کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



خونخواهی عثمان برای کسانیکه بعد از حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به اهداف خود نرسیدند، فقط یک بهانه بود تا بوسیلۀ آن بتوانند بیعت خود را بشکنند. همانطور که در بخش قبل اشاره شد طلحه و زبیر بعد از آنکه به حکومت بصره و کوفه که در آرزویش بودند نرسیدند، عَلَم خونخواهی عثمان را به پا کردند، در صورتیکه هر دوی آنها در قتل عثمان نقش اساسی داشتند. معاویه هم به همین بهانه با حضرت (علیه السّلام) بیعت نکرد و هرکس هم که در حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) منافعش به خطر افتاد به همین بهانه به معاویه پیوست. اما در این میان عثمانی مذهب‏هایی که ابتدا با حضرت (علیه السّلام) بیعت کرده‏بودند بر اثر جوسازی‏هایی که توسط دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) صورت گرفت، بیعت خود را شکستند. در صورتیکه آنها همان کسانی بودند که به خلیفه قبلی با آن همه بی‏عدالتی وفادار ماندند ولی به امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را احیاء کرد پشت کردند. ماجرای این افراد را به تفصیل می‏آوریم.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۴.۲.۱. ابوبردهبن عوف ازدی:
بعد از جنگ جمل زمانیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) وارد کوفه شد خطبه ای در مذمت پیمان شکنان ایراد کرد، بعد از آن ابوبردهبن عوف ازدی که در جنگ جمل شرکت نکرده بود، برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین ! کشتگان اطراف عایشه و طلحه و زبیر برای چه کشته شدند؟ امام علی(علیه السلام) فرمود: برای این کشته شدند که شیعیان من و کارگزاران مرا کشتند و ربیعه عدوی را با جمعی از مسلمانان به قتل رساندند و گفتند ما بیعت شما را می‏شکنیم چنان که شما پیمان عثمان را شکستید. سپاهیان من نیز حمله بردند و آنها را کشتند. من از آنها خواستم قاتلان یارانم را به من تحویل دهند ولی آنها خودداری کردند و با من جنگیدند، در حالیکه بیعت من و خونهای نزدیک به هزار مرد از شیعیانم در گردن آنها بود، به همین جهت من هم با آنها جنگیدم. آیا تو در این مورد شک داری؟ ابوبرده گفت قبلا در شک بودم ولی اکنون برایم روشن شد که تو بر حق هستی. ابوبرده قبلا طرفدار عثمان بود، اما در جنگ صفین همراه امام بود ولی بعد از بازگشت با معاویه مکاتبه کرد .و در آخر هم مورد تفقد معاویه قرار گرفت.[۱۹۳]
۴.۲.۲. نعمان بن بشیر انصارى و ابو هریره:
معاویه، نعمان بن بشیر انصارى و ابو هریره را نزد امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) فرستاد تا از او بخواهند قاتلان عثمان را به معاویه تسلیم کند، تا معاویه آنها را بکشد و غائله تمام گردد. معاویه از این کار قصد داشت که مردم شام را بفریبد و به آنها بقبولاند که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) قاتلان عثمان را پناه داده است و از آنها حمایت می‏کند، که این خود بهانه‏ای باشد برای بیعت نکردن و جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السّلام). ابوهریره و نعمان نزد امام على (علیه السّلام) آمدند و گفتند: یا اباالحسن خداوند در اسلام براى تو فضیلت و شرافت قرار داده است، تو پسر عم رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هستی، پسر عمویت معاویه ما را نزد شما فرستاده و مى‏خواهد کارى کند که این جنگ خاتمه یابد، و اوضاع و احوال آرام شود و بین شما صلح برقرار شود. قاتلان عثمان را به معاویه تحویل بده، تا او قاتلان پسر عموی خود را بکشد، تا جامعه از فتنه و آشوب در امان بماند. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) رو به نعمان پاسخ داد: تو گمان می‏کنی از قبیلۀ خود بیشتر هدایت شده‏ای؟ گفت: خیر. حضرت (علیه السلام) فرمود: همه انصار از من پیروى مى‏کنند، مگر گروهى اندک که سه و یا چهار نفر مى‏باشند، وتو هم یکى از آنها مى‏باشید، نعمان گفت: من آمده‏ام تا در خدمت شما باشم. معاویه از من خواست تا پیام او را به شما برسانم و من امیدوار بودم که وسیله‏اى فراهم شود تا در محضر تو حاضر شوم، و در جوار تو قرار گیرم، من مى‏خواستم خداوند بین شما صلح و سازش برقرار کند، و اگر نظر شما غیر از این ‏باشد من در خدمت شما خواهم بود، و از شما جدا نخواهم شد، و هر جا بروید با شما همراهى خواهم کرد. نعمان مدتی در کوفه ماند امّا ابوهریره به شام رفت و جریان را برای معاویه تعریف کرد. معاویه به او گفت: هر چه از على شنیده‏اى براى مردم بگو، او هم رفت و جریان را براى مردم شام تعریف کرد، و اینچنین بسیاری از مردم شام نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بدبین شدند. اما نعمان بن بشیر بعد از آنکه چند ماه در کوفه اقامت کرد، فرار کرد و به عین التمر رفت، مالک بن کعب ارحبى، که والی امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) در عین التمر بود او را گرفت و حبس کرد. مالک از او پرسید براى چه به اینجا آمده‏اى؟ گفت: من از طرف معاویه براى على پیامى داشتم و اکنون پس از رساندن پیام در نظر دارم به شام برگردم، مالک او را حبس کرد و گفت من جریان را براى حضرت على (علیه السلام) خواهم نوشت تا در این باره دستور دهد. نعمان از این جریان سخت ناراحت شد و از اینکه قرار است جریان به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اطلاع داده شود، سخت به وحشت افتاد. زیرا او به امام على (علیه السّلام) گفته بود که در کوفه خواهد ماند و براى اقامت به اینجا آمده‏است. نعمان هنگامى که دید گرفتار شده است دنبال قرظه بن کعب انصارى که در اطراف عین التمر مالیات و صدقات براى حضرت على (علیه السلام) جمع مى‏کرد، فرستاد و از او خواست که به او کمک کند او هم شتابان آمد و به مالک بن کعب گفت او را رها کن. مالک گفت: اى قرظه از خداوند بترس و درباره این مرد سخن نگو و از او حمایت نکن او اگر از عابدان انصار ‏است، چگونه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را ترک مى‏کند، و نزد امیر منافقان مى‏رود ولى قرظه او را وادار کرد تا نعمان را رها کند. بالاخره مالک راضی شد و گفت: اى مرد، امروز و امشب و فردا مهلت دارى و اگر بعد از این تو را در این اطراف مشاهده کنم گردنت را خواهم زد نعمان به سرعت از آنجا دور شد، و خود را نجات داد. بعد از این نعمان بن بشیر انصارى همواره از معاویه طرفدارى مى‏کرد و با حضرت على (علیه السلام) ستیز داشت و از قاتلان عثمان بدگوئى مى‏کرد و آنها را تعقیب مى‏نمود. در زمان معاویه هم والی کوفه و سپس حاکم حمص شد.[۱۹۴]
۴.۲.۳ پیمان شکنی اهل یمن:
مردم یمن با امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) بیعت کرده بودند، ولى در باطن با حضرت مخالف بودند، عامل حضرت (علیه السّلام) در آن زمان عبید الله بن عباس بود، و در جند هم سعید بن نمران حکومت مى‏کرد، بعد از آن که مردم عراق با آن حضرت به مخالفت برخاستند، و محمد بن ابى بکر در مصر کشته شد، و شامیان به اطراف و نواحى حمله کردند، آنها هم به خروش آمدند و علیه امام اجتماعاتى بوجود آوردند و سخنرانیهائى نمودند و مردم را براى گرفتن خون عثمان دعوت کردند. آنها از دادن صدقات و اموال به بیت المال خوددارى نمودند و مخالفت خود را آشکار کردند. به همین دلیل عبید الله بن عباس و سعید بن نمران نامه ای به امام على (علیه السّلام) نوشتند و در آن ذکر کردند: «پیروان عثمان علیه ما شوریده‏اند، و آشکارا مى‏گویند که کار معاویه محکم شده و اکثر مردم دنبال او رفته‏اند، ما با آنها مقابله کردیم، اما این مقابله آنها را با هم متحد کرد، و از هر سو به ما حمله ور شدند، گروهى هم در اینجا بخاطر اینکه حقوق واجبه خداوند را ندهند و مالیات خود را نپردازند به آنها پیوستند و از آنها یارى مى‏کنند، در صورتى که تاکنون حقوق را مى‏پرداختند. کسى از آنها غیر از حق مطالبه نمى‏کرد، ولى شیطان بر آنها مسلط شد و آنان را از راه بیرون کرد، ما اکنون در سلامتى هستیم، ولى آنها از شما دور شده‏اند. ما اگر بخواهیم با آنها به مقابله برخیزیم باید به ما امر کنید، و دستورات لازم را بدهید خداوند امیرالمؤمنین را عزّت دهد، و او را مؤید بدارد، و در همه کارها کمک نماید.» امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) هم در پاسخ نوشت:‏ « نامه شما به دست من رسید، و در آن متذکر شده‏اید که این جماعت خروج کرده‏اند شما آن جماعت کوچک را بزرگ مى‏شمارید، و عدد اندک آنان را زیاد جلوه مى‏دهید. من مى‏دانم که ترس و وحشت شما از دشمن و کوچک کردن خودتان در مقابل آن جماعت و عدم اتحاد و سوء تدبیر و نبودن یک فکر منظم موجب شده است تا اوضاع و احوال چنین شود و محیط به آشوب و عدم نظم کشانیده گردد. سستى و عدم کارائى شما موجب گردید که خوابیده‏ها بیدار شوند و نسبت به شما جرأت پیدا کنند. اکنون فرستاده من به طرف شما مى‏آید و شما به سوى آنها حرکت کنید و نامه مرا براى آنها بخوانید، و آن جماعت را به تقوى و پرهیزگارى دعوت کنید، اگر اجابت کردند ما خدا را سپاس مى‏گوئیم، و از آنها قبول مى‏کنیم، و اگر جنگ کردند ما هم از خداوند یارى مى‏خواهیم، و با آنان جنگ خواهیم کرد، خداوند خیانت کاران را دوست نمى‏دارد.»
سپس امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) یزید بن قیس ارحبى را فراخواند و به او گفت: خویشاوندانت در یمن پیمان شکنی کرده‏اند. او گفت: یا امیرالمؤمنین من به قوم خود حسن ظن دارم، و آنها از شما اطاعت مى‏کنند اکنون اگر مایل هستید من به طرف آنها مى‏روم، و اگر میل دارید نامه‏اى براى آنان بنویسید تا آنها جواب دهند. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) نامه ای براى اهل یمن نوشت: «این نامه‏اى است از بنده خدا على امیرمؤمنان براى کسانى که در جند و صنعاء مکر و فریب کرده و راه شقاق را در پیش گرفته‏اند، ستایش مى‏کنم خدائى را که حکم او را نمى‏توان رد کرد و هر چه اراده کند انجام مى‏گیرد، و کسى قدرت ندارد جلوى عذاب او را بر ستمکاران بگیرد. به من اطلاع داده ‏اند که شما دور همدیگر را گرفته‏اید و راه مخالفت آغاز کرده‏اید، و از دین خود روى گردان شده‏اید، شما که بیعت کرده بودید، و اطاعت مى‏کردید، اکنون عهد و بیعت خود را شکسته‏اید، و حمله را شروع کرده‏اید، من از مردان عاقل و آگاه که اهل دیانت و ورع مى‏باشند در مورد شما سؤال کردم. در مورد افکار و نیات شما بررسى نمودم معلوم شد شما در این جا عذر موجهى ندارید و سخن قابل قبولى که بتوان به آن توجه کرد، در نزد شما نیست، برهانى نمى‏توانید درباره کارهاى خود ارائه دهید، اینکه که فرستاده من نزد شما مى‏آید، از هم متفرق شوید و به منازل خود بروید در این صورت شما را عفو مى‏کنم.اگر به خانه‏هاى خود مراجعت نمودید و بار دیگر اطاعت کردید، از نادانان شما گذشت خواهم کرد و از حریم شما دفاع خواهم نمود، و عدالت را در میان شما بسط خواهم داد، و به کتاب خدا عمل خواهم نمود و اگر گوش به سخنان من ندهید، آماده باشید که لشگر به طرف شما خواهم فرستاد تا اساس و پایه‏هاى شما را درهم بکوبد. آن لشگر مأمور است طاغیان و عاصیان را سرکوب کند و آنها را خرد نماید، همانگونه که دانه‏هاى گندم در آسیاب‏ها خورد مى‏گردند، هر کس نیکى کند، نیکى به خودش بر مى‏گردد و هر کس بد نماید به خودش عاید مى‏شود و خداوند به هیچ کس از بندگانش ستم نمى‏کند باید خدا را سپاس گویند و خویشتن را ملامت کنند.»
یکى از افراد قبیله همدان به نام حسین بن نوف بن عبید نامه را به یمن برد و براى مردم قرائت کرد، این خبر در میان طرفداران عثمان شایع شد آنها گفتند: ما در صورتی اطاعت مى‏کنیم و به سخنان شما گوش مى‏دهیم که عبید الله و سعید را عزل کنید.
حسین بن نوف گفت: «هنگامى که من از کوفه بیرون می آمدم، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اراده کرده بود یزید بن قیس ارحبى را با لشگر انبوهى به این طرف بفرستد، ولى او منتظر است تا از شما خبرى برسد و اگر مخالفت کنید، آن لشگر خواهد آمد.»
گروهی از اکابر و اشراف و مشاهیر بعد از گفتگو با هم به حسین بن نوف گفتند: برو و بیش از این ما را به اطاعت على (علیه السّلام) مخوان که ما با على (علیه السّلام) همراهی نخواهیم کرد چون ما هنوز بر سر بیعت و اطاعت عثمانیم؛ اگر می‏خواهی لشکری بفرست که حکم میان ما و تو شمشیر است.
بعد از این نامه‏اى به معاویه نوشتند به این مضمون: «على ابن ابیطالب (علیه السّلام) به ما نامه‏ای نوشته است و حسین بن نوف را نزد ما فرستاده و ما را به اطاعت خویش فرا خوانده و تهدید کرده اگر اطاعت نکنید، لشکری برای جنگ با شما می‏فرستم. منتظریم برای ما شخصی را بفرستى که بتواند جان و مال ما را حفظ نماید و ما را از تعرّض لشکر عراق محافظت کند. ولی اگر دست حمایت از ما باز دارى، ما به ناچار کسی را نزد على ابن ابیطالب (علیه السّلام) می‏فرستیم و از گناه خویش عذر می‏خواهیم. در این کار تعجیل کن و الّا عن قریب لشکر عراق بر سر ما می‏تازد. و السّلام.»
هنگامیکه معاویه فهمید گروهى در صنعاء از عثمان پشتیبانى مى‏کنند و کشته شدن او را بزرگ مى‏دانند ولى کسى نیست که از آنها حمایت کند و براى آنها نظام و تشکیلاتى درست کند، بسر بن ابی ارطاه، که مردى قسى القلب و خون ریز و بى‏رحم بود را نزد خود فرا خواند و به او دستور داد تا از طریق حجاز و مدینه و مکه به یمن برود، معاویه به او گفت: بدان که اهل یمن با على ابن ابیطالب (علیه السّلام) مخالفت کرده‏اند. به جانب یمن برو. اگر به شهرى وارد شدی که مردم از على اطاعت مى‏کنند، با زبان آنها را به طرف ما دعوت کن و به آنها اعلام نما که راه نجات تنها در اطاعت از ما مى‏باشد، اگر آنها بیعت و اطاعت نکردند همه را قتل عام کن. بسر بن ارطاه در مسیر خود به یمن بسیاری از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قتل عام کرد. او همچنان پیش رفت تا به صنعاء رسید. عبید الله بن عباس والى آنجا فرار کرد و عمرو بن اراکه را به جاى خود گذاشت، بسر هم او را گرفت و گردنش را زد، و دو کودک عبید الله را در راه صنعاء سر برید.
ابن قیس بن زراره شاذى همدانى خدمت امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) آمد و او را از جریان بسر آگاه کرد، امام على (علیه السلام) مردم را دعوت کرد تا به طرف بسر بروند، ولى مردم کوفه که دیگر از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اطاعت نمی‏کردند, از رفتن به یمن خوددارى کردند، حضرت على (علیه السّلام) فرمود: آیا مى‏خواهید من با یک گروه از جنگجویان دنبال جنگجویان را بگیرم و به بیابان‏ها و کوه‏ها بروم. به خداوند سوگند صاحبان عقل و اندیشه از میان شما رفتند، و اشخاص با فضیلت از جامه رخت بربستند، کسانى که هر گاه دعوت مى‏شدند اجابت مى‏کردند، و هر امرى که به آنها مى‏شد اطاعت مى‏نمودند، من در نظر گرفته‏ام از میان شما بروم، و دیگر از شما یارى نخواهم. در این هنگام جاریه بن قدامه برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین من به طرف آنها می‏روم و آنها را از آن مناطق دور مى‏کنم، امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) فرمود: به جان خودم سوگند تو نفسى پاک و نیتى نیکو دارى و عشیره‏ات هم شایسته هستند. حضرت (علیه السّلام) دو هزار نفر با او همراه کردند، و به او امر کردند دو هزار نفر هم از بصره بردارد خودش نیز همراه جاریه بیرون شد و او را مشایعت کرد و گفت: «از خداوند بترس و مسلمانى را تحقیر نکن و از ذمى‏ها هم دست بازدار، به اموال و فرزندان و چهارپایان مردم دست نبر، اگر چه پیاده حرکت کنى و نماز را هم در وقت خودش ادا کن.»
جاریه از کوفه بیرون رفت و به طرف بصره حرکت کرد و در آنجا دو هزار نفر به او ملحق شدند و بعد راه حجاز را در پیش گرفت تا وارد یمن شد، او در بین راه مال کسى را نگرفت و احدى را نکشت مگر گروهى را که در یمن مرتد شده بودند. هنگامیکه جاریه به یمن رسید بسر به طرف منازل بنى تمیم رهسپار شده بود، جاریه به تعقیب او پرداخت، اما در مسیر جرش بود که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) به شهادت رسید.[۱۹۵]
۴.۲.۴. جریربن عبدالله بجلی:
ثقفی در کتاب الغارات خود آورده است که جریر بن عبد الله بجلى و حنظله کاتب از کوفه بیرون رفتند و در قرقیساء سکونت کردند، و گفتند در شهرى که عثمان را نکوهش‏ می‏کنند زندگی نخواهیم کرد.[۱۹۶] حال بررسی می‏کنیم که جریر چه کسی بوده است و چه زمانی با امام علی (علیه السّلام) بیعت کرده است و نقشش در حکومت حضرت (علیه السّلام) چه بوده است.
جریر در ماه رمضان سال دهم هجرت، به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و مسلمان شد و با ایشان بیعت کرد. جریر زیبا روى و سپید چهره بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد او فرموده بود: گویى فرشته بر چهره‏اش دست کشیده است. عمر بن خطاب در مورد او می‏گفت : جریر یوسف این امت است. بسیار بلند قامت بود و معمولا ریش خود را هنگام شب با زعفران خضاب مى‏کرد و صبح آن را مى‏شست و رنگى زرین بر آن باقى مى‏ماند.[۱۹۷] در زمان عثمان جریر حاکم همدان بود؛ بعد از آنکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از جنگ جمل برگشت و در کوفه مستقر شد، برای کارگزاران شهرها نامه نوشت. از جمله نامه‏ای با این مضمون به عبدالله بن جریر جبلی نوشت:
«خداوند در وضع مردمى دگرگونی پدید نیاورد مگر آنکه آنان خود، خویشتن را دگرگون کنند، و هرگاه خداوند براى قومى به واسطه اعمالشان اراده عذاب فرماید، هیچ راه دفاعى براى آن نخواهد بود و براى آنان هیچکس جز خداوند را یاراى آنکه آن بلا را برگرداند نیست.[۱۹۸] تو را آگاه مى‏کنم از زمانى که قصد لشکرهاى طلحه و زبیر کردیم و آنها بیعت مرا شکستند و آنچه نسبت به کارگزار من ، عثمان بن حنیف کردند. من از مدینه همراه مهاجران و انصار حرکت کردم و چون به عذیب رسیدم پسرم حسن و عبدالله بن عباس و عمار بن یاسر و قیس بن سعد بن عباده را نزد مردم کوفه فرستادم و از آنان خواستم حرکت کنند. آنها پذیرفتند و آمدند و همراه ایشان حرکت کردم تا کنار بصره فرو آمدم . ابتدا در دعوت ایشان حجت را تمام کردم و لغزش آنها را بخشیدم و ایشان را به رعایت عهد و بیعت فرا خواندم و سوگندشان دادم ، ولى آنان هیچ چیز جز جنگ با مرا نپذیرفتند و من از خداوند بر علیه آنان یارى خواستم. گروهى کشته شدند و دیگران پشت به جنگ کردند و به شهر خود گریختند و از من همان چیزى را خواستند که من پیش از شروع جنگ از ایشان خواسته بودم. من هم عافیت را پذیرفتم و شمشیر از ایشان برداشتم و عبدالله بن عباس را به فرماندارى ایشان گماشتم و به کوفه آمدم و اکنون زحر بن قیس را پیش تو فرستادم و هر چه مى خواهى از او بپرس و السلام .»
هنگامیکه جریر نامۀ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را خواند در حضور جمع ایستاد و گفت: اى مردم، این نامه امیرمؤمنان على بن ابى طالب (علیه السّلام) است، او در دین و دنیا امین است و کارش با دشمن چنان گذشته است و ما خدا را بر آن سپاسگزاریم و پیش کسوتان با سابقه، از مهاجران و انصار و تابعان، به نیکى با او بیعت کردند. و اگر مسئله خلافت میان مسلمانان به شور نهاده شود او از همه کس سزاوارتر است. به راستى دوام و بقاى ما به حفظ جماعت و یگانگى است و فنا و نابودى ما، در پراکندگى و جدایى است. على (علیه السّلام) تا هنگامى که شما راست و پایدار باشید بر حق بر شما است و هرگاه به کژى گرایش پیدا کنید کژى شما را راست خواهد کرد.
مردم گفتند: گوش به فرمانیم و بر این کار راضى و خشنودیم. جریر پاسخ نامه امام على (علیه السلام) را نوشت و فرمانبردارى خود و قومش را اعلام کرد. سپس جریر از همدان به سوی کوفه روانه شد و حضور امیرالمؤمنین على (علیه السلام) رسید و با او بیعت کرد و مانند دیگر مردم به فرمانبردارى از على و التزام امر او درآمد.[۱۹۹]جریر با اشعث دوستی قدیمی داشت ، بعد از آنکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) برای اشعث نامه نوشت و او را به بیعت دعوت کرد، جریر هم به او نامه نوشت و او را در جریان بیعت خود با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گذاشت.
زمانی جریر نزد امیرالمومنین (علیه السّلام) آمد، که آن حضرت (علیه السّلام) با یاران خود مشورت می‏کرد که با معاویه چه برخوردی کند و چگونه از او بیعت بگیرد. جریر گفت: مرا نزد معاویه بفرست، زیرا او سخن مرا مى‏پذیرد و هنوز با من دوستى دارد، نزدش مى‏روم و از او مى‏خواهم که به اطاعت تو گردن نهد و به حق به تو بپیوندد، به این شرط که تا وقتى گوش به فرمان خدا دارد و از قرآن پیروى مى‏کند فرماندارى از فرمانداران و کارگزارى از کارگزاران تو باشد. من مردم شام را نیز به قبول ولایت و اطاعت از تو دعوت می‏کنم، زیرا بیشتر آنان از قوم من و اهل سرزمین من هستند و امیدوارم که سخن من را گوش بدهند.
امّا مالک اشتر به امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) گفت: او را به شام نفرست و سخنش را باور نکن که به خدا سوگند تردید ندارم که او دلش با آنان است و نیتش با بنی امّیه یکسان. امام على (علیه السّلام) به مالک فرمود: مهلتش بده تا ببینیم از دست او چه نتیجه‏اى عاید ما مى‏شود.
حضرت على (علیه السلام) او را مأمور رساندن پیغامش به شام کرد و هنگام اعزام به او گفت: همانطور که مى‏بینى پیرامون من از اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که مردمى دیندار و صاحب‏نظرند بسیارند، ولی من تو را به سبب گفته پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) که در حقت‏ فرمود: «همانا تو از بهترین مردم یمنى» بر همۀ آنان برگزیدم. نامه مرا به معاویه برسان، اگر او هم چون دیگر مسلمانان به راه آمد، چه بهتر. در غیر اینصورت او را از نتیجه وخیم پیمان‏شکنى و گردنکشى آگاه کن و به او هشدار بده و بفهمان که نه من راضیم او فرماندار باشد و نه توده مردم به خلافت او تن خواهند داد.
جریر به سوی شام روانه شد و نزد معاویه رفت، هنگامیکه بر او وارد شد، خدا را سپاس و ستایش کرد و گفت: « اى معاویه، به راستى اینک مردم دو حرم مکه و مدینه، و اهالى دو شهر بصره و کوفه، و مردم حجاز و یمن و مصر و عروض و عمان و بحرین و یمامه به فرمان پسر عمت گردن نهاده و بر سرورى او اتفاق کرده‏اند و با او بیعت کرده‏اند. جز اهالى این شهر که تو خود را حاکم آن کردی. کسی از اطاعت او بیرون نمانده و اگر او از سرزمین خود سیلابى روان کند همگى شما را غرق خواهد. اکنون من نزد تو آمده‏ام تا به آنچه خرد و سعادت حکم مى‏کند، دعوتت کنم و به بیعت کردن با چنین بزرگمردى فراخوانمت».
سپس نامه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به وى تسلیم کرد. معاویه پس از صحبت‏های جریر و خواندن نامه امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به جریر گفت: منتظر باش، من هم باید در این کار تأمل کنم و با اطرافیانم در این ‏مورد مشورت کنم. ولی معاویه با حیله و تزویر وامروز و فردا کردن جریر را در شام نگاه داشت وبه او پاسخ مشخصی نداد. معاویه در این فرصتی که به‏دست آورده‏بود، با سران شهرهای مختلف به مذاکره و مکاتبه پرداخت، تا بتواند حمایت آنان را برای جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به بهانه خونخواهی عثمان و اینکه قاتلان عثمان نزد علی (علیه السّلام) هستند، جلب کند. در این بین، به عمروعاص هم نامه نوشت و او را به همکاری با خود فراخواند و به او وعده حکومت مصر را در صورت پیروزی علیه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را داد. بنابراین معاویه با اتلاف وقت، جریر را نزد خود نگاه داشت و نیروهای خود را تقویت کرد و مردم شام را برای خونخواهی عثمان یک صدا کرد.
بعد از آنکه جریر در بازگشت خود از شام تأخیر کرد، مردم او را متهم به گرایش و سازش با معاویه کردند ولی امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) گفت: «من براى جریر مهلتى تعیین کردم که تا آن زمان باید نزد من بازگردد، مگر آنکه فریب خورده یا نافرمان شده باشد!» ولى بعد از آنکه جریر در زمان تعیین شده هم بازنگشت، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نامه ای با این مضمون برای او نوشت:
«هنگامیکه این نامه به دست تو می‏رسد، معاویه را به روشنگویى وادار کن و قاطعانه از او حجت بگیر، او را میان جنگى ویرانگر و یا صلحى سعادت‏آور مخیّرش کن، اگر جنگ را برگزید، به پیمانشکنى هشدارش ده و اگر صلح را اختیار کرد، بیعتش را قبول کن.» جریر، معاویه را از مضمون نامۀ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطلع کرد. ولی معاویه باز هم از جریر مهلت خواست. هنگامیکه معاویه توانست بیعت مردم شام را بگیرد به جریر گفت: به مولایت ملحق شو. سپس خود نامه‏ای مبنی بر آمادگی به جنگ به ایشان نوشت.
هنگامیکه جریر نزد امام على (علیه السّلام) بازگشت، مردم سخنان بسیارى مبنى بر سازش او با معاویه گفتند، جریر و اشتر نزد حضرت على (علیه السلام) آمدند. اشتر گفت: به خدا سوگند، اى امیرمؤمنان اگر مرا نزد معاویه فرستاده بودى از این شخص برایت بهتر بودم. جریر گفت: به خدا سوگند اگر تو نزدشان مى‏رفتى بى‏گمان تو را مى‏کشتند. آنان ادعا مى‏کنند تو از قاتلان عثمانى.
اشتر گفت: اى جریر، به خدا اگر من نزدش رفته بودم در پاسخ دادنش کم نمی‏آوردم و مذاکره و مجاب کردن او برای من دشوار نبود و معاویه را در موقعیّتی قرار می‏دادم که فرصت اندیشه نداشته باشد. جریر گفت: اگر اینچنین است اکنون نزدش برو. مالک گفت: اکنون که تو کار را خراب کرده‏ای و شر بوجود آوردی؟ سپس رو به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: اى امیرمؤمنان! آیا من از این که جریر را به شام بفرستى منعت نکرده بودم، و از دشمنى و بدخواهى او آگاهت نکرده بودم؟
آنگاه با درشتی خطاب به جریر گفت: اى مرد بجیلى، عثمان دینت را در برابر حکومت همدان از تو خرید، به خدا سوگند تو شایستۀ آن نیستی که زنده بر روى زمین راه بروى. تو نزد آنان رفتى تا راه پیوستن خود را با آنها هموار کنى و امتیازی نزد آنها برای خودت کسب کنی، سپس از پیش آنان نزد ما آمدى که ما را از صلابت آنها بترسانى. به خدا سوگند که تو خود از آنانى، و تمام تلاشت به سود آنها است. ایکاش امیرمؤمنان نظر مرا در حق تو مى‏پذیرفت و تو و امثال تو را به زندان می‏انداخت که از آن بیرون نیایید، تا این مسائل روشن شود و خدا ستمگران را هلاک کند. جریر پاسخ داد: به خدا، دوست داشتم که تو به جاى من فرستاده مى‏شدى، که به خدا سوگند در آن صورت زنده برنمى‏گشتى.
بعد از این ماجرا جریر و چندی از افراد قومش از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جدا شدند و به قرقیسیا رفتند و آنجا سکونت کردند. حضرت علی (علیه السّلام) هم وقتی از ماجرا خبردار شد، دستور داد تا خانه اش را ویران کنند.[۲۰۰]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جریر بن عبدالله دو لنگه کفش از کفشهاى خود را داد و به او فرمود: از این دو نگهدارى کن و مراقبت کن. زیرا از بین رفتن این دو، مایه از میان رفتن دین توست . در جنگ جمل یک لنگه از آن کفشها گم شد و هنگامى که امام على (علیه السّلام) او را نزد معاویه فرستاد، یکى دیگر هم گم شد و بعد از آن بود که جریر از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) جدا شد و از شرکت در جنگ کناره گرفت.[۲۰۱]
۴.۲.۵. وائل بن حجر حضرمی:
وائل بن حجر بن سعد بن مسروق بن وائل حضرمی از مردم منطقه حضرموت است. پدرش از پادشاهان حضرموت بوده و خودش نیز مردی معروف و از پادشاهان حضرموت به شمار می­رود. او در مدینه به حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید، قبل از اینکه او به مدینه برسد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را از آمدن او مطلع کرده بود. هنگامیکه به مدینه رسید، رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) او را مورد احترام قرار داد و در کنار خود نشانید، او بعد از اینکه مسلمان شد از طرف پیامبر والى حضرموت شد و زکات آن منطقه را جمع می‏کرد.[۲۰۲]
وائل عثمانی مذهب بود. هنگامیکه حضرت علی (علیه السّلام) به حکومت رسید، با ایشان بیعت کرد، وائل بن حجر در کوفه نزد امام على (علیه السّلام) بود، ولی در باطن از عثمان طرفدارى مى‏کرد، در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جنگید و پرچمدار حضرموت در این جنگ بود. اما بعد از جنگ صفین، در یکى از روزها به حضرت على (علیه السّلام) گفت: اجازه دهید من به شهر خود برگردم و کارهاى خود را در آنجا اصلاح کنم، و بعد انشاء الله بار دیگر به کوفه بر مى‏گردم و در نزد شما خواهم بود.
هنگامیکه وائل به حضرموت رسید، بسربن ارطاه نمایندۀ غارتگر و جنایتکار معاویه در راه صنعا بود که وائل به او نوشت: نیمى از مردمان حضرموت پیروان عثمان مى‏باشند. به این طرف بیائید کسى در این جا نیست که مقابل شما را بگیرد. بنابراین بسر به طرف حضرموت حرکت کرد و هنگامیکه به حضرموت رسید، وائل بن حجر از او استقبال فراوانی کرد و هدایائى به او داد. بسر تحت حمایت وائل توانست شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در حضرموت را قتل عام کند.
امام علی (علیه السّلام) بعد از فهمیدن این جریان، دو فرزند وائل را حبس کرد و نزد خود نگه داشت.[۲۰۳]
۴.۳. جهل .
جهل و حماقت یک عامل بسیار مهم بود برای اینکه افراد زمان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از ایشان اطاعت نکنند و بر اساس میل و اجتهاد خود رفتار کنند و قلب حضرت (علیه السّلام) را بیازارند. گروهی مقدس مآب که هیچگاه جایگاه اصلی امام را درک نکردند و با اتکا به ظواهر دین، نسبت به اتفاقات قضاوت کردند. جهل آنها در حدی بود هیچگاه نفهمیدند باطن دین امام است و فرمان او فصل الخطاب. افرادی که در این بخش می آوریم کسانی هستند که به خاطر جهل و حماقت خود از امام جدا شدند و تأثیرات منفی در اهداف حضرت (علیه السّلام) گذاشتند.
۴.۳.۱. کعب بن سور:
کعب بن سور در زمان عمر به خاطر تیزهوشی که از خود نشان داد، بر مسند قضاوت نشست. در زمان عثمان و ابتدای حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) قاضی بصره بود. در جریان جنگ جمل هنگامیکه سپاه ناکثین به طرف بصره می‏آمدند، تصمیم گرفتند، بزرگان شهر را با خود همراه کنند. بنابراین به کعب بن سور، منذر بن ربیعه و احنف بن قیس نامه نوشتند و از ایشان خواستند که به آنها ملحق شوند. طلحه و زبیر به کعب بن سور چنین نوشتند: «تو از سوى عمر بن خطاب قاضى بودى، همچنین بزرگ بصره و سرور مردم یمن هستى. تو به واسطه آزارهایى که عثمان مى‏دید، خشمناک بودى، پس امروز نیز به واسطه کشته شدن او خشمناک باش. و السلام.»
کعب بن سور هم در جواب طلحه و زبیر چنین نوشت: «ما بر آزارهایى که بر عثمان وارد آمد خشمناک شدیم و دیگران با زبان خود چیزهایى گفتند، دیگرى نیز با شمشیر در این کار وارد شد. اگر عثمان، ظالم کشته شده است ربطى به شما دو نفر ندارد و اگر مظلوم کشته شده است دیگرى از شما سزاوارتر است. اگر کار عثمان براى کسى که شاهد آن بوده است مشکل باشد براى کسى که شاهد و ناظر نبوده است، مشکل‏تر است.»[۲۰۴]
هنگامیکه طلحه و زبیر نتوانستند کعب بن سور را متقاعد کنند که به آنها بپیوندد، عایشه را به ملاقات او فرستادند. عایشه سوار برشترش به اقامتگاه کعب، که بزرگ قبیله اَزْد بود و مقامى نزد مردم یمن داشت، رفت و از او خواست که به آنها ملحق شود. امّا کعب گفت: صلاح نیست که من در این فتنه وارد شوم. امّا عایشه نظر کعب را جلب کرد و کعب فتوا داد: عایشه مادر شما مردم است. از او پیروی کنید. در جنگ هم افسار شتر عایشه را گرفته بود و قرآن می خواند و مردم را به جنگ علیه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تحریک می‏کرد. سرانجام هم به دست مالک اشتر کشته شد.
بعد از جنگ هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به جنازۀ کعب بن سور رسید، فرمود : او را بنشانید، او را نشاندند. امام على (علیه السّلام) خطاب به جسد گفت: «اى کعب بن سور، واى بر تو و بر مادرت! ترا دانشى بود که اى کاش برایت سودمند بود، ولى شیطان گمراهت کرد و ترا به لغزش انداخت و شتابان به آتش برد.»[۲۰۵]
۴.۳.۲. جمعی از قاریان قرآن.
هنگامی که حضرت برای جنگ با معاویه آماده شد، بسیاری از مردم براى عزیمت و جهاد به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پاسخ مثبت دادند. جز یاران عبد الله بن مسعود که عبیده السلمانى و همراهانش نیز با آنان بودند. آنها نزد حضرت (علیه السّلام) آمدند و به او گفتند: ما با تو رهسپار مى‏شویم ولى به لشکرگاه شما نمى‏آییم و خود اردویى جداگانه مى‏زنیم تا کار شما و شامیان را بنگریم و هر گاه دیدیم یکى از دو طرف به کارى که بر او حلال نیست دست می‏زند یا گردنکشى می‎کند و ظلمى از او سر می‏زند، ما بر ضد او وارد جنگ مى‏شویم. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) با پیشنهاد آنها موافقت کرد. امّا عدهّ‏ای دیگر از یاران عبدالله بن مسعود نیز که ربیع بن خثیم نیز با آنان بود و آن روز چهار صد تن مى‏شدند نزد حضرت آمدند و گفتند: اى امیرمؤمنان، ما با وجود شناخت فضل و برترى تو، در این حق بودن این پیکار شک داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسلمانان هیچکدام از وجود افرادى که با دشمنان برون مرزى پیکار کنند بى‏نیاز نیستیم، پس ما را در برخى مرزها مأمور کن که به آنجا برویم و در دفاع از مردم آن مناطق با دشمن خارجی بجنگیم، پس امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) آنها را به سمت و ری و قزوین فرستاد. و ربیع بن خثیم ثوری را به فرماندهی این گروه برگزید و اولین پرچم مرزداری را در کوفه به نام او بست . و بعد از این حدود چهار هزار نفر از جنگ با معاویه خودداری کردند و بعد از دریافت مقرری خود به سمت دیلم رهسپار شدند.[۲۰۶]
بیشترین لغزش جمعی از قاریان قرآن، در صفین رخ داد. قاریانی از جمله عبیده سلمانى، علقمه بن قیس نخعى، عبد الله بن عتبه و عامر بن قیس از سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) جدا شدند و به رایزنی بین سپاه امام (علیه السلام) و معاویه پرداختند و بین حق و باطل سرگردان شدند و نتوانستند حق را تشخیص دهند.[۲۰۷]
امّا انحراف اصلی زمانیکه بود که معاویه با نیرنگ عمروعاص جنگ را متوقف کرد و حکمیت قرآن را مطرح کرد. گروهى از قاریان همراه با مسعر بن فدکى و زید بن حصین، که بعد از آن خوارج نامیده شدند، نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتند و گفتند: اى على (علیه السلام) اکنون که تو را به کتاب خدا دعوت می‏کنند به آنها پاسخ مثبت بده، در غیر اینصورت همانطور که عثمان را کشتیم، تو را نیز مى‏کشیم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ داد: «واى به حالتان، من نخستین کسى هستم که همه را به قرآن دعوت مى‏کنم و نخستین کسى هستم که به آن پاسخ مى‏دهم، من به این جهت با آنان مى‏جنگم که سر به فرمان قرآن نهند زیرا آنها فرمان و پیمان الهى را شکسته‏اند و کتابش را خوار و رها کرده‏اند. آنان شما نیرنگ مى‏دهند و کسانى نیستند که خواستار واقعى عمل کردن به قرآن باشند.» امّا قاریان کوتاه نیامدند و حضرت علی (علیه السلام) را تحت فشار قرار دادند و خواستار بازگشت مالک اشتر که در یک قدمی پیروزی بر سپاه معاویه بود، شدند.[۲۰۸]
بعد از تحمیل حکمیت بر حضرت (علیه السلام)، باز گروهی از قاریان همراه با اشعث بن قیس و مسعر بن فدکى، حَکَم را هم بر حضرت امیر (علیه السلام) تحمیل کردند و علی رغم میل حضرت (علیه السلام) ابوموسی اشعری به عنوان حکم انتخاب کردند.[۲۰۹] تحمیل شخص نالایقی مثل ابوموسی بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) اثرات جبران ناپذیری را در مسیر تارخ باقی گذاشت که به طور مفصل بحث خواهیم کرد.
۴.۴. نفاق و فرصت طلبی:
بعد از قبول ماجرای حکمیت توسط امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، گروهی با تمسک به این موضوع که حکمیت فقط متعلق به خداست، و امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) نباید زیر بار حکمیت می‏رفت، از ایشان جدا شدند و در تاریخ به خوارج یا مارقین مشهور شدند. با نگاهی به تاریخ متوجه می‏شویم اکثر سران خوارج همان کسانی هستند که حکمیت را به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تحمیل کردند. بنابراین قبول حکمیت از جانب حضرت (علیه السّلام) برای آنها یک بهانه بود. می‏توان گفت مهم ترین عواملی که باعث شد این افراد از حضرت جدا شوند، علاوه بر عواملی که در بخش های قبل آوردیم؛ یعنی غرق شدن در مادیات و جهل و حماقت، نفاق و فرصت طلبی بود. در حقیقت کسانی که از ابتدای حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دنبال بهانه‏ای می‏گشتند تا از حضرت (علیه السّلام) جدا شوند و ایمانشان به حضرت (علیه السّلام) خالص نبود، ماجرای حکمیت این فرصت را به آنها داد تا با این بهانه راه خود را از حضرت جدا کنند. افرادی که در ادامه می‏آوریم یا از کسانی هستند که در پیدایش خوارج نقش اساسی داشتند، یا از رهبران خوارج هستند و یا از کسانی هستند که به این گروه پیوستند و یا به بهانه حکمیت از حضرت (علیه السّلام) جدا شدند.
۴.۴.۱. اشعث بن قیس:
نام اصلى اشعث ، معدى کرب بن قیس است و نام پدرش قیس الاشج (شکسته پیشانى ) و چون در یکى از جنگها پیشانى او شکسته بود اشج نامیده مى‎شد. او از مردم یمن و قبیلۀ کنده بود . همیشه موهایش ژولیده بود به همین جهت او را اشعث می‏خواندند. در سال دهم هجری با شصت نفر سواره از قبیلۀ کنده در مدینه خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیدند ومسلمان شدند، سپس به یمن بازگشتند. او دوبار به اسارت درآمد یکبار در جاهلیت و یکبار دیگر در اسلام آوردنش. در زمان کفر هنگامیکه بنی‏مراد در یمن قیس اشج را به قتل رساند، اشعث با قبیلۀ خود به خونخواهی پدر رفت ولی به اشتباه وارد قبیلۀ بنی حارث شدند، و طی جنگی چند تن از آنها کشته شدند و اشعث نیز اسیر شد و با پرداخت سه هزار شتر آزاد شد. بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) قبیلۀ بنی ولیعه مرتد شدند و از پرداخت زکات ممانعت کردند. ابوبکر زیادبن لبید را به جنگ با مرتدین فرستاد. بنی ولیعه به اشعث پناه بردند و او را امیر خود کردند. زیاد، اشعث را اسیر کرد و نزد ابوبکر برد. اشعث به ابوبکر گفت: من را نکش و در عوض به جنگ با دشمنانت بفرست و خواهرت را به عقد من درآور. ابوبکر هم او را رها کرد و خواهرش ام فروه را به عقد او در آورد. او در جنگ یرموک در مقابل رومیها حضور داشت و در آن جنگ یک چشم خود را از دست داد. سپس به عراق آمد و در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولا ونهاوند شرکت کرد وسرانجام در کوفه سکونت کرد. عثمان او را به حکومت آذربایجان منصوب کرد. هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حکومت رسید، نامه‏ای توسط زیاد بن کعب برای او فرستاد و او را به مدینه فرا خواند. مضمون نامه اینچنین است: «ما از تو انتظار داشتیم در بیعت با ما زودتر از دیگران پیش قدم شوی و رغبت داشته باشی. امّا، به سبب سخنانى که از تو به گوش ما رسیده است و حرکاتى که کرده‏اى، تو را دیر فراخواندیم. اما اکنون از گذشته‏هاى تو درگذشتم چون افعال پسندیده که از تو به وجود آمده، اعمال ناپسند تو را محو کرده‏است. بى‏شکّ واقعه حال عثمان را از مهاجر و انصار شنیده‏ای و در خصوص بیعت کردن صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بیعت مردم با من، چیزهایى به آگاهى تو رسیده است. طلحه و زبیر اولین کسانى بودند که با من بیعت کردند، پس از آن بدون این که گناهى کرده باشم بیعت خود را شکستند. ام المؤمنین را به بصره آوردند، من نیز همراه مهاجران و انصار به‏سوى آنان رفتم. آنان را دیدار کردم و از آنان خواستم به جایى که آمده‏اند برگردند. ولى خود دارى کردند. ما قصد عزیمت به شام را داریم. منتظر آمدن تو هستم. هرگاه از مضمون این مکتوب واقف شدی، درآمدن نزد ما تعجیل کن و همراهانت را با خود بیاور و بدان که امارت آذربایجان خاص تو نیست، بلکه امانتى است در دست عمّال و مالى که از آن ولایت حاصل شده، از آن بیت المال است و آن را خازنى و حافظى بیش نیستى، مبادا که در آن تصرف کنی و هر چه به دست آورده ای به بیت المال بسپار. بر من است که از بدترین فرماندهان تو نباشم.» بعد از خواندن نامه اشعث برخاست و چنین گفت: عثمان مرا والى آذربایجان قرار داد، وقتى که او کشته شد آذربایجان همچنان در دست من باقى ماند. مردم با على بیعت کردند. پیروى کردن از او بر ما واجب و لازم است. در خصوص کار او و دشمنانش به شما خبرهایى رسیده است، او در این زمینه، و در آنچه از ما پوشیده است، امین است. امّا بعد از ایراد این صحبت به خانه‏اش بازگشت و آنانى را که مورد اعتماد بودند فرا خواند و گفت: نامه على به دستم رسیده است و وحشت مرا گرفته است، او اموال آذربایجان را از من خواسته است ولی من مى‏خواهم به معاویه بپیوندم. اطرافیان اشعث در پاسخ گفتند: مرگ براى تو بهتر از این است که به معاویه بپیوندی، آیا مى‏خواهى شهر و قوم خود را رها کنى و پیرو شامیان شوى.
سپس جریر بوسیله نامه اشعث را از بیعت خود با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آگاه کرد. اینچنین شد که اشعث هم به کوفه رفت و با امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) بیعت کرد.[۲۱۰]
اشعث همراه امام علی (علیه السلام) در جنگ صفین شرکت کرد و عهده دار ریاست قبیله «کِنده» بود و فرماندهی جناح راست سپاه امیرالمؤمنین (‏علیه السلام) را بر عهده داشت. بعد از آنکه معاویه به توصیۀ عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کرد اشعث وعبدالله بن کواء به دیدار حضرت رفتند و خواستار قبول حکمیت شدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود من از اینها سزاوارترم که حرمت قرآن را نگهدارم . فریب اینها را نخورید پیروزی در یک قدمی ماست. ولی آنها گفتند که ما به خاطر قرآن دست از جنگ بر می داریم، و به حضرت فشار آوردند که باید جنگ متوقف شود. بنابراین حضرت مجبور به قبول حکمیت شد.[۲۱۱] در جریان انتخاب حکم هم اشعث از کسانی بود که ابوموسی اشعری را بر حضرت تحمیل کرد هرچند امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با انتخاب ابوموسی مخالف بود ولی اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی گفتند: ما جز او شخص دیگری را قبول نداریم. بنابراین حضرت مجبور به قبول ابوموسی شد. بعد از ماجرای حکمیت هم اگر چه اشعث رسماً عضو خوارج نبود ولی نقش مهمی در شکل گیری خوارج و ایجاد تفرقه میان یاران حضرت (علیه السّلام) را داشت. بعد از سرکوب خوارج در نهروان هم هنگامیکه حضرت (علیه السّلام) مردم را به جنگ با معاویه دعوت کرد، اشعث بود که از طرف مردم بهانه جویی می‏کرد و می‏گفت: «یا امیرالمؤمنین تیرهاى ما تمام شد و شمشیرهاى ما کند گردید، و سرهاى نیزه‏هاى ما کار نمى‏کند و بیشتر آنها شکسته شده‏اند، ما را بطرف شهر خودمان برگردانید تا خود را با بهترین وسائل مستعد کنیم و براى دشمن خود را آماده سازیم. گروهى از ما در این جنگ کشته شده‏اند، و امیرالمؤمنین بر عده ما بیفزاید و ما با تعداد بیشترى بطرف دشمن خود رهسپار گردیم.»[۲۱۲]
اشعث سرکرده منافقان بود. در دوران حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بارها نافرمانی کرد و یا در موقعیت های مختلف باعث آزردگی خاطر حضرت (علیه السّلام) می شد. در تاریخ آمده است که روزی اشعث و جریربن عبدالله بجلی در خارج از کوفه سوسماری را دیدند و گفتند ای ابوحسل[۲۱۳] دستت را بیاور تا به خلافت با تو بیعت کنیم. این خبر به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید. ایشان فرمود: هردوی آنها در حالی وارد صحرای محشر می شوند که سوسماری پیش رویشان است.[۲۱۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 11:55:00 ق.ظ ]




قراردادی
و برخی بیمه‌های خاص نیز اخیراً در ایران به وجود آمده است.
بیمه اشخاص شامل:
عمر
حادثه
درمان
بیمه اموال شامل:
بیمه اتومبیل (شخص ثالث، بدنه)
آتش‌سوزی
بیمه‌های مهندسی
بیمه حمل‌ونقل (صادرات، واردات، ترانزیت، داخلی)
بیمه مسئولیت دارای انواع مختلفی است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:
مسئولیت کارفرما در قبال کارکنان
مسئولیت حرفه‌ای پزشکان و پیراپزشکان
مسئولیت مدنی مدیران و مسئولان فنی بیمارستان‌ها – کلینیک‌ها و درمانگاه‌ها
مسئولیت در مقابل همسایگان مجاور ناشی از سرایت آتش‌سوزی و انفجار
بیمه‌های خاص شامل:
بیمه مرهونات بانکی (وام‌های بانکی)
بیمه‌نامه پول در صندوق
بیمه شترمرغ
بیمه اسب
فصل سوم
روش‌شناسی تحقیق
مقدمه
شیوه اجرای یک تحقیق ارتباط زیادی با ماهیت موضوع، نوع تحقیق و هم‌چنین متغیرهای تحقیق دارد؛ اما باید توجه داشت آنچه موجب شده جوهر علمی، حیات پیدا کند، وقوف به اکتشافات و نتایج علوم نیست بلکه شناخت و درک عمیق روش­ها و شیوه­ هایی ­است که بشر برای پیشرفت علم به کار گرفته­ است. روش­ها در حقیقت ابزارهای دستیابی به حقیقت هستند. با توجه به اهمیتی که روش‌شناسی تحقیق دارد در این فصل به آن پرداخته می­ شود، به عبارتی می­توان گفت در این فصل با در نظر گرفتن هدف تحقیق، روش تحقیق مشخص‌شده و با انتخاب جامعه آماری و تعیین نمونه، با توزیع پرسشنامه ­های تدوینی در نظر گرفته‌شده به جمع­آوری اطلاعات پرداخته تا بتوان تأثیرات متغیر مستقل بر متغیرهای وابسته را از دیدگاه شرکت‌کنندگان در این مطالعه موردبررسی و شناسایی قرارداد. بنابراین در این فصل جامعه آماری و نمونه، ابزار تحقیق، روایی و پایایی تحقیق، نحوه اجرای آن و روش­های آماری جهت تجزیه‌وتحلیل اطلاعات به ترتیب موردبررسی قرار می­گیرند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اهداف مشخص تحقیق
این تحقیق شامل اهداف کلی، ویژه و کاربردی می‌باشد که به‌صورت زیر شرح داده می‌شوند.
هدف کلی تحقیق
هدف کلی این تحقیق بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم است.
اهداف ویژه
شناخت سازه‌های تأثیرگذار عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
اندازه‌گیری عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
رتبه‌بندی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
طراحی مدل عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
اهداف کاربردی
در این تحقیق بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند با توجه به ارزش کسب شده، سرمایه کسب شده و کیفیت کسب‌شده مشتریان از شرکت های بیمه ایران استان کرمانشاه انجام خواهد گرفت. لازم به ذکر است که کاربران زیر نیز می‌توانند از این تحقیق استفاده نمایند:
انواع شرکت‌های بیمه خصوصی
انواع شرکت‌های بیمه دولتی
تولیدکنندگان برند بیمه
استفاده‌ کنندگان بیمه
محققین، دانشجویان و سایر علاقه‌مندان به موضوع بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
فرضیه‌های تحقیق
در این تحقیق از فرضیات زیر استفاده می‌کنیم.
فرضیه اول: ارزش کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه دوم: ارزش کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه سوم: سرمایه کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه چهارم: سرمایه کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه پنجم: کیفیت کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه ششم: کیفیت کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه هفتم: رضایتمندی از برند بر محرک تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه هشتم: رضایتمندی از برند بر استمرار تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه نهم: تعهد به برند بر محرک تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه دهم: تعهد به برند بر استمرار تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ق.ظ ]




در جهان بینی مازلو از «نیاز به شکوفایی» به عنوان بالاترین نیاز یاد شده است؛ سقراط، توانایی یک شاعر را نه هنر، بلکه الهام می­داند؛ جان دیویس در توصیف تفاوت و تشابه کار دانسته و هنرمند می­گوید: در هر دو گروه، تفکری عاطفی و احساساتی وجود دارد که خمیر مایه آنها، دربرگیرنده ایده­ ها یا معانی قابل تحسین است. هر دو به الهام یعنی آمیختگی نهایی ایده­ ها در ذهن نیمه آگاه متکی هستند، توماس کارلایل معتقد است که بخشی از فعالیت­های ذهنی دربرگیرنده تفکر عقلانی و بخش دیگر شامل فعالیت­های ذهن ناخودآگاه است که به طور مبهم درک شده یا در برابر آن کنترل نداریم. وی می­گوید: « ناحیه تعمق در زیر ناحیه بحث واستدلال آگاهانه قرار داشته، در عمق ساکت و اسرارآمیز این ناحیه، نیرویی حیاتی نهفته است. اگر چیزی بخواهد خلق بشود، باید در این ناحیه قرار داشته باشد. بروستر می­گوید: فرایند خلق و ابداع همان فرایند تغییر، فرایند رشد و فرایند تکامل است که در حیات ذهنی ما رخ می­دهد( باباپور،۱۳۷۸).

۲-۲-۹-۲ خلاقیت از دیدگاه سازمانی

خلاقیت در فرهنگ مدیریت و سازمان؛ یعنی به کارگیری توانایی ذهنی برای ایجاد یک تغییر هدفدار در جهت بهبود یا ارتقای کمی و کیفی فعالیت­های سازمانی است. به لحاظ شتاب تغییرات فنی و رقابت جهانی توانایی سازمان در توسعه و ارائه محصولی جدید، دارای تأثیری مهم بر عملکرد بلندمدت سازمان است و خلاقیت می ­تواند نقش مهمی را در این عرصه ایفا کند. همچنین، خلاقیت در سازمان دارای نقش و تأثیراتی نظیر افزایش کیفیت راه حل مسائل تحریک و ارتقای نوآوری، افزایش انگیزه و تعهد در سازمان و افزایش عملکرد موثر تیم­هاست. چنین تصویری از آینده، ما را به سوی شناخت خلاقیت و تسری آن در سازمان رهنمون می­ کند(مام فورد،۲۰۰۰[۲۲]).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
روبرت جی اسنبرگ و لینداای اوهارا در بررسی­های خود، شش عامل را در خلاقیت افراد موثر دانستند؛
الف) دانش: داشتن دانش پایه­ای در زمینه­ای محدود و کسب تجربه و تخصص در سالیان بسیار
ب) توانیی عقلانی: توانایی ارائه ایده خلاق از راه تعریف مجدد و برقراری ارتباطات جدید در مسائل؛
ج) سبک فکری: افراد خلاق معمولا در برابر روش ارائه شده از سوی سازمان و مدیریت ارشد، سبک فکری ابداعی را برمی­گزینند.
د) انگیزش: افراد خلاق برای به فعل درآوردن ایده­های خود برانگیخته می­شوند.
ه) شخصیت: افراد خلاق ویژگی­های شخصیتی­ای مانند؛ پی­گیر بودن، مقاوم بودن در برابر فشارهای بیرونی و داخلی و نیز مقاوم بودن در برابر وسوسه­های هم رنگ جماعت شدن دارند.
و) محیط کار: افراد خلاق در داخل محیط­های حمایتی بیشتر امکان ظهور می­یابند.
این محققان مشخص کردند که عمده­ترین دلیل کارآیی نداشتن برنامه ­های آموزش خلاقیت، تاکید صرف این برنامه­ ها بر اندیشه خلاق به عنوان یکی از شش منبع موثر در خلاقیت است (اسحاقی،۱۳۸۷). اما به هر حال استنبرگ، خلاقیت را شامل برقرار کردن ارتباطات جدید، دیدن چیزها با روشی جدید و تعریف جدید مسائل می­داند.
جورج اف نلر در کتاب هنر و علم خلاقیت برای خلاقیت، مراحل چهارگانه آمادگی، نهفتگی، اشراق و اثبات را ذکر کرده است از این دید افراد خلاق نخست با مسئله یا یک فرصت آشنا شده و سپس از راه جمع­آوری اطلاعات با مسئله یا فرصت موردنظر درگیر می­شوند. در مرحله بعد، افراد خلاق روی مسئله تمرکز می­ کنند. در این مرحله فعالیت سودمندی صورت نمی­گیرد و فرد در نظم دادن به اندیشه­ها، تجربه ها و زمینه ­های پیشین خود با هدف رسیدن به یک ایده نو می­ کوشد. درگیری ذهنی عمیق فرد، خودآگاه و ناخودآگاه فراهم کردن فرصت برای اندیشیدن بر هر مسئله به خلق و ظهور ایده­های نو می­انجامد. در نهایت، فرد خلاق درصدد بر­می ­آید صلاحیت و پتانسیل ایده خویش رابه اثبات برساند (اسحاقی ،۱۳۸۷).
بر اساس برآیند این تعاریف، می­توان خلاقیت را نوعی تفکر به شمار آورد که برآیند نیروهای تعقلی و تخیلی فرد است و محدودیت­های موجود را در می­نوردد؛ تا ایده­های نو ابداع کند؛ به تولید کالا، فرایند یا خدمات جدید می­انجامد و موجب سودآوری سازمان شده و بقای آن را تضمین می­ کند(قرانی پور و پولادی،۱۳۸۵).

۲-۳ نظریه­ های جدید فلسفی

الف- آفرینش­گری به عنوان نبوغ شهودی: در این دیدگاه آفرینش­گری شکلی سلیم و گسترش یافته از شهود است. ایده نبوغ در اواخر دوره­ رنسانس مطرح شد و در­مورد نیروهای خلاق مردانی مانند: داوینچی، وساری، و تله سیو به کار می­رفت. بسیاری از متفکران و اندیشمندان به ویژه کانت، در نقد خرد ناب خود، آفرینش­گری را با نبوغ هم ردیف دانستند. از آن­جایی که شخص خلاق مسائل را به گونه ­ای شهودی درک می­ کند لذا قابل پیش ­بینی نیست و نمی­ توان فرایند کار او را رسماً آموزش داد.
ب- آفرینش­گری به عنوان نیروی حیاتی: یکی از نتایج نظریه تکاملی داروین این بود که آفرینش­گری انسانی، نمایان­گر نیروی خلاق است که در ذات خود زندگی نهفته است. بر اساس این دیدگاه، نیرویی در انسان پدیدار می­ شود که آگاهانه آغازگر ابداع بوده و همان نیروی تخیل خلاق است. این نیروی خلاق در نهایت، نشانگر فرایند سازمان دهنده­ای است که در کل زندگی وجود دارد.
ج- آفرینش­گری به عنوان نیروی کیهانی: آفرینش­گری انسان به عنوان تجلی نیروی خلاق نهفته در تمامی موجودات نیز تلقی شده است. به گفته وایت هد، این آفرینش­گری ادواری و یا آهنگین است؛ چراکه جهان شامل نهری از رویدادهای فردی نیست بلکه رویدادهایی است که دربرگیرنده هستی­های واقعی می­باشند. که زاده می­شوند، رشد می­ کنند و می­میرند. به طور کلی فرایند آموزش، منعکس­کننده فرایند آفرینش­گری در جهان است، همان گونه که هر چیزی در گیتی خود را بی­وقفه خلق می­ کند یادگیرنده نیز پیوسته طبیعت خود را شکوفا می­سازد و بهترین آموزش آن است که صمیمانه به فرایند خلاق کیهانی پاسخ گوید. کودکان از ابتدای تولد دارای انگیزه کنجکاوی و اکتشاف هستند و آموزش باید آنها را ارضاء کند. آموزگار می ­تواند از دو راه مهم نیروی طبیعی آفرینش­گری را تقویت کند یکی از این راه ­ها انتخاب روش­ها و مطالب صحیح تربیتی است. راه دیگر برانگیختن شور و ذوق دانش آموزان است.
تمامی نظریه­ های فلسفی مطرح شده، آفرینش­گری را به عنوان بخشی از طبیعت انسان و در ارتباط با جهان مورد ملاحظه قرار داده­اند. این­گونه نظریه ­ها فعالیت­های درونی فرایند خلاق را تبیین نمی­کند، آنها دیدگاه­ های وسیعی رابر ما عرضه می­دارند و اندیشه­ های کنونی ما را جنبه فلسفی می­بخشند.

۲-۴ نظریه­ های علمی خلاقیت

الف- نظریه روانکاوی: از دید روانکاوی، خلاقیت در نتیجه تعارضاتی است که در ذهن ناخودآگاه تلاش می­ کند تا راه­حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه­حل، با بخش آگاه یا «خود» ، هماهنگی داشته باشد، می ­تواند راه­حلی خلاق آمیز باشد و در صورت ناهماهنگی منجر به بیماری روانی می­گردد. روانکاوان جدید معتقدند که خلاقیت، از ذهن نیمه آگاه نشأت می­گیرد(حسینی، ۱۳۷۸).
ب- نظریه تداعی­گرایی و رفتارگرایی: برطبق تداعی­گرایی، ارتباط دو ایده منجر به تفکر می­گردد. وقتی ایده­ای در ذهن باشد، ایده مشابه آن نیز به دنبال آن خواهد آمد. لذا می­توان گفت خلاقیت، هر­چه فعال نمودن تداعی­ها و ارتباطات ذهنی است، تداعی­های بیشتر منجر به خلاقیت بیشتر می­ شود. تداعییون اعتقاد دارند افکار جدید از افکار قدیمی به صورت آزمایش خطا برمی­خیزد. در این دیدگاه شخص خلاق کسی است که توانایی بیشتری در پیوند دادن افکار جدا از هم به هم دارد.
رفتارگرایان در تحلیل خلاقیت، بر جلوه­های بیرونی تفکر خلاق یعنی تولید تأکید کرده ­اند و از تحلیل فرایندهای دخیل در آن سرباز زده اند(پیرخایقی،۱۳۸۲).
اساس نظریات رفتارگرایی نیز نشأت گرفته از تداعی­گرایی است. اسکینر و سایر رفتارگراها رفتار خلاق را عبارت از رفتاری می­دانند که از طریق تقویت­های محیطی فراگرفته شده است. رفتارگرایان برای فرد در تولید خلاق، نقش و اهمیت کمی قائل هستند (ورنون،[۲۳]۱۱۹۸۱)
ج- نظریه گشتالت و شناخت­گرایی: بنیان تفکر خلاق از دیدگاه گشتالتی­ها و شناخت­گرایان مبتنی بر کل گرایی است که پدیده ­ها را بر پایه ویژگی­های کلی آن تبیین می­ کند. براساس این دیدگاه خلاقیت نوعی فرایند حل مسأله است و حل مسأله نیز وابسته به ادراک است. بنابراین آن را باید پدیده­ای شناختی دانست. براساس نظریه گشتالت، حل مسأله از طریق آزمایش و خطا صورت نمی­گیرد، بلکه مبتنی بر بصیرت و بینش است. بصیرت در درک و احساس و روابط موجود در کل موقعیت، به صورت ناگهانی حاصل می شود. از نظر گشتالتی­ها ، تفکر خلاق فراسوی تجربیات پیشین برای حل مسأله جدید حرکت می کند. ورتهایمر در این راستا معتقد بود تجربیات گذشته از آفات تفکر خلاق محسوب می­ شود(پیرخایفی،۱۳۸۲).
نظریه گشتالت و شناخت گرایی استفاده از تجربه ­های قبلی در یادگیری را تأکید می­نماید در حالی که نظریه آن را کاملا رد می­ کند(حسینی،۱۳۷۸).
د- نظریه انسان­گرایی: انسان­گرایی از جمله مکاتبی است که به خلاقیت توجه خاصی نموده است. انسان گرایان، خلاقیت را تنها امور خارق­العاده نسبت نمی­دهند و معتقدند همه افراد می­توانند از قوای خلاق خویش، بهره بگیرند. آنها عقیده دارند که خلاقیت نه تنها دستاوردها بلکه فعالیت­ها، فرایندها و نگرش­ها راهم دربر می­گیرد.
چنان که راجرز، در تعریف خلاقیت می­گوید، «آفرینش­گری (خلاقیت) عبارت است از: تمایل به ابراز و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده، به حدی که چنین فعالیتی، موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد». به اعتقاد راجرز، آفرینش­گری، نوعی «خودشکوفایی» است که انگیزه آن «خودفرهیختگی» است.
۲-۵ دیدگاه روانشناختی اجتماعی
در دیدگاه روانشناختی اجتماعی، به نقش همزمان فرایند خلاق، افراد خلاق و محیط خلاق، توجه می شود. براساس این دیدگاه، بین فرد و محیط یا جامعه ارتباطی زنده و پویا وجود دارد. محیط می ­تواند تحریک فیزیکی و اجتماعی را در فرد ایجاد کند، به نحوی که باعث شود ایده­های نوینی در ذهن شخص به وجود آید و ایده­های نوین نیز سبب تقویت انگیزه خلاقیت می­ شود.
۲-۶ دیدگاه عصب شناختی
نظریه عصب­شناختی را شاید بتوان یکی از جدیدترین دیدگاه ­ها درباره خلاقیت دانست. در این دیدگاه رابطه خلاقیت با مغز و امواج مغزی مورد بررسی قرار می­گیرد. پژوهش­های زیادی راجع به نقش نیم کره های مغز در زمینه ­های فکری انجام گرفته است. این پژوهش­ها وظیفه مغز چپ و راست را شامل دو فرایند فکری مشخص می­دانند. تفکر مغز چپ بیشتر منطقی و قضاوتی است و تفکر مغز راست شهودی، تخیلی و خلاق است. در خلاقیت هر دو فرایند فکری لازم است به عبارت دیگر رشد خلاقیت متأثر از تفکر هر دونیم کره است.
۲-۷ دیدگاه روان­سنجی
دیدگاه روان­سنجی همان تحلیل عوامل و عناصر خلاقیت است که در حقیقت، ساختار بنیادی خلاقیت را به گونه ­ای قابل سنجش و علمی مطرح می­ کند.
این دیدگاه به خلاقیت از دیدگاه آزمون می­نگرد و تلاش می­ کند با مقیاس­های کمی، خلاقیت را در افراد اندازه­گیزی کند. گیل فورد از بنیان گذاران این دیدگاه به شمار می ­آید، که رشد علمی خلاقیت مرهون تلاش ها و نظریات اوست. از صاحب نظران دیگر این دیدگاه تورنس است.
نظریه گیل فورد: گیل فورد مطالعه منظم و علمی خلاقیت را با پردازش نظریه «الگوی ساختار ذهن»خود آغاز کرد. الگو یا مدل ساخت ذهنی گیل فورد از سه بخش یا سه طبقه اصلی با نام­های عملیات، محتوا و فرآورده و تعدادی خرده طبقات یا فعالیت تشکیل یافته است و از تعامل آنها با هم ۱۲۰ عامل یا توانش ذهنی به وجود می ­آید. گیل فورد در این نظریه، دو عامل «تفکر همگرا» و «تفکر واگرا» را از یکدیگر متمایز می­ کند و کلید خلاقیت را در تفکر واگرا می­داند. تفکر واگرا یک جسجوی ذهنی است که به دنبال تمام راه­ حل­های ممکن برای یک مسأله است و در مقابل تفکر همگرا قرار دارد که در آن فرد می­ کوشد تا با ادغام اطلاعات به روش منطقی فقط به یک پاسخ صحیح برسد. در نظزیه گیل فورد، تفکر واگرا از چند عامل مختلف تشکیل شده است ( سیف، ۱۳۸۲ ).
عوامل یا ویژگی­های تشکیل دهنده تفکر واگرا به شرح زیرند(سیف،۱۳۸۲):
سیالی(روانی) : تولید تعدادی اندیشه در یک زمان معین
انعطاف پذیری (نرمش) : تولید اندیشه­ های متنوع و غیر­معمول و راه­ حل­های مختلف برای یک مسأله.
تازگی(اصالت) :استفاده از راه­ حل­های منحصر به فرد و نو
گسترش(بسط) : تولید جزئیات و تعیین تلویحات و کاربردها
ترکیب: کنار هم قرار دادن اندیشه­ های نا همخوان
تحلیل: شکستن ساختارهای نمادین به عناصر تشکیل دهنده
سازمان دادن: تغییر شکل دادن طرح­ها، کارکردها و موارد استفاده­ها
پیچیدگی: توانایی برخورد کردن با تعدادی اندیشه مختلف و مرتبط به طور هم زمان
از میان ویژگی­های بالا سه ویژگی نخست از همه مهم­تر هستند.
یکی دیگر از دانشمندانی که درباره خلاقیت نظریه­پردازی کرده و پژوهش زیادی انجام داده پاول تورنس است. تورنس به دو دلیل از شهرتی بین المللی در این زمینه برخوردار است؛ یکی به دلیل نظریه خلاقیت و کیفیت آموزش آن و دوم به دلیل ابداع آزمون-های تفکر خلاق مینه سوتا. تورنس در جدیدترین اظهار نظرش در مجله بازنگری روانشناسی پرورشی سه تعریف برای خلاقیت به دست داده است. یک تعریف پژوهشی، یک تعریف هنری و یک تعریف وابسته به بقاء(سیف،۱۳۸۶).
به نظر دبونو ذهن یک نظام نقشه­سازی است که مرتب به خلق و تشخیص نقشه­ها و طرح ها مشغول است. این نقشه­های اطلاعات، هرچند که برقراری ارتباط را تسهیل می­ کنند نارسایی­ها و محدودیت­هایی نیز دارند. از جمله این محدودیت­ها آن است که نقشه­های ذهنی به تثبیت شدن یا غیر منعطف شدن گرایش دارند و این موضوع مانع رشد خلاقیت است. او می­گوید آموزش و پرورش با تأکید بر رشد نقشه­های مفهومی بر تجدید ساختار این نقشه­ها و تحریک دستیابی به نقشه­های جدید(خلاقیت) توجه اندکی دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:54:00 ق.ظ ]




 

۶٫۰۲۳۸

 

(۱۵٫۸۲,۱۵٫۸۰)

 

FDG

 

 

 

۶٫۰۲۱۹

 

(۱۷,۱۶)

 

Genetic

 

 

 

شکل ۴-۱۴: تکرارهای مختلف الگوریتم جهت رسیدن به نقطه بهینه (شروع قرمز و بهینه آبی)
مهترین مزیت این روش سادگی نحوه محاسبه گرادیان در آن می باشد که در مقابل معایب این روش قابل صرف نظر است. بارزترین عیب این روش عدم کارآمد بودن الگوریتم در مسائل مکان یابی همزمان چندین چاه در مخزن نفتی می باشد. چرا که برای محاسبه تقریبی گرادیان تابع هدف نسبت به هر متغیر تصمیم گیری نیاز به دو بار ارزیابی تابع هدف می باشد و این تعداد ارزیابی وابسته به تعداد متغیرهای مسئله بهینه سازی می باشد که در مسائل بزرگ این تعداد ارزیابی یا شبیه سازی مخزن پر هزینه می باشد. همچنین استفاده از تکنیک LGR منجر به افزایش بار محاسباتی شبیه سازی مخزن خواهد شد.
دانلود پایان نامه
۴-۵- نتیجه گیری
در ابتدا در این فصل تلاش شد تا با کمک دو مخزن مدل شده بر پایه SL و FD با تعداد چاه ها و ویژگی های متفاوت، اختلاف این دو نوع مدلسازی نمایان شود. از شبیه سازی ها این نتیجه حاصل شد که سرعت محاسباتی مخزن مدل شده بر پایه SL بیشتر از مدل FD می باشد. این در حالی است که خروجی های هر دو نوع مدل تقریباً یکسان می باشد. سپس با پیاده سازی الگوریتم های بهینه سازی متداول نظیر روش های آزاد از گرادیان مانند ژنتیک، PSO و ILC و روش های مبتنی بر گرادیان مثل FDG ، در مسئله مکان یابی سعی شد مقایسه ای ما بین مخازن مدل شده بر پایه SL و FD در غالب مسئله مکان یابی شود.
فصل پنجم
به کارگیری روش بهینه سازی ترکیبی در مسئله مکان یابی چاه ها
۵-۱- مقدمه
روش های بهینه سازی ترکیبی منجر به کاهش تعداد شبیه سازی ها و ارزیابی کمتر تابع هدف می شوند. در این فصل ابتدا درونیاب Kriging که یک تخمین زننده خطی می باشد معرفی می گردد. سپس به منظور بهبود روش ژنتیک و کاهش ارزیابی ها، این الگوریتم با رویکردی متفاوت با روش ژنتیک ادغام می شود و نتایج با ژنتیک معمولی مقایسه می شود. در ادامه این درونیاب به کمک الگوریتم مبتنی بر گرادیان FDG آمده و با محاسبه تقریبی گرادیان تابع هدف منجر به کاهش تعداد شبیه سازی ها می شود.
۵-۲- درون یاب خطی وزن دار[۱۱۰]:
در علوم زمین شناسی، معمولاً با داده های سه بعدی[۱۱۱] که به طور کاملاً ناهموار نمونه برداری شده است مواجه هستیم. اگرچه روش هایی نظیر نزدیکترین نقطه[۱۱۲]، خطی و مکعب را می توان به منظور درونیابی داده ها به کار گرفت اما کیفیت این روش ها رضایت بخش نیست. به طور مثال روش Splines برای درونیابی داده هایی که به صورت ناهموار می باشند، دچار خطا می شود. به این منظور یک روش ساده درونیابی خطی به صورت زیر تعریف می شود:
فرض کنید مطلوب است مقدار درونیابی شود. مقادیر در نقطه () با مختصات اندازه گیری شده است. قصد است مقدار در نقطه تخیمن زده شود. یک تخمین خطی کلی به صورت زیر می توان نوشت [۵۳]:
علامت ستاره در ، تنها به منظور متفاوت ساختن مقدار تخمین از مقدار واقعی، ، می باشد و وزنها هستند. یک راهکار تعیین مقدار وزن ها به کارگیری روش معکوس فاصله ها[۱۱۳] می باشد.
که فاصله بین و می باشد.
یک ثابت کوچک برای جلوگیری از به خطا رفتن این روش زمانی که نقطه مورد نظر برای درونیابی با یکی از داده های معلوم یکسان می شود، می باشد. همچنین معمولاً عددی بین ۱ تا ۳ انتخاب می شود.
روش فاصله معکوس یک روش قدرتمند برای درونیابی داده ها می باشد. اما نقص این روش عدم عمومیت آن می باشد. برای مثال اینکه مقدار چه مقدار بهینه ای انتخاب شود مورد سوال است. روش kriging یک روند منطقی و هدف داری را برای تعیین وزن های بر اساس ویژگی های آماری داده ها معرفی می کند. قبل از معرفی روش kiriging ، ویژگی فاصله ای[۱۱۴] داده ها مورد بحث قرار خواهد گرفت.
۵-۳- تعریف تغییرات فاصله[۱۱۵]
وقتی منحنی بر حسب ، جایی که یک ثابت برداری است، رسم شود، اگر کوچک باشد یا اینکه تغییرات بر اساس موقعیت کم باشد، آنگاه داده ها نزدیک خط راست با شیب واحد قرار می گیرند. (شکل ۵-۱سمت چپ). اگر بزرگ باشد یا تغییرات سریع باشد، داده ها دارای پراکندگی بیشتری هستند. (شکل ۵-۱ سمت راست).
یکی از روش های تعریف تغییرات فاصله در داده ها، می تواند به صورت مقدار باقیمانده باشد که بصورت زیر نوشته می شود [۵۳]:
که به طور ساده می تواند میانگین داده ها، ، باشد یا می تواند به صورت یک مدل پیچیده تر نظیر چند جمله ای مرتبه پایین باشد.
کوواریانس فاصله[۱۱۶] به صورت زیر تعریف می شود:
اگر مدل استفاده شده برای میانگین باشد انگاه معادله بالا به صورت زیر بازنویسی می شود:
همچنین می توان رابطه کوواریانس را به صورت معادله – نوشت:
که نماد امید ریاضی می باشد.
می توان کوواریانس فاصله را نرمالیزه کرد به نحوی که تغییرات آن بین باشد. در نتیجه ضریب همبستگی[۱۱۷] بدست خواهد آمد:
تغییر ضریب همبستگی بر حسب ، تابع همبستگی یا نگاشت همبستگی[۱۱۸] نامیده می شود.
کمیت دیگری برای اندازه گیری تغییرات فاصله ای به صورت میانگین مربعات اختلاف و بر حسب تابعی از تعریف می شود.
ضریب به صورت قراردادی می باشد. تغییرات بر حسب ، واریاگرام[۱۱۹] نامیده می شود.
می توان واریاگرام را با نمادهای آماری زیر نوشت:
اگر این معادله بسط داده شود، رابطه زیر بدست می آید:
بنابراین می توان نوشت:
معادله بالا نشان می دهد که ، همواره صفر می باشد.
شکل ۵-۱: منحنی بر حسب
۵-۴- Kriging
Kriging یک روش درونیابی بر مبنای محاسبه کورولیشن میان داده ها می باشد. کاربردهای زمین شناسی این روش به سه بعد محدود می شود، اما این روش می تواند به یک مسئله با بعد تعمیم داده شود. بنابراین الگوریتم Kriging برای درونیابی یک تابع چند متغیره کارآمد است.
در روش Kriging فرض می شود که معلوم است یا تخمین زده شده است. به کمک مقدار باقیمانده، می توان یک رابطه درونیابی خطی وزن دار بر اساس معادله (۵٫۱) نوشت [۵۳]:
هدف روش Kriging تعیین مقادیر وزن ها، ، به نحوی است که خطای واریانس تخمین مینیمم شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:54:00 ق.ظ ]




۲-۸ پردازش تصویر[۱۹]
در واقع مرز مشخصی بین پردازش تصویر در یک سمت و ماشین بینایی در سمت دیگر وجود ندارد. به عبارت بهتر هیچ توافقی درباره نقطه پایان پردازش تصویر دیجیتال و شروع تحلیل تصاویر و ماشین بینایی وجود ندارد. ماشین بینایی که هدف آن استفاده از رایانه برای شبیه سازی کردن بینایی انسان است، شامل فرایند یادگیری بر مبنای اطلاعات ورودی تصویری می باشد. اما به هر حال یک الگوی مناسب در راستای این مرزبندی توجه به سه نوع فرایند محاسباتی در این زمینه است: فرایندهای سطح پایین، متوسط و بالا (کیا، ۱۳۸۸).
پایان نامه - مقاله
فرایندهای سطح پایین شامل عملیات اولیه مثل پردازش تصویر برای کاهش نوفه، تغییر کنتراست و برجسته­­سازی تصاویر[۲۰] می­شوند. مشخصه مهم فرایندهای سطح پایین این است که ورودی و خروجی همه آنها تصویر است. فرایندهای سطح متوسط شامل عملیاتی نظیر قطعه­بندی تصویر[۲۱] توصیف اشیاء مختلف در راستای تسهیل پردازش تصویر و طبقه ­بندی اشیاء منفرد می­باشد. مشخصه فرایندهای سطح متوسط این است که ورودی آنها تصویر و خروجی آنها خصوصیات استخراج شده از تصویر (مثل لبه و مشخصه­های اشیاء) می­باشند. سرانجام فرایندهای سطح بالا شامل ایجاد حس[۲۲] از شیء تشخیص داده شده می­باشد. بنابراین با توجه به الگوهای ذکر شده، آنچه که ما به عنوان پردازش تصویر یاد می­کنیم شامل فرایندهایی است که ورودی و خروجی آنها تصویر بوده و علاوه بر آن خصوصیات خاصی از تصویر را استخراج می­ کنند. ایجاد حس که همان شبیه سازی بینایی انسان است در محدوده ماشین بینایی قرار می­گیرد.
ماشین بینایی حاصل ترکیب دو علم “پردازش تصویر” و “شناسایی الگو[۲۳]” می­باشدJames,) .(1987
از کنار هم قرار گرفتن ویژگی­های یک جسم یک الگو پدید می ­آید. جهت شناسایی و جداسازی اشیاء مختلف ابتدا نیاز به پردازش تصویر می­باشد. محدودیت­های فیزیکی سخت افزار استفاده شده برای تهیه تصویر باعث ایجاد نوفه در داده ­های تصویری می­گردد. علاوه بر این تصویر ممکن است دارای قسمت­ هایی باشد که مورد نظر نبوده و حتی شامل قسمت­ هایی باشد که روی قسمت مورد نظر را پوشانده باشد. نقش اصلی پردازش تصویر عبارت است از اصلاح داده ­های تصویری و آماده سازی تصویر به گونه ­ای که از لحاظ کیفیت بهبود یافته باشند و یا از اثرات نوفه کاسته شده و یا به طور کلی حذف شده باشند.
واحد پردازش تصویر اعمال زیر را انجام می­دهد:
گرفتن تصویر
ارتقاء تصویر
استخراج ویژگی­ها[۲۴]
اغلب نرم­افزارهایی که با نام نرم­افزار پردازش تصویر موجود هستند حاوی دستورات اولیه پیش پردازش تصاویر می­باشند که موجب تسهیل در یافتن و استخراج ویژگی­های اشیاء می­شوند. به عنوان مثال روش­هایی از قبیل حذف نوفه، آستانه­گذاری[۲۵] سطوح خاکستری و تشخیص لبه­ها[۲۶] از این قبیل هستند. جهت پردازش تصویر دیجیتالی توسط رایانه بایستی از نمایش ریاضی آنها استفاده شود.
به طور کلی تصاویر را در چند گروه عمده می توان دسته بندی نمود:
الف- تصاویر سیاه و سفید[۲۷]: که تنها دارای ۲ رنگ سیاه و سفید هستند و در ماتریس آنها تنها اعداد صفر و یک قرار گرفته است. این تصاویر کاربرد فراوانی در پردازش تصویر دارند و اکثر برنامه ها تصاویر خود را در نهایت به این شکل در آورده و بر روی آن پردازش انجام می­ دهند. ساده­ترین پردازش در این نوع تصاویر صورت می­گیرد و این تنها به دلیل تک بیتی بودن پیکسل­های این نوع تصاویر است (اعداد صفر به معنی سیاه و اعداد ۱ به معنی رنگ سفید می­باشند) (شکل ۲-۲).
شکل ۲- ۲ تصویر سیاه و سفید
ب- تصاویر رنگی با شاخص[۲۸]: در این نوع تصاویر خود عدد آرایه و ماتریس مشخص کننده رنگ پیکسل نیست بلکه عدد آرایه، شاخص یا شماره عددی از یک جعبه رنگ می­باشد. این جعبه به صورت ۳ ماتریس برای رنگ­های قرمز، سبز و آبی تعبیه شده است و با فراخوانی اعداد درون ماتریس تصویر، مقادیر رنگی آن تصویر نمایش داده می­شوند (خلیلی، ۱۳۸۰) (شکل ۲-۳).
شکل ۲- ۳ تصاویر رنگی با شاخص
ج- تصاویر غیر­رنگی با شدت نور[۲۹]: این نوع تصاویر به صورت یک تک ماتریس در ابعاد تصویر می­باشند که آرایه­های ماتریس نشان­دهنده میزان روشنایی و یا تیرگی و سایه­های تصویر هستند. به این نوع تصاویر، تصاویر خاکستری گفته می­ شود (خادمی، ۱۳۸۲) (شکل ۲-۴).
شکل ۲- ۴ تصاویر غیر­رنگی با شدت نور
۲-۹ توموگرافی ساده
توموگرافی تکنیکی است که در آن تصویر یک قسمت نازک از جسم از طریق محو کردن قسمت های دیگر بدست می ­آید. در واقع سایه اجزایی از جسم که روی ناحیه مطالعه قرار گرفته­اند را محو می­ کند و در نتیجه این عمل ناحیه مورد مطالعه با وضوح بیشتری تصویربرداری می­ شود.
دستگاه توموگرافی طوری ساخته شده است که تیوب اشعه و فیلم بوسیله یک میله به هم متصل بوده و حول یک محور دوران در دو جهت مخالف حرکت می­ کنند.
مقطع تصویربرداری شده درست در محور دوران دستگاه توموگرافی قرار داشته و تصویر تهیه شده از این مقطع هیچ محوشدگی ندارد. نقاط خارج از این مقطع بسته به فاصله آن از سطح مقطع دچار محوشدگی می­شوند و هر چه این فاصله بیشتر باشد محو شدگی نیز بیشتر می­ شود.
چشم انسان تا یک محدوده خاصی محو شدگی تصویر را تشخیص می­دهد و محو شدگی تصاویر نقاط نزدیک به مقطع مورد نظر ممکن است دیده نشود. بنابراین تصویر نهایی که در ذهن انسان شکل می­گیرد مربوط به مقطعی از بدن است که دارای ضخامت معین می­باشد.
ضخامت مقطع با زاویه توموگرافی نسبت عکس دارد. یعنی هرچه زاویه توموگرافی بیشتر شود ضخامت مقطع کمتر خواهد شد (Momose et al., 1996).
۲-۱۰ توموگرافی کامپیوتری
اصول بنیادی سی­تی ­اسکن مشابه رادیوگرافی و توموگرافی عادی است. در همه اینها اشعه یونیزان از داخل جسم عبور می­ کند و بر اساس میزان جذب اشعه ایکس تصویر تهیه می­ شود. در سی­تی اسکن پرتو تابیده شده از مقطع مشخصی از جسم عبور می­ کند و بر روی آشکار ساز تاثیر می گذارد. این تاثیرات به صورت سیگنال به کامپیوتر داده می­ شود و در نهایت تصویری از اجزای داخلی آن مقطع به دست می ­آید. مهمترین اصل بنیادی که از آن در سی­تی ­اسکن استفاده می­ شود این است که ساختمان­های داخلی جسم را می­توان از طریق تابش­های متعدد از جهات مختلف به جسم بازسازی کرد (Agatston et al., 1990).
ریشه بازسازی تصویر[۳۰] از تابش­های متعدد را در نظریه­ای که در سال ۱۹۱۷ توسط ریاضی­دانی به نام رادون[۳۱] ارائه شد می توان جستجو کرد. رادون به روش ریاضی اثبات کرد که می­توان تصویری دو یا سه بعدی از جسم را با بهره گرفتن از تعداد زیادی تابش که از جهات مختلف تهیه شده بازسازی کرد. این تئوری در زمینه ­های مختلفی از جمله در ستاره­ شناسی و میکروسکوپ کاربرد پیدا کرد.
هانسفیلد[۳۲] دانشمندی که این تئوری را تبدیل به یک تکنیک عملی در تصویربرداری نمود در سال ۱۹۷۳ انقلابی در رادیولوژی تشخیصی ایجاد کرد. در اولین دستگاهی که هانسفیلد به همین منظور ساخت (دستگاه اولیه EMI ) برای تولید پرتو از عنصر امرسیوم[۳۳] که یک چشمه پرتوی گاما است استفاده نمود. ولی به علت شدت نه چندان کافی اشعه عنصر امرسیوم جای خود را به تیوب اشعه ایکس داد. یک مقطع عرضی نازک از جسم توسط اشعه مدادی شکل از زوایای مختلف مورد تابش قرار گرفت. شدت اشعه عبور کرده از بافت توسط آشکارساز اندازه ­گیری شده و این مقادیر بوسیله کامپیوتر و با بهره گرفتن از الگوریتم بازسازی تجزیه و تحلیل شده و در نهایت تصویر به صورت یک مقطع بدست آمد. در این دستگاه برای ساخت یک تصویر یک روز زمان لازم بود. اما بعدها با بهره گرفتن از کامپیوتر­های پیشرفته­تر این زمان به ۲۰ دقیقه کاهش یافت (Baxter and Sorenson, 1981).
۲-۱۱ اصول توموگرافی کامپیوتری
روش ساده­ای که بوسیله آن می­توان روش تصویربرداری در سی­تی ­اسکن را توضیح داد در شکل ۲-۵ نشان داده شده است.
شکل ۲- ۵ تصویر جسمی که از چهار قسمت با جرم حجمی­های مختلف تشکیل شده
شکل ۲-۵ تصویر جسمی را که از چهار قسمت با جرم حجمی­های متفاوت تشکیل شده است را نشان می­دهد. اشعه از چند جهت بر جسم تابیده شده و همزمان شدت اشعه خروجی از تمام ردیف­ها بوسیله آشکارساز اندازه ­گیری می­ شود. جهت بازسازی تصویر داده ­های بدست آمده توسط روش­های ریاضی (حل روابط چند مجهولی) تجزیه و تحلیل می­شوند و در نهایت جرم حجمی (ضریب تضعیف) هر قسمت بدست می ­آید. از این روش امروزه استفاده نمی­ شود و تنها ایده بنیادی سی­تی ­اسکن را توصیف می­نماید. روش­هایی که داده ­های بدست آمده از آشکارسازها را تجزیه و تحلیل و اطلاعات لازم را برای تهیه تصویر آماده می­ کنند بسیار پیچیده بوده و تحت عنوان روش های بازسازی نامیده می­شوند (TomograpHy, 2004).
۲-۱۲ روش های بازسازی تصویر
در اغلب دستگاه­های سی­تی­اسکن فعلی از روش های بازسازی تلفیقی[۳۴] و تبدیل فوریه سریع[۳۵] استفاده می شود.
الف- روش ماتریس معکوس[۳۶]
ساده­ترین مثال این است که فرض کنیم بافت مورد مطالعه از چهار قسمت تشکیل شده است (شکل ۲-۵). فرض بر این است اجزاء بافت مورد نظر دارای جرم حجمی­هایی مانند ماتریس زیر باشند. برای رسیدن به چهار مجهول اشعه را از شش جهت به جسم می تابانیم (افقی، عمودی و قطری).
شش رابطه چند مجهولی بوجود می ­آید و با حل آنها جواب چهار مجهول بدست می ­آید که همان اعداد در نظر گرفته شده هستند. به این ترتیب به هر چهار مشخصه جسم می­رسیم.
ب- روش بازگردان تصویر[۳۷]
قدیمی­ترین روش بازسازی است و همانطور که قبلا اشاره شد در دستگاه­های امروزی کاربرد ندارد. اگر مثال قبل را در نظر بگیریم روش بازگردان را می­توان به صورت زیر نشان داد. در تابش از جهات مختلف تضعیف­های کلی بدست آمده در محل پیکسل­های افقی، عمودی و قطری قرار می گیرد.
به منظور ساده کردن ماتریس حاصله با تقسیم اعداد داخل خانه­ها به عدد ۳ و سپس کم کردن ۳ واحد از آن اعداد ساده شده هر قسمت بدست می ­آید.
ج- روش تبدیل فوریه
در این روش بازسازی از فرمول­های بسیار پیچیده ریاضی استفاده می­ شود که بیان آنها بسیار مشکل است، اما به طور کلی اساس این روش بر این پایه استوار است که هر تابع زمانی و فضایی را می­توان با مجموع امواج سینوسی و کسینوسی با فرکانس­ها و دامنه­های مختلف نشان داد. این نوع دستکاری ریاضی به آسانی و به سرعت در کامپیوتر پردازش می­ شود. همانطور که قبلا اشاره شد امروزه اغلب از روش­های بازسازی از جمله روش اخیر استفاده می شود (Elbakri and Fessler, 2002; Natterer and Wübbeling, 2001).
۲-۱۳ مروری بر پژوهش­های گذشته
۲-۱۳-۱ تحقیقات انجام شده در زمینه خواص فیزیکی و کیفی میوه انار
آل­میمان و احمد[۳۸] (۲۰۰۲) تغییرات خواص فیزیکی و شیمیایی میوه انار رقم طایفی[۳۹] متعلق به عربستان سعودی را بررسی کردند. آنها در طی سه مرحله رشد شامل انارهای نرسیده، نیمه رسیده و رسیده، خواص فیزیکی و شیمیایی آنها را اندازه ­گیری نمودند. خواص فیزیکی شامل طول، قطر نسبت طول به قطر، حجم، جرم حجمی، وزن، وزن پوست، درصد وزن پوست، وزن آریل[۴۰]، درصد وزن آریل، وزن آب و درصد وزن آب و خواص شیمیایی شامل رنگ رطوبت، pH، درصد بریکس، اسیدیته کل، پروتئین، فروکتوز، گلوکز و قند کل بود. آنها به این نتیجه رسیدند که خواص فیزیکی و شیمیایی میوه انار در طی رسیدگی به طور معنی­داری تغییر می کند که این تغییرات در مرحله آخر رسیدگی بیشتر است. همچنین خواص شیمیایی مانند pH، اسیدیته کل، پروتئین و درصد قند در مرحله رسیدگی بیشترین مقدار را دارا بود.
ال­السید[۴۱] و همکاران (۲۰۰۹) خواص فیزیکی و شیمیایی چهار رقم میوه انار متعلق به کشور عمان را بررسی کردند. آنها برای میوه کامل خواصی مانند وزن، قطر، طول، ضخامت پوست، عرض و طول گردن میوه و برای آریل­ها اندازه آریل­ها، وزن کل آریل برای هرمیوه، تعداد آریل برای هر میوه و رطوبت آنها را اندازه گرفتند. خواص شیمیایی نیز شامل درصد بریکس، pH، اسیدیته کل، مواد جامد محلول و شاخص­ های رنگ L*a*bبرای آب انار و پوست آن بود. نتایج نشان داد که اختلاف معنی­داری در اندازه میوه، رنگ پوست، اندازه آریل، رنگ آریل، مواد جامد محلول و اسیدیته کل در بین ارقام مختلف وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:53:00 ق.ظ ]