در گذر زمان و بلوغ تدریجی شیوههای مورد استفاده در سیستم کیفیت و نیز در سیستم بهرهوری، حیطههای تحت پوشش و بهرهمند از منافع این دو سیستم، آرام آرام وارد مرحله همپوشانی شده و در نهایت به دلیل آنکه هر دو سیستم اهداف مشابهی را دنبال میکردهاند براساس منطق هم پایانی علمی، این همپوشانی به کلیه سطوح سازمان گسترش یافته و امروزه دیگر فرایندی را در سازمانها نمیتوان یافت که نتواند بهطور همزمان تحت پوشش بهرهوری و کیفیت قرار گیرد.
در چنین شرایطی، فلسفه استقلال تشکیلات عهدهدار بهرهوری و تشکیلات عهدهدار کیفیت، مقبولیت و موضوعیت خود را از دست داده و ادامه وضع را به صورت عاملی ضد بهرهوری و ضد کیفیت جلوهگر میکند. در چنین شرایطی، آخرین مأموریت مستقل تشکیلات بهرهوری و نیز کیفیت را میتوان ادغام و اتحاد با یکدیگر دانست تا ضمن ارتقای بهرهوری و کیفیت سازمان، (از طریق حذف تشکیلات موازی) در صورت مدیریت صحیح فرایند وحدت، باعث ایجاد سینرژی مثبت و از آن طریق افزایش مجدد بهرهوری و کیفیت سازمان شوند.(کتاب مدیریت بهرهوری و کیفیت ،برنامه مدولار،۱۳۷۸)
۲-۳-۱-تعریف جدید بهرهوری و کیفیت
بهرهوری و کیفیت در واقع دو روی یک سکهاند و مفهوم آنها محدود به تولید کالای کارخانهای نیست، بلکه در مفهومی وسیعتر، تمامی فعالیتهای واحدهای صنعتی از جمله: فروش، بازاریابی، اداری مالی، مهندسی و حتی وسیعتر از آن، همه کار و فعالیتها را در کل و یا جزء نظامها در برمیگیرد.
در تعریف جدید توجه به کیفیت اهمیت دارد، زیرا کیفیت بخش اساسی از بهرهوری و در واقع عامل عمده آن است، به خصوص اگر علاوهبر کیفیت محصولات، به کیفیت کل کسب و کار و سیستمها و عناصر تولید، راهبرد، سازماندهی، افراد، فناوری، فرایندها و… نیز اندیشیده شود. (بهزاد امیر حسینی، ۱۳۹۰)
۲-۳-۲-چگونگی بهبود بهرهوری و کیفیت
بهبود در بهرهوری و کیفیت به تصادف و یا از روی شانس به دست نمیآید بلکه نتیجه فرایندی آگاهانه است. یعنی در مدیریت بهرهوری و کیفیت همواره باید گلوگاهها و حوزههای امکان بهبود، شناسایی شوند. لذا ضروری است سیستمهای سازمانی و فضای عملیاتی لازم برای پیشبرد و تداوم پژوهش برای بهبود فراهم آید.
لازم به ذکر است که ساماندهی و مدیریت فضای عملیاتی (رفتاری)، مهمترین عامل در رسیدن به بهرهوری است، چرا که بسیاری از ابتکارهای خوب، در رویکردی با فضای عملیاتی نامناسب بیش از هر عامل دیگر بیثمر شدهاند.
همچنین باید نگرشها و شایستگیهای لازم برای هر یک از اعضای سازمان متناسب با شأن و توان آنان از طریق آموزش صحیح و مدیریت منابع انسانی ایجاد شود، مکانیسمهایی برای به کارگیری تمام سطوح بهرهوری و کیفیت اجرا شود، نظارت و ارزیابی مداوم بر دستاوردهای بهرهوری و کیفیت صورت پذیرد تا شناسایی حوزههایی ممکن شود که امکان بهبود بیشتر در آنها وجود دارد. به طور خلاصه برای استمرار بهبود باید سیستم مدیریت بهرهوری و کیفیت وجود داشته باشد.(تجربیات ۱۴ سال سابقه مدیریت بهزاد امیر حسینی ،۱۳۸۵)
البته دستیابی به چشمانداز زیبای رشد و بقا که به عنوان نتایج وحدت بخشهای بهرهوری و کیفیت (به شرط اجرای صحیح فرایند مدیریت بهرهوری و کیفیت) سعی در ترسیم آن به عمل آمد و میبایست مورد علاقه و اهتمام تمامی طرفهای ذینفع سازمان قرار گیرد، نیازمند فراهم آوردن مقدماتی است که به صورت خلاصه به معرفی آنها پرداخته میشود
۱.وجود اعتقاد منطقی و تعهد عملی در مدیریت ارشد سازمان به این نکته مهم و اساسی که نیل به اهداف چرخه بهبود بهرهوری و کیفیت علاوهبر آنکه جزء اصلیترین وظایف و مسئولیتهای مدیریت ارشد است همواره در اولویت اول سازمان نیز قرار خواهد داشت.
۲.مشخص کردن جایگاه فعلی وضعیت سازمان و فاصله آن با دورنمای مطلوب و ترسیم شده.
۳.مشخص شدن طرفهای ذینفع سازمان و تعیین میزان علاقهمندی و توانایی هر یک از آنها در کمک به سازمان برای رسیدن به شرایط مطلوب.
۴.تدوین برنامه اجرایی واقعبینانه و متناسب با نقاط قوت و ضعف سازمان و به هنگام نگهداشتن آن از طریق مرور دائم برنامه و تأثیر دادن بازخوردهای به وجود آمده در جهت تصحیح و تکمیل برنامه.
۵.ایجاد فضای عملیاتی لازم و ضروری برای پیشبرد اهداف برنامه و ایجاد پذیرش عمومی اصلاحات و تغییرات از طریق اجرای تدابیر مناسب و دارای پشتوانه از جانب مدیریت ارشد. (رافاتل اگوایر، آموزههای دکتر دمینگ،چاپ ۱۳۷۸)
۲-۴-اصول مدیریت کیفیت
اصل اول: تمرکز بر مشتری[۲]
هر سازمانی به مشتریان خود وابسته است و باید نیازهای حال و آینده آنان را درک نماید و نیازمندی های مشتریان خود را برآورده نماید. علاوه بر این سازمان ها باید برای عبور از انتظارات مشتریان خود برنامه ریزی و تلاش نمایند.
تمرکز بر مشتری و درک نیازهای حال و آینده او باعث پاسخگویی منعطف و سریع سازمان به فرصت های بازار و در نتیجه افزایش سود سهام و سهم بازار برای سازمان خواهد شد.
رضایت مشتریان با افزایش اثربخشی بکارگیری منابع سازمان، افزایش یافته و بهبود وفاداری مشتری به سازمان باعث ماندگاری در تجارت می گردد.
بکارگیری اصل تمرکز بر مشتری عموما باعث می گردد که سازمان:
▪ برای درک نیازها و انتظارات مشتریان تحقیقات لازم را صورت دهد.
▪ از ارتباط اهداف سازمانی با نیازها و انتظارات مشتریان اطمینان حاصل نماید.
▪ ارتباطات درون سازمانی را در راستای نیازها و انتظارات مشتریان هدایت نماید.
▪ رضایت مشتریان را اندازه گیری نموده و بر مبنای نتایج حاصل از آن اقدام نماید.
▪ ارتباطات با مشتریان را به صورت سیستمی مدیریت نماید.
▪ از وجود توازن بین رضایتمندی مشتریان و سایر ذینفعان سازمان (نظیر مالکین، کارکنان، سرمایه گذاران، انجمن ها و مجامع محلی) اطمینان حاصل نماید. (رافاتل اگوایر، آموزههای دکتر دمینگ،چاپ ۱۳۷۸)
-
- اصل دوم: رهبری در مدیریت[۳]
مدیر سازمان که از منش رهبری برخوردار است باید مقاصد و جهت گیری یکنواختی را در سازمان ایجاد نماید و محیط داخلی سازمان را به گونه ای ایجاد و نگهداری نمایند که کارکنان بتوانند در دستیابی به اهداف سازمانی کاملا مشارکت نمایند.
مدیریت سازمان با منش رهبری باعث می گردد کارکنان مقاصد و اهداف سازمانی را درک نموده و برای دستیابی به آنها از انگیزه کافی برخوردار شوند. علاوه بر این با بکاربستن منش رهبری فعالیت های سازمان ارزیابی شده و در مسیری یکسان، منظم گردیده و استقرار می یابد و در نتیجه فقدان ارتباط بین سطوح مختلف سازمان به حداقل خود خواهد رسید.
بکارگیری اصل رهبری در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ نیازهای تمامی ذینفعان سازمان شامل مشتریان، مالکین،کارکنان، تامین کنندگان، سرمایه گذاران، انجمن هاو مجامع محلی در نظر گرفته شود.
▪ اهداف چالش برانگیز با زمانبندی مشخص تنظیم گردد.
▪ ارزش های مشترک، مدل های اخلاقی و جوانمردی در تمامی سطوح سازمان ایجاد شده و تقویت گردد.
▪ اعتماد ایجاد گردیده و ترس از میان برود.
▪ کارکنان با منابع مورد نیاز، برخوردار از آموزش و آزادی عمل با داشتن مسئولیت و پاسخگویی فعالیت نمایند.
▪ کارکنان برای نقش و سهم خود امیدوار و دلگرم گردیده و آنرا تشخیص دهند.
اصل سوم: مشارکت کارکنان[۴]
کارکنان جوهره سازمان بوده و مشارکت آنها باعث خواهد گردید تا توانایی هایشان مزیت سازمان محسوب گردد. ایجاد انگیزه، تعهد و مشارکت کارکنان نسبت به سازمان، نوآوری و خلاقیت در پیشبرد اهداف سازمان را به ارمغان خواهد آورد. (رافاتل اگوایر، آموزههای دکتر دمینگ،چاپ ۱۳۷۸)
ایجاد مسئولیت پاسخگویی کارکنان در رابطه با عملکردشان و همچنین ایجاد اشتیاق در مشارکت و همکاری ایشان زمینه ساز بهبود مستمر در سازمان خواهد بود.
بکارگیری اصل مشارکت کارکنان در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ کارکنان اهمیت همکاری و نقش خود را در سازمان درک کنند.
▪ کارکنان محدودیت های عملکردشان را شناسایی کنند.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت