگی این پیش شرط را دارد که چیزی به نام فرهنگ مشروع و شناخته شده وجود داشته و به درجات مختلف غالب باشد، و برای همین بتوان، مانند پول، با درجات مختلف به آن فرهنگ دسترسی داشت. در جوامع مدرن میان سرمایه‌ی فرهنگی و شایستگی‌های رسمی تحصیلی پیوندی برقرار است و بوردیو در موارد زیادی برای سرمایه‌ی فرهنگی کسب شده درسیستم آموزشی از مفهوم سرمایه‌ی آموزشی استفاده می‌کند. سرمایه‌ی اجتماعی عبارت است از شبکه‌ی ارتباط‌ اجتماعی و جریان اطلاعات. یک فرد از سرمایه‌ی اجتماعی بالایی برخوردار است اگر او ارتباط‌های اجتماعی گسترده‌ای داشته باشد که بتواند برای دستیابی به هدف اش آن‌ها را بسیج کند.
با بالا رفتن میزان مهریه، سرمایه اجتماعی زن بالا می‌رود. خانم ۳۱ساله شاغل در این مورد به ما گفت: “در بین دوستان و آشنایان زمانی که از میزان مهریه ام سوال می‌شود از اینکه مهریه ام بالا است، احساس خوبی دارم و از این وضعیت راضی‌ام". تعیین شان اجتماعی زن با توجه به میزان مهریه بیانگر تعریف آن به منزله نوعی از سرمایه اجتماعی است، چنان که گاه با توجه به تحصیلات و طبقه اجتماعی خانواده میزان مهریه نیز محاسبه می‌شود. به زعم برخی از پاسخگوها به طور نامحسوس در برهه‌هایی از زندگی آنان شأن خاصی را برای زن به همراه دارد. به گفته خانمی ۲۴ساله، “مهریه بالا شأن اجتماعی دختر است و من از اینکه مهریه ام کم باشد مخالفم چون کم بودن میزان مهریه را دلیل کم ارزشی خود می‌دانم و به هیچ عنوان قبول نمی‌کنم که همسرم میزان مهریه را کم انتخاب کند".
۴-۱-۵- جمع بندی
روایت کلی مصاحبه‌ها در ارتباط با زندگی زنان بیانگر تلاش و کوششی است که آن‌ها طی سالیان زندگی خود برای اداره و یا کنترل عواملی که زندگی خانوادگی آن‌ها را متاثر می‌سازد، دارند. به نظر می‌رسد که فراهم ساختن آرامش زندگی خانوادگی و حفظ آن، انگیزه اصلی آن‌ها در زندگی است. بدین سبب این انگیزه زنان را وامی‌دارد تا هرکاری را که لازم است انجام دهند تا نگرانی‌ تقریبا همیشگی آن‌ها برای از هم پاشیده‌شدن زندگی خانوادگی را کاهش دهد. در این میان تعیین مهریه بالا یکی از راه حل‌ها بوده که علاوه بر ایجاد یک نوع پشتوانه و سرمایه اقتصادی برای زنان سرمایه اجتماعی و فرهنگی را نیز در پی دارد. از دیدگاه زنان میزان مهریه بالا می‌تواند تاحدودی منجر به جلوگیری از ازدواج مجدد و حتی خیانت احتمالی مردان شود و همچنین مانعی برای طلاق در هر شرایطی می‌دانستند، آنان این میزان بالا را تضمینی برای حفظ خانواده و آرامش آن می‌دانستند. زنان از میزان مهریه خود توانسته‌اند در زمان‌های مختلف و در برهه‌های مختلف زندگی خود به نوعی استفاده برده و از پس مشکلات خود بربیایند و به نظر می‌رسد این احساس قدرت ناشی از میزان مهریه همیشه با آن‌ها بوده‌است. هر چند گاهی به صورت نامحسوس و گاهی محسوس‌تر بوده‌ است.این دسته از زنان طی دوره‌های زندگی خود هرگاه احساس کنند که شرایط خانواده نگران‌کننده ‌است و یا همسرشان در شرایط دلخواه نیست، انواع شیوه‌ها از قبیل تهدید به دریافت مهریه بالا و گاه غر زدن و حتا ترک خانه را بکار می‌گیرند تا اوضاع را مجددا به کنترل خود درآورند. به نظر می‌رسد موفقیت در این امر یعنی حفظ کانون خانوادگی عاملی است که به زنان احساس قدرت می‌دهد

مقدمه

در این فصل به بررسی نهایی وضعیت متغیرها (توصیفی) و روابط بین آن‌ها (تحلیلی) میپردازیم. ابتدا توزیع افراد را بر اساس متغیرهای زمینهای و متغیرهای مستقل و وابسته توصیف میکنیم که شمای کلی از جامعه مورد بررسی را بر اساس این متغیرها، پیشرو داشته باشیم و در ادامه از طریق آزمون رابطه بین مفاهیم و متغیرها به تحلیل داده های گردآوری شده خواهیم پرداخت.

۴-۲- بخش کمی

 

ویژگی‌های کلی جمعیت نمونه در بررسی کمی

 

جمعیت نمونه در این بخش، شامل زنان در ۸ تیپ (زنان مجرد شاغل، زنان مجرد غیر شاغل، زنان متاهل شاغل، زنان متاهل غیر شاغل، زنان بی همسر در اثر طلاق شاغل، زنان بی همسر در اثر طلاق غیر شاغل، زنان بی همسر در اثر فوت شاغل، زنان بی همسر در اثر فوت غیرشاغل) هستند. گستره سنی زنان مورد بررسی در این بخش زنان ۱۸ تا ۸۶ سال هستند و تعداد اعضای خانواده پاسخگویان از سه نفر تا ۱۰ نفر را شامل می‌شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ب.ظ ]




 

بحث و نتیجه‌گیری

 

۱۲۴

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع فارسی

 

۱۳۶

 

 

 

منابع انگلیسی

 

۱۳۹

 

 

 

کلیات تحقیق
فصل اول:
طرح مسأله
امر روزمره دارای معانی متعدد و مبهمی است، ولی به‌طور‌کلی می‌توان بدین نکته اشاره کرد که بستر فرآیندهای پویایی مانند آشنا ساختن امر ناآشنا، نزاع بر سر پذیرفتن و رد کردن امور جدید و سازگاری با شیوه‌های متفاوت زیستن است. بنابراین، این ابهام و درعین‌حال نزدیک بودن امر روزمره به تجارب همه افراد، موجب آن نمی‌شود که امر روزمره امری آشنا و کاملاً شناخته شده و پیش‌پاافتاده باشد. از همین روست که بستر زندگی روزمره که در نگاه اول ممکن است چندان مهم و قابل‌توجه به نظر نرسد، به محمل مطالعات عده زیادی از متفکران علوم انسانی و جایی برای فراهم آوردن مواد اولیه تحلیل‌های جامعه شناختی بدل می‌شود.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
یکی از مباحثی که تقریباً در نظرات بسیاری از افرادی که در باب زندگی روزمره کار کرده‌اند، مشترک است، بحث تضاد است که به شکل‌های مختلفی همچون سرکوب، مخدوش کردن امر روزمره و یا با معانی دیگری مطرح می‌شود و می‌توان از این عبارات نزدیک به هم (به لحاظ معنایی) چنین استنباط کرد که زندگی روزمره عرصه‌ای است که در آن در هر لحظه کشمکش میان افراد و گروه‌های فرادست و فرودست جریان دارد، جریانی بی‌پایان که در آن فرادستان می‌کوشند تا قواعد بازی خود را به فرودستان تحمیل کنند.
برای تعدادی از نظریات، بحث کشمکش در زندگی روزمره به همین جا خاتمه می‌یابد، اما گرامشی[۱] با وارد کردن مفهوم «مقاومت» در ادبیات جامعه‌شناسی، نشان داد که رابطه میان ضعفا و اقویا به تحمیل و تسلط ختم نمی‌شود و افراد و گروه‌های فرودست در فرایند زندگی روزمره به خلق روش‌هایی برای مقابله با سرکوب و سلطه برمی‌خیزند و با اشکال مختلفی از مقاومت، عملاً رابطه را به نحوی معکوس می‌کنند.
بخشی از زندگی روزمره که پایان نامه حاضر قصد مطالعه آن را دارد، در واقع به رابطه بین زنان و بدن‌هایشان با جهان زندگی برمی‌گردد. بارزترین وجهی که زنان و مردان را از هم جدا می‌کند، بدن‌های فیزیکی آنان است و این تمایز تا حدی بدیهی و مشهود جلوه می‌کند که تا چندی پیش آن را صرفاً به مثابه یک تمایز زیستی در نظر می‌گرفتند و برای آن قائل به ابعاد اجتماعی نبودند. با طرح مباحثی از سوی متفکرانی چون فوکو[۲]، دوسرتو[۳] و دیگران است که بدن جزء مباحث اجتماعی می‌شود و عملاً برای کالبد آدمی‌ وجه اجتماعی تصور می‌گردد.
به دلیل نوع جامعه‌پذیری‌های متفاوتی که در تربیت و اجتماعی کردن دختران و پسران از سنین ابتدایی رشد تا آخرین مراحل جامعه‌پذیری در پیش گرفته می‌شود، دو بدن زنانه و مردانه که در ابتدا جز در موارد خرد و ناچیزی متفاوت نیستند، به دو پدیده مجزا که کاملاً مشخصات متفاوتی دارند، تبدیل می‌شوند و در واقع این دو بدنِ به لحاظ اجتماعی زن و مرد شده، با آن بدن‌های فیزیکی مؤنث و مذکر فاصله زیادی دارند که این فاصله را مرهون سیستم‌های اجتماعی تعریف‌‌کننده ارزش‌ها و هنجارها هستند. بنابراین زن؛ به عنوان بخش مهمی از زنانگی خویش با بدنی اجتماعی شده مواجه می‌شود که آن را به مثابه شیئی بیرون از خود درک می‌کند و در اثر زندگی با این بدن، با مسائل و مشکلاتی مواجه می‌شود که خاص او و همجنسانش است و مردان در آنها شریک نیستند.
زنان در مقابل بدن خود و پیامدهای اجتماعی زیستن با بدن زنانه، به راه‌های مختلفی متوسل می‌شوند. در تعدادی از موارد، راه‌حل زنان اطاعت است. در برخی عرصه‌های اجتماعی، اطاعت جای خود را به راه‌حل مقاومت می‌دهد. زنان در بسیاری از موارد در مقابل الزام‌های بدن زنانه خود به مقاومت دست می‌زنند و نظام‌هایی را که به تعریف ارزش‌ها و هنجارها برای بدن زنانه پرداخته‌اند، واژگون می‌کنند یا راه‌هایی برای فرار از دست آنها پیدا می‌کنند. این مقاومت‌ها معمولاً دربردارنده نوعی خلاقیت هم هست. خلاقیت زنان در مواجهه با بدن‌هایشان را در مواردی مثل سبک‌های آرایش و پوششی که انتخاب می‌کنند، مدیریت بدن، رفتارها و ژست‌های بدن و چهره‌ای که انتخاب می‌کنند و … می‌توان دید.
در این رساله قصد ما این است که نقاطی از زندگی روزمره را که در آن زنان از سیستم‌های ارزشی و هنجاری مربوط به بدن‌هایشان اطاعت می‌کنند یا در مقابل آن به مقاومت می‌پردازند را نشان دهیم و انواعی از خلاقیت را که در مقاومت کردن زنان وجود دارد، بیابیم. به همین دلیل، به سراغ نقاطی از زندگی فردی و اجتماعی زنان می‌رویم که در آن نقاط حضور بدن زنانه پررنگ‌تر می‌شود، مثل انواع آرایش‌هایی که زنان بر صورت و بدن خود انجام می‌دهند، لباس‌هایی که می‌پوشند، فضاهای اجتماعی که در آن حضور فیزیکی مشخصی دارند و ….
ضرورت و اهمیت تحقیق
شناخت زندگی روزمره جامعه ایرانی، علی‌رغم اهمیت زیادی که می‌تواند داشته باشد و نقش بزرگی که می‌تواند در پیشبرد جامعه‌شناسی ایفا کند؛ کاری است که بسیار کم صورت گرفته و جای زیادی برای کار و تحقیق و نیز رشد و توسعه دارد. رساله حاضر، در صدد بررسی یکی از مقولاتی است که به زندگی روزمره زنان ایرانی مربوط می‌شود و تاکنون از این زاویه بدان پرداخته نشده است.
فهم تجارب روزمره زنان و توصیف آن از زبان خود ایشان می‌تواند تأثیر بزرگی در افزایش دانش ما نسبت به کنشگرانی داشته باشد که همیشه درک و دانش کمتری از آنان نسبت به مردان داریم و بنابراین، با شناساندن چهره تاریک نیمی از اعضای جامعه – خصوصاً در مورد مسأله‌ای مثل بدن زنانه که تابوهای فرهنگی زیادی آن را احاطه کرده و مانع از درک دیگرانی غیر از خود زنان از این مسأله شده است - انجام چنین تحقیقی می‌تواند حائز اهمیت باشد و قدمی‌ در جهت روشن‌تر کردن سیمای زنان ایرانی و کنش‌هایشان بردارد. به‌ویژه آن‌که همین تابوهای فرهنگی موجب آن می‌شوند که در بسیاری موارد خود زنان نیز از گفتگو کردن در مورد بدن‌هایشان بپرهیزند و در نتیجه مسائل عام و اجتماعی را که در آن درگیر می‌شوند، مشکل شخصی خود بپندارند و به جای آن که قدمی برای حل آن از طریق گفتگو با دیگر زنان و شریک شدن در تجارب آنان بردارند، عمری را در رنج و سختی سپری کنند. به همین دلیل به نظر می‌رسد که مطالعه بدن زنانه از طریق آگاهی بخشیدن به کنشگران درباره ابعاد مختلف تجربیات زندگی روزمره، نهایتاً می‌تواند به حل برخی مسائل اجتماعی و فردی زنان نیز یاری رساند.
اهداف تحقیق
هدف تحقیق حاضر، بررسی زندگی روزمره زنان ایرانی با تأکید بر پدیده بدن زنانه است و درصدد یافتن مواردی است که زنان ایرانی در مورد الزامات فرهنگی که بر بدن‌هایشان تحمیل می‌شود، به اطاعت می‌پردازند و نیز مواردی که از اطاعت از قواعد زندگی روزمره سرباز زده و راه‌ حل ‌های خلاقانه‌ای برای مقاومت کردن ارائه می‌دهند.
بررسی نحوه برخورد زنان با بدن‌هایشان و اطاعت یا مقاومت آنان در برابر قواعد زندگی روزمره را در دو حوزه کلی می‌توان پی گرفت؛ در حوزه اول بیشتر با نقش فیزیولوژی زنانه و در حوزه دوم با قدرت‌نمایی قواعد زندگی روزمره مواجه می‌شویم. بنابراین، حوزه اول را می‌توان حوزه الزامات فیزیولژیک نامید. در اینجا در پی فهم انواع برخوردهای زنان با دو حوزه مربوط به بدن آنان برخورد می‌کنیم که عبارتند از:
ضعف‌ها و ناتوانی‌های جسمی و فردی زنان (نسبت به مردان)[۴]
نحوه برخورد زنان با مسائل جسمی در محیط خانواده، مانند روابط زناشویی، بارداری، زایمان و مراقبت از نوزادان و ….
حوزه دوم بحث به مواردی مربوط می‌شود که آنها را بیشتر می‌توان اجتماعی دانست تا فیزیولوژیک. در این قسمت به بررسی برخورد زنان با چند مسأله دیگر می‌پردازیم که عبارتند از:
نحوه آرایش کردن زنان
نحوه لباس پوشیدن آنان
نحوه استفاده زنان از وسایل حمل‌ونقل عمومی مانند تاکسی، اتوبوس و مترو[۵]
نحوه حضور بدن زنانه در فضاهای اجتماعی دیگری مانند پارک‌، سینما، رستوران و ….
احساس زنان از میزان امنیت آنان و بدن‌هایشان در فضای اجتماعی شهر
در واقع، هدف این رساله این خواهد بود که با توجه به رخدادهای زندگی روزمره و در نظر گرفتن کنش‌ها و واکنش‌های زنان در بستر آن، به مطالعه برخی از پدیده‌های دسته دوم (یعنی موارد ۳ و ۴ و ۷) که بعد اجتماعی آنها قوی‌تر است، بپردازد و نحوه مواجهه زنان در مورد بدن‌های خود اعم از اطاعت از سیستم‌های اجتماعی یا مقاومت کردن و خلاقیت به خرج دادن در مقابل تعاریف چنین سیستم‌هایی را مورد بررسی قرار دهد. همچنین تلاش بعدی رساله این خواهد بود که با بهره گرفتن از نظریه‌های زندگی روزمره به تبیین رویکردهای زنان نسبت به بدن‌هایشان بپردازد.
فرضیه‌ها و سئوالات تحقیق
از آنجا که این تحقیق از روش‌های اثبات‌گرایانه در پیشبرد خود، بهره‌ای نمی‌جوید، لذا فرضیه‌های مشخص و ازقبل‌ تعیین‌شده‌ای نیز برای آن وجود ندارد و بلکه درطی مسیر کار، فرضیات تعیین شده و باتوجه به مسیر تحقیق، انعطاف‌پذیر خواهند بود.
در عین حال، می‌توان گفت که رساله در پی یافتن پاسخ‌هایی برای چند پرسش اساسی است، از جمله:
آیا زنان در برابر همه تعاریفی که نظام هنجاری جامعه از بدن‌های آنان می‌کند، به اطاعت می‌پردازند؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:27:00 ب.ظ ]




۱۲-۵٫ دفاع از درون گرایی در مواجهه با مشکل جدایی
همچنانکه در این پایان نامه دیدیم، مشکل اصلی در این اشکال ارتباط توجیه­ای شناسا در نظریه انسجام با واقعیت بود. در فوق نشان دادیم که این نظریه از این لحاظ که حالات ذهنی غیر شناختی را در توجیه مد نظر قرار نمی­دهد و از این واقعیات درونی در توجیه استفاده نمی­کند برخطا است و مبناگرا از حیثِ لحاظ این واقعیات در توجیه، تفوق بر انسجام گرا دارد. البته نشان دادیم که مبناگرایی نیز دچار اشکالات خاص خویش در باب این مسئله است. در فوق نظر خویش را راجع به نحوه ارتباط توجیه­ای شناسا با این واقعیات ذهنی را تبیین کردیم که به نظریه­ای جدید در باب توجیه باورهای ادراکی منجر گردید.
در مورد ارتباط توجیه­ای شناسا در باورهای ادراکی با عالم خارج در فوق نشان دادیم که وضع نظریه انسجام همانند سایر نظریات دیگر درون گرا است و وضعیت آنها در رابطه با این اشکال یکسان است. گفتیم که راه حل ارتباط توجیه­ای باورها با عالم خارج از طریق نظریات برون گرایی، در حقیقت خروج از محل نزاع در بحث از توجیه است و باید بحث را با همان پیش فرض درون گرایی بررسی کرد. به نظر نگارنده می­رسد که بنابر درون گرایی می­توان گفت که بهترین تبیینی که ما در توجیه می­توانیم دراختیار بگذاریم همین است که این باورهای ادراکی ما با واقعیت خارجی در ارتباط هستند وقتی که شروط توجیه این باورهای ادراکی را رعایت کرده باشیم. در فوق نگارنده بیان خویش را در باب شرط توجیه این باورهای تجربی بیان کرد. به نظر اگر شناسا شروط پیش گفته­ای که نگارنده در توجیه باورهای تجربی شرط کرد را محقق نماید، می ­تواند با توجیه بگوید که فلان باور ادراکی وی نشأت گرفته از واقعیت خارجی است. هرچند که امکان دارد که این باور وی حاصل از توهم و یا مغز در خمره بودن وی باشد و هیچ ضرورتی در کار نیست اما شکی نیست که باور وی به اینکه این باور وی نشأت گرفته از واقعیت خارجی است و ارتباط توجیه­ای خویش را شناسا با آن حفظ کرده است، بهترین تبیین برای این باور در صورت محقق بودن شرایط توجیه آن باور ادراکی است و شناسا شاهد خوبی برای اینکه در آن صورت فکر کند که مغز در خمره یا در توهم نیست را دارد. البته شکی نیست که ارتباط توجیه­ای وی با عالم خارج بهترین تبیین با شاهد برای شناسا در مورد این باور ادراکی است و لذا امکان اینکه این باور در واقع از واقعیت بریده باشد وجود دارد اما این بریدگی مانع از توجیه باور وی نمی­گردد؛[۳۷۴] چرا که بهترین شواهد وی براساس نظریه ما در توجیه باورهای ادراکی دال بر این امر اند. اگرچه این احتمال وجود دارد که وی مغزی در خمره باشد و این احساس با کامپیوتر به درون ذهن وی وارد گردیده باشد و در نتیجه با واقعیت خارجی ارتباط نداشته باشد اما شناسا در باورش مبنی بر اینکه با واقعیت خارجی ارتباط است، از توجیه بیشتری نسبت به باور مبنی بر اینکه این باور حاصل کار یک دانشمند دیوانه است، برخوردار است؛ چرا که اولاً باور به اینکه این باور برگرفته از واقعیت خارجی است، هم سادتر است و هم از پیش فرض­های کمتری برخوردار است و لذا بهترین تبیینی که برای این باور است، همین است که برگرفته از خارج باشد[۳۷۵] مثلاً برای مغز در خمره بودن ناچاریم در باب باور ادراکی خاص بگوییم که این باور خاص ناشی از یک واقعیت پدیداری صرفِ حاصل از داده ­های کامپیوتر دانشمند دیوانه­ای در یک اتاق است اما در فرض بدیل می­توانیم صرفاً فکر کنیم که این باور حاصل از یک داده ای از شی خارجی است بدون نیاز به پیش فرض گرفتن امور بیشتری که در فرض مقابل لازم بود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
ثانیاً اینکه به نظر می­رسد بنابر نظریه­ای که ما در توجیه این باورهای تجربی بیان کردیم، شناسا دلیل بهتری برای اینکه موجهاً فکر کند که این باور برگرفته از واقعیت خارجی است، دارد؛ چرا که باور به اینکه بر اساس این تجربه، شناسا با واقعیت خارج در ارتباط است، در انسجام با سایر باورهای وی است اما باور به اینکه شاید این باور ادراکی بر اساس مثلاً مغز در خمره بودن وی باشد و حاصل کار یک دانشمند، چندان با دیگر باورها و شواهدی که شناسا دراختیار دارد، منسجم نیست؛ مانند اینکه شناسا باور دارد که هنوز فناوری و دانش پزشکی و پیشرفت علم بشر به حدی نرسیده است که بتواند چنان مغز انسان را در تصرف بگیرد که برای مغز وی دقیقاً دنیایی مانند دنیای ما قرار بدهد که در همه اوصاف و صفات دقیقاً مانند همین عالمی که ما در آن زندگی می­کنیم باشد به نحوی که هیچ راه تمییزی و وجه فارقی میان این دو جهان وجود نداشته باشد. علاوه بر اینکه شناسا این باور را هم دارد که تاکنون هیچ شناسایی مغز در خمره نبوده است و هیچ دانشمندی نتوانسته است به یک چنین عملی دست بزند لذا باور شناسا بر اینکه مغز در خمره نیست و این باور برگرفته از عالم خارج است، از توجیه بیشتری برخوردار است. حتی اگر فرض کنیم، مواردی همچون باور به مغز در خمره بودن نیز در انسجام با سایر باورهای شناسا در این موارد است، باز ما قبول نمی کنیم که درجه انسجام باورهای شناسا در این فرض، به درجه­ انسجام باورهای شناسا در فرض ارتباط توجیهی شناسا با واقعیت برسد.
پس در نتیجه درون گرا با توجه به تقریری که نگارنده از توجیه باورهای ادراکی به دست داد، به خوبی می ­تواند بگوید که به نحو موجه­ای باورهای ادراکی وی با واقعیت خارجی در ارتباط است، هرچند این ارتباط وی یقینی نیست[۳۷۶] اما بهترین تبیینی که وی با دلیل می ­تواند برای این دیدگاه خویش در برابر بدیل­های دیگر اختیار کند همین است و لذا ارتباط توجیه­ی خویش را با واقعیت حفظ کرده است.
در مورد اشکال نظام­های بدیل نیز گفتیم که این اشکال نیز وضعیتی مانند اشکال قبلی دارد و وضع نظریه­ های درون گرا در قبال این اشکال یکسان است. با تحلیلی که ذکر کردیم، می­توانیم از منظر درون گرایان این اشکال را نیز حل کنیم. آنچنانکه می­دانیم این اشکال در صدد بود تا بگوید که امکان صدق نظام­های منسجم متعارضِ موجه­ای وجود دارد که یکی از آنها صادق است و از آنجا که این نظریات نمی ­توانند بگویند که کدام یک از این نظام­های منسجمِ متعارض احتمال صدق بیشتری دارند، این نظریات صدق رسان نیستند. اما بنابر نظریه­ نگارنده در توجیه باورهای ادراکی می­توانیم بگوییم که نظامی که واقعیت می­پنداریم احتمال صدق بیشتری نسبت به نظام­های بدیل خویش دارد و ما می­توانیم آن را برگزینیم[۳۷۷]؛ چراکه گفتیم بهترین تبیین با دلیل ما براساس نظریه ما در توجیه باورهای ادراکی دال بر این نظام است[۳۷۸] و از این رو نظریه ما صدق رسان است و این اشکال بر ما وارد نیست، هرچند امکان ورود آن منتقی نمی­گردد.
نتیجه گیری و پیشنهادات
مقدمه
چنانکه در مقدمه پایان نامه بیان کردیم، تحقیق حاضر در پی پاسخ به این مسئله بود که آیا نظریه­ های انسجام صدق و توجیه ضرورتاً با مشکل جدایی مواجه می­شوند یا نه؟ و در صورت مواجهه چگونه این نظریه ­ها می­توانند بر این مشکل فائق بیایند. در فصل سوم پایان نامه، تقریرهای مختلف مشکل جدایی در نظریه انسجام صدق را بیان کردیم. در فصل چهارم نیز به بیان تقریرهای مشکل جدایی در نظریه انسجام توجیه با توجه به تحلیل های پویمن، پولاک و هارمان پرداختیم. پس از بیان تقریرهای مختلف مشکل جدایی در نظریات صدق و توجیه و مخصوصاً ارزیابی دیدگاه­ های مختلف و تحلیل پیش فرض های آنها در فصل پنجم، باید نظر نگارنده نسبت به این مسأله روشن گردیده باشد. اما با توجه به ارزیابی تفصیلی در فصل پیش، جمع بندی کلیات آنچه به نظر نگارنده در این مسئله باید گفته شود، مناسب به نظر می­رسد. به هر روی ، در ذیل در ضمن فقراتی به خطوط کلی برخی نتایج مهم این تحقیق در مشکل جدایی، اشاره می­گردد.
برخی نتایج تحقیق در مشکل جدایی

 

    1. طرح مشکل جدایی در نظریه انسجام صدق از جانب فیلسوفان، در حقیقت بدلیل عدم تفکیک بین نظریه انسجام صدق با نظریه انسجام توجیه بوده است. از آنجا که انسجام گرایانِ در صدق، انسجام گرایان در توجیه نیز بودند و تفکیک دقیقی میان این دو نظریه در زمان طرح این اشکال صورت نگرفته بود، مستشکلان این اشکال را به نظریه انسجام صدق وارد کردند. بحث ایشان در این اشکال نوعاً بر سر احرازِ صدقِ باورهای تجربی است و نظریات توجیه عهده دار پاسخ به نحوه احرازِ صدق باورها هستند. نظریه انسجام صدق، از آنجا که نظریه­ای در باب ماهیت صدق است، عهده دار تبیین ارتباط با واقعیت که بحثی معرفت شناسانه است، نیست که بخواهد این اشکال بر آن وارد باشد. وظیفه نظریه صدق بیان معنای محمول صدق در گزاره­ها است. البته باید ایشان شهود مطابقی ما از صدق را تبیین کنند و همان گونه که در فصل قبل تبیین کردیم ایشان می­توانند چنین شهودی را بدون حل این مشکل در توجیه، تبیین کنند. ثمره اصلی توجه به این نکته این است که ارزیابی ما از مشکل جدایی در نظریه انسجام توجیه، تکلیف اشکالات ناشی از مشکل جدایی در نظریه صدق را هم مشخص می­ کند. علاوه بر این ثمره متوجه می­شویم که چرا در تبیین و بررسی این مشکل در نظریه انسجام صدق مباحث مربوط به توجیه مطرح می­گردد. پس محل اصلی این نزاع در نظریه انسجام توجیه باید باشد. پس در حقیقت مسأله این پایان نامه مربوط به توجیه است. البته در فصل پیشین استدلال ایشان بر نظریه انسجام صدق را نیز رد کردیم و علاوه بر آن نشان دادیم که حتی اگر کسی قایل به نظریه انسجام توجیه گردد، لازمه­ی آن قبول نظریه انسجام صدق نیست و نمی­ توان منطقاً از نظریه انسجام توجیه به نظریه انسجام صدق رسید.

 

در مورد دامنه­ مشکل جدایی نیز باید بگوییم، مستشکلان این مشکل را نوعاً در باورهای تجربی مطمح نظر قرار داده­اند اما آنچنانکه در فصل قبل مستدل ساختیم، نشان دادیم که دامنه­ این مشکل اعم از باورهای تجربی است. آنچنانکه دیدیم، مشکل جدایی در باورهای حاصل از چهار منبع معرفت یعنی ادراک حسی، حافظه، گواهی و درون نگری قابل طرح است و نظریه انسجام باید راهکاری ارائه دهد که مشکل جدایی را در تمام این موارد حل کند. به هر روی، به نظر نگارنده اگر مراد از واقعیت را به معنای اعم بگیریم - به نحوی که حالات ذهنی را هم شامل بشود- دامنه­ بحث به نحو جامع و مانع مشخص می­ شود و ارزیابی ما از این مشکل نیز دقیق تر می­گردد؛ چرا که به نظر در ارزیابی این مشکل باید بین برخی از باورهای حاصل از این منابع تفکیک قائل شد.

 

    1. در فصل دوم نشان دادیم که همه تقریرهای مشکل جدایی در نظریه­ های انسجام صدق، ناشی از اشکال گسست توجیه باور با واقعیت بود. اشکال نظام­های بدیل و اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی در نظریه انسجام توجیه نیز مبتنی بر جدایی باور با واقعیت بودند؛ چرا که نظام­های بدیل به خاطر جدایی باورهای شناسا با واقعیت امکان وجود پیدا کرد؛ اگر باورهای شناسا با واقعیت ارتباط داشتند، این ارتباط منجر به طرد نظام­های بدیل غیر واقعی می­گشت. اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی نیز به دلیل همین گسست باور با واقعیت است؛ چرا که لازمه­ی توجیه باور به صرف انسجام آن با سایر باورهای شناسا، نادیده گرفتن تجارب ادراکی شناسا - که بخشی از واقعیت اند - در توجیه است. پس مهمترین اشکال در مشکل جدایی، گسست باور با واقعیت است و اشکالات دیگر ناشی از لوازم این گسست اند.

 

    1. با توجه به تحقیقی که در فصل قبل انجام دادیم، روشن گردید که پاسخ انسجام گرایان به مشکل جدایی در صدق و توجیه ، این مشکل را ضرورتاً پاسخ نمی­دهد. دقیق ترین پاسخ ایشان بیان داشت که مراد ما از انسجام با باورهای شناسا، انسجام با کل نظام باورهای مورد اعتقاد وی است و شناسا مطمئناً معتقد به صدق گزاره­ها و نظام­های خیالی که مرتبط با واقعیت نیستند، نمی­گردد. تردید شناسا برای پذیرفتن نظام­های مختلف نیز امکان ندارد؛ چرا که وی محصور باورهای یک نظام بوده است و انفکاک وی از آن نظام امکان­ پذیر نیست. شناسا در پرتوی همان نظام در مورد صدق و کذب باورها و نظام­های دیگر دست به سنجش می­زند. در پاسخ به ایشان بیان کردیم که این پاسخ، پاسخی روان شناسانه است و مسئله را حل نمی­کند؛ چرا که اولاً تردید شناسا در پذیرفتن این نظام­های متعارضِ منسجم امکان منطقی دارد و هیچ ضرورت منطقی بر عدم تردید شناسا میان این نظام­های متعارضِ وجود ندارد؛ چرا که فرض اینکه شناسا از همه باورهای خویش گسسته شود و مردد میان نظام­های مختلفِ منسجم گردد، مستلزم هیچ تناقضی نیست. هیچ ضرورتی وجود ندارد که در پرتوی آن نظام باورهای شناسا باور و نظام صادقی را که مرتبط با واقعیت است، در بربگیرد. می­توان جهان ممکنی را فرض کرد که در آن شناسا رواناً از تجربه خارجی تأثیر بپذیرد، اما باوری را بر اساس آن شکل ندهد و از این رو به گزاره صادق دست پیدا نکند. ثالثاً امکان دارد که این گزاره ناشی از مغز در خمره بودن و یا توهم وی بوده باشد؛ به چه دلیلی این باور را باید نشأت گرفته از واقعیت خارجی تلقی کرد؟ رابعاً می­توان اشکال جدایی واقعیت از باور را در همین حالات ذهنی مطرح کرد، بدین­گونه که بگوییم صدق باورهای حسی دست کم تاحدی منوط به حالات ادراکی شناسا است، ولی ایشان علت صدق و توجیه باورهای حسی را هم صرفاً باورهای دیگر دانستند، درحالی که دلیل ایشان اخص از این مدعا است؛ چرا که دلیل ایشان بر عدم لحاظ واقعیت در صدق و توجیه، عدم امکان خروج از ذهن و باورهای شناسا بود، اما این دلیل در مورد حالات ادراکی تمام نیست؛ از این رو که ما بر این حالات دسترسی داریم. اشکالات فوق بر نظریه انسجام توجیه نیز وارد می­گردد.

 

    1. در خصوص اشکال جدایی توجیه­ی باور در نظریات انسجام توجیه با حالات ذهنی غیر شناختی (تجارب) بیان نمودیم، شاید ایشان پیش فرض مشکل جدایی را در این باورها زیر سوال ببرنند؛ بدین گونه که بگویند که نمی­ توان از این حالات در توجیه استفاده نمود. در فصل پیش چهار استدلال را بر این مدعا مطرح کردیم و به همه آنها پاسخ دادیم. استدلال چهارم را سوسا طرح ریزی کرده بود. نگارنده با بیان اشکالاتی پاسخ مبناگرایان به این اشکال را ناتمام دانست اما نشان داد که می­توان هنوز از این تجارب در توجیه استفاده کرد و این مشکل را بدون توسل به برون گرایی در باب توجیه این باورها – که راهکار خود سوسا است- حل کرد. در فصل پیشین نگارنده نظریه­ای در باب توجیه این باورهای ادراکی ارائه نمود که توان حل این مشکلات را داشته باشد. در نظریه خویش در توجیه این باورها نشان دادیم که هم مبناگرا باید از شرط توجیه انسجام گرا استفاده کند و هم انسجام گرا از شرط توجیه مبناگرا. بنابر نظریه نگارنده در توجیه باورهای ادراکی باید بگوییم: « باور تجربی S به P بر گرفته از تجربه X در زمان T در شرایط C، موجه است اگر و فقط اگر از منظر شناسا یا باور تجربی S به P در صورت عدم وجود باورهای دیگر برای شناسا، به نحو مناسبی مبتنی بر تجربه X باشد یا در صورت وجود سایر باورهای دیگر برای شناسا، باور تجربی S به P به نحو مناسبی مبتنی بر تجربه X باشد و این باور با سایر باورهای دیگر وی منسجم باشد». انسجام گرایان هیچ راه توجیه­ی در نظریه خویش برای حل مشکل جدایی توجیه­ی باورهای ادراکی از این واقعیات ذهنی را ندارند. به نظر اصلی­ترین اشکال نظریات انسجام در توجیه، همین عدم لحاظ این واقعیات ذهنی در توجیه است.

 

    1. هارمان نیز نتوانست مشکل عدم لحاظ تجارب ادراکی در توجیه را حل کند. به نظر علت اصلی که وی نتوانست این تجارب را در توجیه باورها مدخلیت دهد، پیش فرض وی مبنی بر این بود که توجیه باورهای تجربی صرفاً متکی بر استنتاج است. در فصل قبل نشان دادیم که این پیش فرض درست نیست و رد این پیش فرض، منجر به رد پاسخ ایشان گشت. می­توان گفت که همه تقریرهای نظریه انسجام توجیه، به خاطر پیش فرض خویش در توجیه باورها به صرف باورهای دیگر، دچار نظیر این نقصان اند؛ چرا که به خود تجارب در توجیه وقعی نمی­نهند. پس در مشکل جدایی توجیه باورها در مورد حالات ذهنی غیر شناختی، این اشکال بخصوصه بر نظریات انسجام گرایی در باورهای حاصل از درون نگری، ادراک حسی، گواهی و حافظه وارد می ­آید؛ چرا که ایشان هیچ راه حلی برای خروج از این اشکال ندارند. ایشان برای دفاع از این اشکال یکی از این دو کار را باید بکنند: یا نشان دهند که حالات ذهنی غیر شناختی نمی ­توانند نقش در توجیه ایفا کنند یا نشان دهند که در توجیه این باورها، واقعیات ذهنی را هم بخصوصه مد نظر قرار می­ دهند. راه حل اول ایشان راه به جایی نبرد؛ چرا که نشان دادیم استدلالات ایشان مبنی بر عدم امکان ایفا نقش حالات ذهنی در توجیه، ناتمام است. در مورد راه حل دوم هم با توجه به تحلیل­های مذکور در پایان نامه روشن گشت که تنها راه حل برای رفع مشکل جدایی از این طریق، دست برداشتن از شرط کافی بودن نظریه انسجام برای توجیه باورها و قبول دست کم نقش حداقلی برای این حالات در توجیه باورها است، در حالی که انسجام گرا در عین قبول انسجام گرایی نمی­تواند دست از شرط کافی بودن نظریه انسجام برای توجیه باورها بردارد. پس این راه حل نیز نمی­تواند به کمک ایشان بیاید. نگارنده در اوایل فصل پیش با طراحی دو مثال نقض نشان داد که انسجام شرط لازم توجیه باورها نیست و در اینجا نیز نشان داد که شرط کافی توجیه برخی از باورها هم نیست. پس نظریه انسجام گرایی نه شرط لازم توجیه است و نه شرط کافی.

 

    1. مشکل گسست توجیه­ای باور از واقعیت به نحو یکسان بر نظریه­ های مبناگرایی و انسجام گرایی وارد است. همان گونه که پولاک به درستی اذعان کرد، مبناگرایان و انسجام گرایان در نحوه ارتباط خویش با عالم خارج با یکدیگر یکسان اند؛ چرا که تنها راه ارتباط هر دو گروه با عالم خارج ارتباط علی است. پس اگر بخواهیم این اشکال را در حق انسجام گرا وارد بدانیم، باید آن را در حق مبناگرایان نیز وارد بدانیم؛ چرا که می­توان به ایشان اعتراض کرد که توجیه در نظریه شما صرفاً وابسته بر باورها و تجارب شناسا است و این دو فی نفسه هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند مگر اینکه بگویید از طریق علی با خارج مرتبط اند اما منطقاً امکان این فرض وجود دارد که واقعیت خارج منجر به پیدایش این تجارب نشده باشد بلکه این تجارب حاصل خواب و یا توهم باشند و یا حتی اگر قدری بخواهیم دامنه توهم را بیشتر بگیریم می­توانیم بگوییم ممکن است این تجارب و باورها محصول دیو دکارتی و یا دانشمند دیوانه­ایی باشد که مغز ما را به یک کامپیوتر متصل کرده است و چون شناسا راهی ندارد که از باورها و تجارب خویش بیرون برود؛ از این رو که محصور در آنها است و هرگونه که بخواهد اطلاع از عالم واقع پیدا کند باز به وسیله­ همین تجارب و باورها است، به نظر محال است که بتواند بگوید ضرورتاً با عالم واقع مرتبط است و واقعیت منجر به ایجاد این تجارب در وی شده است. لذا اشکال گسست توجیه باور با واقعیت و هر اشکالی که ناشی از جدایی باور با واقعیت خارجی بود، به نحو یکسان بر این دو نظریه وارد می­گردد. در فصل قبل بر اساس این سخن خویش، صورت بندی دو تقریر مهم از مشکل جدایی را بر خود مبناگرایان ذکر کردیم.

 

    1. اشکالات پویمن بر پاسخ انسجام گرایان هرچند به نظر تا حد زیادی درست به نظر می­رسید، اما نباید ایشان این اشکال را بخصوصه اشکالی بر نظریه انسجام گرایی تلقی می­کرد؛ چرا که این اشکال عیناً به خود مبناگرایان نیز وارد می­گردد. ایشان توجه به پیش فرض اصلی مشکل جدایی که درون گرایی است نداشت.

 

    1. اشکال گسست توجیه باور از واقعیت درحقیقت ناشی از درون گرایی در توجیه است و انسجام گرایان از این حیث که انسجام گرا هستند و مبناگرایان از این حیث که مبناگرا هستند، به این مشکل دچار نمی­گردند. ایشان ثانیاً و بالعرض از این حیث که درون گرا هستند، به این اشکال دچار می­گردند و وضعیت ایشان نسبت به این اشکال از این حیث که به این اشکال ضرورتاً پاسخی نمی­دهند، یکسان است. پولاک هرچند درست فهمید که می­توانند انسجام گرایان و مبناگرایان بگویند که از طریق علی با واقعیت در ارتباط هستند، اما توجه به این مطلب نداشت که باز ضرورتاً نمی­توانیم بگوییم آنها با توجه به توجیه خویش با واقعیات در ارتباط هستند؛ چرا که از آنجا که بنابر درون گرایی عوامل موجِه باور منحصر در تجارب و باورها است، درون گرایان دچار این اشکال می­گردند؛ چرا که بنابر درون گرایی شناسا راهی ندارد که با دلیل از ذهن خویش بیرون بیاید و تأثیر علی جهان خارج بر تجارب و باورهای خویش را احراز کند تا از این رو بتواند عدم گسست خویش با واقعیت و… را احراز کند. ما همیشه یک سلسله باورهایی را که راجع به عالم واقع داریم با یک سری سلسله باورها یا تجارب دیگری که از عالم واقع داریم با هم مقایسه می­کنیم و پس از این مقایسه حکم در مورد عالم خارج می­کنیم. آنچه مورد غفلت واقع شده است، توجه به این مطلب است که ما برخی باورها و تجارب خویش راجع به واقعیت را به اشتباه خود واقعیت می­پنداریم و وقتی باورهای دیگرمان راجع به عالم واقع را به مصاف آن یک سری باورها یا تجارب دیگر که آنها را خود واقعیت تلقی می­کنیم، می­بریم، خیال می­کنیم که به خود واقعیت دسترسی پیدا کردیم، در حالی که هنوز درون ذهن و باورها و تجارب خویش هستیم. گویا شاید پولاک چنین فکر کرده است که واقعیات تجارب را در ما ایجاد کرده ­اند، در حالی که خود این نظر ایشان یک باوری است که ایشان دارند و این باور را به وسیله یک سری باورها و تجارب دیگر تصدیق کرده ­اند و هیچ وقت به خود این تأثیر علی واقعیت، دست پیدا نکرده ­اند. ایشان امکان ندارد که به بیرون ذهن خویش رود تا ببیند که آیا واقعاً تجارب شناسا بر گرفته از واقعیت خارجی هستند یا ناشی از توهم. هیچ ضرورت منطقی برای توجیه باورها وجود ندارد که آنها برگرفته از عالم خارج به نحو علی باشند.

 

    1. شاید کسی بگوید که مشکل گسست توجیه­ی باور با واقعیت با برون گرایی حل می­گردد. بنابر برون گرایی باور شناسا به اینکه مثلاً میز قرمزی پیشاروی وی است زمانی موجه است که این باور محصول فرایند قابل اعتمادی باشد و این فرایند وقتی قابل اعتماد است که محصول فرایند ادراک حسی باشد که از واقعیت خارجی به نحو علی پدید آمده است و از آنجا که امکان ندارد این باور موجه باشد ولی از جهان خارج نشأت نگرفته باشد پس مشکل جدایی در این نظریه ­ها پدیدار نمی­گردد؛ چرا که هر وقت این رابطه علی محقق باشد، این باور موجه است؛ پس باور موجه­ای که با واقعیت در ارتباط نباشد، بنا بر برون گرایی دیگر نداریم.

 

نگارنده در ابتدا نشان داد که تقریر نظریه ای از انسجام گرایی که در عین پایبندی به شروط انسجام در ساختار توجیه، برون گرا نیز باشد، معقول است. سپس پس از طراحی آن، این تقریر را ناتمام دانست. در فصل پیشین نشان دادیم که پاسخ نظریات برون گرا به مشکل گسست توجیه باور از واقعیت، در حقیقت خروج از محل نزاع است؛ چرا که ایشان در حقیقت با برون گرایی موضوع بحث را تغییر می­ دهند و صورت مسأله را پاک می­ کنند؛ از این رو که از منظر شناسا قرار بود که با توجیه باورها، دلیلی برای اطمینان از صدق باورها پیدا کنیم و آنها را از محدوده­ حدس و گمان خارج کنیم در حالی که بنابر نظریات برون گرا، همه آنچه ما برای توجیه نیاز داریم، تحقق برخی شروط است که حتی ممکن است که در دسترس تأمل شناسا قرار نداشته باشند. اگر بخواهیم با بیانات برون گرایان به این مسئله پاسخ بدهیم دیگر اشکال شکاکان و پاسخ معرفت شناسان در تاریخ به آنها از اساس بی معنا است در حالی که اینگونه نیست. فیلسوف عهده دار تبیین و بیان دلیل بر مدعایات خویش است که این نظریات آن را نادیده می­گیرند. ما در توجیه در پی این هستیم که باورهای خویش را مستدل نماییم اما بنابراین نظریات اصلاً دلیل برای باورها اهمیتی ندارد. در نظریات برون گرا که تکیه بر فرآیندهای قابل اعتماد است، نیازی به دلیل برای قابل اعتماد بودن خود این فرآیندها نیست. پرسش ما در این پایان نامه این بود که آیا در توجیه باورها با واقعیت در ارتباط هستیم یا نه، اما برون گرایان پاسخ و تضمینی برای صدق این مطلب دراختیار ما نمی­گذارند، درحالی که مقصود ما از توجیه تنها همین بود. تنها چیزی که این نظریه می­گوید این امر شرطی است که اگر این باور قابل اعتماد بود، موجه است. اما مشکل ما در بحث توجیه بر سر این نبود. قصد ما از قید توجیه این بود که بفهمیم تحت چه شرایطی می­دانیم که این باورهای ما موجه هستند اما برون گرا می­گوید که در چنین فرضی باور موجه است اما در مورد اینکه شناسا این باورش چگونه قابل اعتماد و واجد این شرط می­گردد، ما پاسخی از ایشان دریافت نمی­کنیم در حالی که ما می­خواستیم بالاترین احتمال صدق این باور را با بهره گرفتن از قید توجیه دراختیار شناسا قرار دهیم.
اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم، باید بیان بداریم که برون گرایان در حقیقت یا به این مسئله نپرداخته اند یا اصلاً دشواری این مشکل برای نظریه ایشان مطرح نمی­گردد که بخواهند پاسخ به این مشکل بدهند؛ چرا که روشن است فرض یک چنین مشکلی بر اساس دیدگاه ایشان بی معنا است و اگر بخواهیم راجع به دیدگاه ایشان در این مسئله سخن بگوییم، نهایت می­توانیم بگوییم نظریه ایشان به نحوی است که راه ورود به این اشکال را اساساً منتفی می کند اما این شیوه نمی­تواند پاسخ مطلوب برای مشکل ما تلقی شود؛ چرا که اساساً صورت مسأله ما در این فرض عوض می­گردد و لذا پاسخ ایشان – اگر سخن ایشان را پاسخ تلقی کنیم – ، پاسخِ پرسش ما نخواهد بود.

 

    1. به نظر نگارنده، بنابر درون گرایی می­توان گفت که شناسا در توجیه باورهای ادراکی خویش از واقعیت گسسته نیست. هرچند این توجیه وی خطاپذیر است اما بهترین تبیینی که ما در توجیه می­توانیم دراختیار بگذاریم همین است که این باورهای ادراکی ما با واقعیت خارجی در ارتباط هستند وقتی که شروط توجیه این باورهای ادراکی را رعایت کرده باشیم. در فوق نگارنده بیان خویش را در باب شرط توجیه این باورهای تجربی بیان کرد. به نظر اگر شناسا شروط پیش گفته­ای که نگارنده در توجیه باورهای تجربی شرط کرد را محقق نماید، می ­تواند با توجیه بگوید که فلان باور ادراکی وی نشأت گرفته از واقعیت خارجی است. هرچند که امکان دارد که این باور وی حاصل از توهم و یا مغز در خمره بودن وی باشد، اما شکی نیست که باور وی به اینکه این باور وی نشأت گرفته از واقعیت خارجی است و ارتباط توجیه­ای خویش را شناسا با آن حفظ کرده است، بهترین تبیین برای این باور در صورت محقق بودن شرایط توجیه آن باور ادراکی است و شناسا دلیل خوبی برای اینکه در آن صورت فکر کند که مغز در خمره یا در توهم نیست را دارد. البته شکی نیست که ارتباط توجیه­ای وی با عالم خارج بهترین تبیین با دلیل برای شناسا در مورد این باور ادراکی است و لذا امکان اینکه این باور در واقع از واقعیت بریده باشد وجود دارد و ضرورتی درکار نیست اما این بریدگی مانع از توجیه باور وی نمی­گردد؛ چرا که بهترین شواهد وی مخصوصاً بر اساس نظریه ما در توجیه باورهای ادراکی دال بر این امراند. اگرچه این احتمال وجود دارد که وی مغزی در خمره باشد و این احساس با کامپیوتر به درون ذهن وی وارد گردیده باشد و در نتیجه با واقعیت خارجی ارتباط نداشته باشد اما شناسا در باورش مبنی بر اینکه با واقعیت خارجی در ارتباط است، از توجیه بیشتری نسبت به باور مبنی بر اینکه این باور حاصل کار یک دانشمند دیوانه است، برخوردار است؛ چرا که اولاً باور به اینکه این باور برگرفته از واقعیت خارجی است، هم سادتر است و هم از پیش فرض های کمتری- در مقابل بدیل مفروض شکاک - برخوردار است و لذا بهترین تبیینی که برای این باور است، همین است که برگرفته از خارج باشد. ثانیاً اینکه به نظر می­رسد بنابر نظریه­ای که ما در توجیه این باورهای تجربی بیان کردیم، شناسا دلیل بهتری برای اینکه موجهاً فکر کند که این باور برگرفته از واقعیت خارجی است، دارد؛ چرا که باور به اینکه بر اساس این تجربه، شناسا با واقعیت خارج در ارتباط است، در انسجام با سایر باورهای وی است اما باور به اینکه شاید این باور ادراکی بر اساس مثلاً مغز در خمره بودن وی باشد و حاصل کار یک دانشمند، چندان با دیگر باورها و شواهدی که شناسا دراختیار دارد، منسجم نیست؛ مانند اینکه شناسا باور دارد که هنوز فناوری و دانش پزشکی و پیشرفت علم بشر به حدی نرسیده است که بتواند چنان مغز انسان را در تصرف بگیرد که برای مغز وی دقیقاً دنیایی مانند دنیای ما قرار بدهد که در همه اوصاف و صفات دقیقاً مانند همین عالمی که ما در آن زندگی می­کنیم باشد به نحوی که هیچ راه تمییزی و وجه فارقی میان این دو جهان وجود نداشته باشد. علاوه بر اینکه شناسا این باور را هم دارد که تاکنون هیچ شناسایی مغز در خمره نبوده است و هیچ دانشمندی نتوانسته است به یک چنین عملی دست بزند لذا باور شناسا بر اینکه مغز در خمره نیست و این باور برگرفته از عالم خارج است، از توجیه بیشتری برخوردار است. حتی اگر فرض کنیم، مواردی همچون باور به مغز در خمره بودن نیز در انسجام با سایر باورهای شناسا در این موارد است، باز ما قبول نمی کنیم که درجه انسجام باورهای شناسا در این فرض، به درجه­ انسجام باورهای شناسا در فرض ارتباط توجیهی شناسا با واقعیت برسد.

 

پس در نتیجه درون گرا با توجه به تقریری که نگارنده از توجیه باورهای ادراکی به دست داد، به خوبی می ­تواند بگوید که به نحو موجه­ای باورهای ادراکی وی با واقعیت خارجی در ارتباط است، هرچند این ارتباط وی یقینی نیست اما بهترین تبیینی که وی با دلیل می ­تواند برای این دیدگاه خویش در برابر بدیل­های دیگر اختیار کند همین است و لذا ارتباط توجیه­ی خویش را با واقعیت حفظ کرده است. در مورد اشکال نظام­های بدیل نیز گفتیم که این اشکال نیز وضعیتی دقیقاً مانند اشکال قبلی دارد و وضع نظریه­ های درون گرا در قبال این اشکال یکسان است. با تحلیلی که ذکر کردیم، می­توانیم از منظر درون گرایان این اشکال را نیز حل کنیم. آنچنانکه می­دانیم این اشکال در صدد بود تا بگوید که امکان صدق نظام­های منسجم متعارضِ موجه­ای وجود دارد که یکی از آنها صادق است و از آنجا که این نظریات نمی ­توانند بگویند که کدام یک از این نظام­های منسجمِ متعارض احتمال صدق بیشتری دارند، این نظریات صدق رسان نیستند. اما بنابر نظریه­ نگارنده در توجیه باورهای ادراکی می­توانیم بگوییم که نظامی که واقعیت می­پنداریم احتمال صدق بیشتری نسبت به نظام­های بدیل خویش دارد و ما می­توانیم آن را برگزینیم؛ چراکه گفتیم بهترین تبیین با دلیل دال بر این نظام است و از این رو نظریه ما صدق رسان است و این اشکال بر ما وارد نیست، هرچند پاسخ ما ضروری نیست.
پیشنهادات
تحقیق حاضر تنها معطوف به مشکل جدایی در نظریه­ های انسجام صدق و توجیه بود و بالتبع این پایان نامه بخشی از سؤالات و اشکالات مربوط به نظریه انسجام گرایی را که معطوف به مشکل جدایی بوده ­اند، مورد تبیین و سنجش قرار داد. نگارنده نیک آگاه می­باشد که برخی از پاسخ­هایش به برخی از مسائل مطرح شده در پایان نامه، لزوماً نمی ­توانند پاسخ نهایی تلقی بشوند و جا دارد که به صورت مستقل به آنها پرداخته شود. بحث ها و پرسش­های زیادی راجع به نظریه انسجام گرایی وجود دارد که باید در تحقیقات بعدی مورد توجه قرار بگیرد. امیدوارم این پایان نامه بتواند کلیدِ فهمی برای ورود به مسائلِ مذکور تلقی گردد. در ذیل به برخی از مسائلی که به نظر می­رسد باید تحقیق مستقلی راجع به آنها صورت بگیرد را بیان می­کنم:

 

    1. بررسی و سنجش نظریه انسجام گرایی لورنس بونجور

 

    1. بررسی و سنجش نظریه انسجام گرایی کیث لرر

 

    1. تبیین و ارزیابی نزاع بر سر باورهای پایه از منظر انسجام گرایان و مبناگرایان

 

    1. تبیین و بررسی نزاع میان درون گرایان و برون گرایان در توجیه.

 

منابع
منابع فارسی

 

    1. اردستانی، محمد علی. (۱۳۹۲). نفس الأمر در فلسفه اسلامی. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

 

    1. پویمن، لوئیس پی. ( ۱۳۸۷). معرفت شناسی: مقدمه­ای بر نظریه شناخت. ترجمه و تحقیق رضا محمد زاده. تهران: دانشگاه امام صادق.

 

    1. پوپر، کارل. (۱۳۶۹). جامعه باز و دشمنان آن. ترجمه عزت الله فولادوند. تهران: انتشارات خوارزمی.

 

    1. پودینه، محمد علی. (۱۳۹۱). خطا پذیری وجدانیات. ذهن. شماره پنجاه و دوم. ۳۳-۵۲٫

 

    1. زمانی، محسن. (۱۳۹۱) . آشنایی با معرفت شناسی. تهران: هرمس.

 

    1. شمس، منصور. (۱۳۸۷). آشنایی با معرفت شناسی. تهران: طرح نو.

 

مبینی، محمد علی. (۱۳۸۹) . توجیه باور: آری یا نه؟ بررسی ارای ویلیام آلستن. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
منابع انگلیسی

 

    1. Aikin, Scott F. ( 2011). Epistemology and the Regress Problem. New York& London: Routledge.

 

  1. Alcoff, Linda M. ( 2001 ) .”The Case for Coherence”. in Michael P. Lynch ( ed. ). The nature of truth : Classic and Contemporary Perspectives.( 159-182) Cambridge : The MIT Press.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:27:00 ب.ظ ]




 

    • یکپارچگی اقتصادی – محیطی

 

    • تعهد بین نسل ها

 

    • عدالت اجتماعی

 

    • حفاظت فیزیکی

 

    • کیفیت زندگی

 

    • مشارکت

 

توسعه پایدار از منظر مفهومی دارای ابعاد و سطوح چندگانه است: بعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، طبیعی یا محیط زیستی که در سطوح محلی، ملی و منطقه ای قابلیت اعمال می یابد. برای عینیت یافتن هدفهای توسعه پایدار بایستی به تمامی ابعاد در هر سه سطح توجه کافی مبذول شود. هر یک از ابعاد و سطوح که از نظر دور بماند، فرایند توسعه پایدار را با اختلال مواجه می کند.(شکل۴-۲)
پایان نامه - مقاله - پروژه
شکل ۴-۲ ابعاد توسعه پایدار سازمان ملل (زاهدی، ۱۳۹۰)
در نمودار ابعاد و سطوح توسعه پایدار، بعد اقتصادی به رشد اقتصادی و سایر پارامترهای اقتصادی مربوط می شود و در آن رفاه فرد و جامعه باید از طریق استفاده بهینه از منابع طبیعی و توزیع عادلانه منافع، تأمین شود. بعد اجتماعی به رابطه انسان با انسان، دسترسی به خدمات سلامت و بهداشت، آموزش، امنیت، ارزش گذاری به شأن انسان، مساوات و فقر زدایی توجه دارد. بعد محیط زیستی به حفاظت و تقویت منابع فیزیکی و بیولوژیکی و اکوسیستم و رابطه انسان و طبیعت مربوط می شود، و بعد سیاسی به قانون، سیاستگذاری و وضع خط مشی، برنامه ریزی، بودجه بندی، نهاد سازی و به طور خلاصه به تنظیم وضعیت و شرایط لازم برای تلفیق هدف های اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی می پردازد به نحوی که با برقراری رابطه مبادله بین آنها تحقق توسعه پایدار امکان پذیر شود (زاهدی، ۱۳۹۰، ۱۱۰).
گردشگری پایدار و اصول آن: گردشگری پایدار با الهام گرفتن از اصول توسعه پایدار عبارت است از گردشگری که نیازهای نسل حاضر را پاسخ دهد بدون اینکه از ظرفیت های مربوط به نسل آینده برای پاسخگویی به نیازهای خود مایه بگذارد. گردشگری به نحوی برنامه ریزی و اجرا می شود که بر محیط زیست ، اقتصاد و فرهنگ و جامعه میزبان اثر منفی نگذارد ( زاهدی، ۱۳۸۵، ۱۱).
باتلر[۷۶] در سال ۱۹۹۳ گردشگری پایدار را گردشگری تعریف کرده است که بتواند در یک محیط در یک زمان نامحدود ادامه یابد و از نظر انسانی و فیزیکی به محیط زیست صدمه نزند؛ همچنین تا بدان حد باشد که به توسعه سایر فعالیت ها و فرایند های اجتماعی لطمه ای وارد نیاورد ( باتلر، ۱۹۸۰، ۲۹).
سازمان جهانی گردشگری نیز گردشگری پایدار را چنین تعریف می کند:
” گردشگری پایدار نیازهای گردشگران زمان حال و جوامع میزبان را بر آورده می کند و در عین حال فرصت ها را برای آینده توسعه می دهد و منابع را به گونه ای مورد استفاده قرار می دهد که همزمان با حفظ ارزش های فرهنگی، فرایندهای اکولوژیکی، تنوع زیستی و سیستم های پشتیبان حیات به نیازهای اقتصادی، اجتماعی و زیبایی شناختی پاسخ داده شود” (UNEP[77]/UNWTO,2002).

 

    1. ۳- ۲ اصول گردشگری پایدار

 

برخی از اصول گردشگری پایدار از این قرارند( جاکوبز، ۱۹۹۵،۱۳) :

 

    1. مشارکت:

 

ساکنان یک سرزمین باید در تعیین آرمان بلند مدت توریسم ، تعیین هدفها و استراتژی های توسعه توریسم مشارکت داشته و در مدیریت، اجرای راهبردها و عملیات مربوط به زیرساخت ها مشارکت فعال داشته باشند.

 

    1. حضور ذینفع ها:

 

در فرایند توسعه گردشگری بایستی کلیه گروه ها و ذینفع ها در ارائه اطلاعات، فرایندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری شرکت کنند. NGO ها یا گروه های غیر دولتی، گروه های داوطلب، دفاتر و انجمن های توریستی و تمامی طرفهایی که در گردشگری سهیم هستند.

 

    1. ایجاد اشتغال برای افراد محلی:

 

توسعه گردشگری پایدار باید برای ساکنان بومی اشتغال ایجاد کند. در واقع تأمین مشاغل مناسب برای افراد محلی باید جزء جدا نشدنی از هر برنامه توسعه توریسم باشد. برای مثال ساخت زیرساخت هایی مانند هتل، رستوران، مغازه صنالع دستی و غیره می تواند فرصت های اشتغال مناسبی برای افراد بومی فراهم کند. در این زمینه نیاز به آموزش مردم محلی و دسترسی به اعتبارات برای کارآفرینان محلی است.

 

    1. اعتبارات بازرگانی

 

مؤسسه های توریستی مجلی باید بین خود ارتباط برقرار کنند و مطمئن شوند که در آمدهای گردشگری در داخل محل مصرف می شوند. و نه اینکه به خارج از منطقه فرستاده شده، صرف وارد کردن کالا و خدمات برای توریست ها بشود. تأمین کنندگان کالاها و خدمات محلی بایستی مانع صرف در آمدهای توریستی برای کالاهای وارداتی شوند ( جیمسون[۷۸]، ۲۰۰۳، ۱۴).

 

    1. پایداری منابع:

 

در گردشگری پایدار باید به برابری نسل ها توجه شود و هزینه ها و منافع گردشگری باید بین نسل های فعلی و آتی به طور برابر توزیع شود، همچنین باید از اقداماتی که باعث از بین رفتن منابع می شود، جلوگیری کرد.

 

    1. هماهنگی در هدف ها:

 

باید بین نیازهای گردشگران، مکان توریستی و جامعه محلی هماهنگی برقرار شود. این هماهنگی با پشتیبانی و حمایت مردم و ایجاد توازن بین هدفهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی و درک ضرورت همکاری بین دولت، جامعه میزبان ، دست اندکاران صنعت گردشگری و تشکّل های غیر دولتی که برای حفاظت از محیط زیست تلاش می کنند، حاصل شود.

 

    1. همکاری

 

به دلیل اینکه بین جذابیت های محلی، دست اندرکاران صنعت گردشگری و دارندگان کسب و کارهای مرتبط ارتباط متقابل برقرار است و کیفیت کار هر یک بر دیگری اثر می گذارد، باید بین این سه همکاری برقرار شود.

 

    1. ظرفیت تحمل:

 

ظرفیت تحمل مکان های توریستی که شامل محدودیت های فیزیکی، طبیعی، اجتماعی و فرهنگی است باید حتما ارزیابی شود و توسعه با محدودیت های مزبور سازگار باشد. لازم است به طور مرتب ارزیابی های دوره ای صورت بگیرد و تعدیل های لازم و ضروری اعمال شود.

 

  1. نظارت و پشتیبانی:
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:26:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم