۲۳ - انگیزه آموزش در بین دانش آموزان دبستانی بسیار نیرومند است. (نعمت اللهی۱۳۸۶، صص۱۶-۱۵).
۲۴ - بچه های دبستانی گذشته از درستی و یا نادرستی، پاسخ دادن به پرسش ها را دوست دارند. (همان، صص۱۶-۱۵).
۲۵ -  کودکان و بویژه کودکان سالهای نخستین دبستان از طریق کار با اشیاء، مواد و پدیده های عینی به خوبی فرا می گیرند. دادن فرصت هایی برای دستکاری، عمل، لمس و احساس کردن اجسام  به کودکان کمک خواهد کرد تا از مفاهیم و رابطه ها درک بهتری داشته باشند. (گیج و برلاینر۱۳۷۴، صص۲۰۳-۲۰۲).
پایان نامه
۲۶ -  خزانه لغات کودک به سرعت افزایش پیدا می کند، محتوای تکلم کودک از «خودمحوری» به سمت تکلم اجتماعی پیش می رود و پرگویی های دوره قبل جای خود را به گفتار انتخابی و گزینشی می دهد. (کرمی نوری و مرادی۱۳۸۲، صص۱۰۵-۱۰۴).
۲۷ -  در سال اول دبستان اغلب کودکان می توانند بنویسند اما اندازه نوشته های آنان کاملاً بزرگ است و این بدان جهت است که به جای مچ و انگشتان از کل دست استفاده می کنند. (برک۱۳۸۶، صص۴۰۷-۴۰۶) .
۲۸ - بازی، گروه های همسالان و روابط خانوادگی نقش مهمی در اجنماعی شدن کودک در این دوره بر عهده دارند. کودک در اثر بازی با همسالان حالات خودخواهی را از دست می دهد با سازگاری با گروه دوستی، مشارکت و تشریک مساعی را فرا می گیرد و از طریق تقلید حرکات و گفتار دیگران خود را با موازین اجتماعی منطبق ساخته و می کوشد همانند دیگر مردم باشد. (سیف و دیگران ۱۳۸۳ ، صص۳۳۸-۳۲۵).
۲۹ - در این دوره میل به گروه همسالان به شدت افزایش می یابد. اعضای گروه ها معمولاً از میان همسالان و همجنسان انتخاب می شوند. جنس، شخصیت، مدرسه، معاشرت خانواده و ترتیب تولد در انتخاب همبازی و رفیق مؤثرند. (همان ، صص۳۳۸-۳۲۵).
۳۰ -  تمایل به همانند سازی با اعضای گروه معمولاً در ده و یازده سالگی به اوج خود می رسد اعضا باید رفتار جامعه پسندی داشته باشند. (همان ، صص۳۳۸-۳۲۵).
۳۱ - در این سن کودکان به دلیل داشتن اخلاق واقع گرا ممکن است به قواعد بازی بیش از حد اهمیت بدهند و درک اینکه قواعد بازی چرا و چگونه باید با موارد خاص انطباق یابد برایشان دشوار است. (بیلر۱۳۷۶، ص۱۵۷).
۳۲ - در این سن رقابت، لاف زدن و دعوا فراوان یافت می شود. بیلر۱۳۷۶، ص۱۵۷).
۳۳ - اصولاً سازگاری با محیط مدرسه برای کودک بسیار دشوار است؛  عدم اعتدال در رفتار در کودکانی که برای اولین بار به مدرسه گام می گذارند ناشی از تغییر ناگهانی محیط است. (احدی و بنی جمالی۱۳۸۶، ص۲۵۰).
۲-۱۱٫ تفکر
با اندیشه و تفکر میتوان روابط بین پدیده ها را کشف کرد و به تولید دانش و معرفت پرداخت. تفکر خود به خود پرورش نمییابد بلکه مستلزم آموزش و تمرین است و برای تفکر باید عوامل و شرایط مناسبی فراهم باشد. شناخت دقیق و صریح مفاهیم، ماهیت و ابعاد تفکر در فرایند یادگیر و حل مسئله تأثیر بسزا دارد با توجه به هدف تحقیق لازم است تا به مقوله تفکر اشاره شود.
تفکر مستلزم دستکاری و انتقال اطلاعات موجود در حافظه است. این موضوع اغلب با شکل دادن به مفاهیم، استدلال، تفکر انتقادی و حل مسئله همراه است. تفکر اصطلاحی است که برای همه شناخته شده است و آن را به کار میبرند اگر چه ممکن است برداشت درستی در کتاب چگونه فکر میکنیم دربارهی مفهوم تفکر میگوید: علمی است که در آن واقعیت موجود، موجب تأیید یا تولید واقعیتهای دیگر میشود، یا روشی است که در آن باورهای آینده بر اساس باورهای گذشته پایهگذاری میگردد.
با بررسی تعاریف مختلف میتوان نتیجه گرفت که تفکر در مفهوم وسیع کلمه به معنای جستجو شعور و آگاهی است؛ شعوری که نه تنها معطوف به دستیابی به معرفت وجود و ارزشیابی آن است بلکه معطوف به تولید معرفت جدید نیز هست.
تفکر یک فرایند است؛ فرآیندی که عناصر و کارکردهای مختلفی دارد. از تعامل عناصر مختلف و ترکیب کارکردهای متفاوت اعمالی در ذهن شکل میگیرد که «تفکر» نامیده میشود.
دیدگاه های مختلفی درباره تفکر وجود دارد که میتوان آنها را در دو دیدگاه کلی خلاصه کرد: دیدگاهی که معتقد است تفکر امری واحد نیست و در ابعاد و انواع گوناگون و به شکلهای مختلف بروز میکند و دارای ماهیتهای متفاوتی است طرفداران این دیدگاه اغلب به جای تحلیل و تفکر، به ابعاد و انواع آن توجه دارند و آن را به اجزاء مختلفی تقسیم میکنند؛ مانند تداعی آزاد[۴۷] خیالبافی[۴۸] ، تفکر عملی، تفکر منطقی، حل مسأله، تفکر خلاق و تفکر انتقادی. دانشمندان در تقسیمبندی تفکر با هم اتفاق نظر ندارند و هر کدام از منظر خاصی به تفکر و فرایند آن توجه دارند. به عنوان مثال نویسندگان کتاب ابعاد تفکر در تحلیل خود از فرایند تفکر آن را به تکوین مفهوم، تکوین اصول، حل مسأله، تصمیمگیری، تحقیق، ترکیب و خطا به تقسیم کردهاند. و معتقدند که حل مسأله از عناصر مهم این فرایند است.
محققین در تحلیل تفکر تحت عنوان «عملیات ذهنی» آن را به دو مقوله متمایز از هم تقسیم میکند: تفکر همگرا که روابط و مشابهتها را به وجود میآورد و تفکر واگرا که تفکر خلاق و زایاست.
دیدگاه دیگر این است که تجزیه فرایند تفکر به ابعاد و اجزاء مختلف منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا تفکر ماهیتاً امری واحد است. آنان مفهوم فرایند تفکر، حل مسئله و تحقیق را تقریباً یکسان تلقی میکنند و معتقدند ذکر فرایند حل مسأله در کنار فرآیندهای تفکر امری نادرست است؛ زیرا کل فرایند تفکر، حل مسأله است. (شریعتمداری، ۱۳۸۵، ۲۷۶)
دیدگاه سومی مطرح میکند: تفکر یک فرایند است، اما کارکردهای مختلفی دارد. در آثار اکثر تحلیلگران تفکر به نوعی به فرایند بودن آن اشاره شده است. اگر بپذیریم که تفکر فرایند است، ماهیتاً باید دارای کارکردهای مختلفی باشد؛ زیرا ویژگی بارز فرایند پویایی است نه ایستایی.
فرایند حرکتی مستمر و دائماً در حال تغییر است که آغاز و پایان مشخص ندارد. این پویایی و حرکت بر اثر تعامل و کنشهای متقابل عناصر درون فرایند حاصل میشود. اصولاً این تصور که کارکردهای فرایند در تمام موقعیتها یکسان و یکنواخت باشد صحیح به نظر نمیرسد؛ بنابراین، هر چند اجزاء و عناصر فرایند را نمیتوان از هم تفکیک کرد، در موقعیتهای خاص دارای کارکردهای گوناگون و ویژهای است.
خصیصه مشترک دو مقوله تفکر همگرا و واگرا اینست که در هر دو آنها وجود اطلاعات لازم است. این اطلاعات یا از حافظه به دست میآید یا اطلاعات تازهای است که فرد آنها را از دنیای خارج به دست آورده است. تفاوتهای بارز بین تفکر در خلأ صورت نمیگیرد و به هر شکل و هر نوعی که باشد به بستر و موثعیت نیاز دارد.
موقعیت عدم تعادل، انگیزه کنجکاوی و حس اعتماد از عواملی است که در ایجاد شرایط تفکر نقش اساسی دارد. از طرف دیگر، دانش و معرفت هیچگاه به طور مستقیم حاصل نمیشود. اساس شعور، آگاهی و اکتشاف دانش و معرفت گذشته فرد است. انسان بر مبنای بینش و معرفت گذشتهی خود، جهان و پدیده های پیرامون خود را از طریق تعامل و تجربه کسب میکند. (شعبانی، ۱۳۸۶، ۴۸)
تفکر کوششی یک بعدی و فرآیندی مبهم نیست، بلکه درست انجام دادن وظایف محول شده است. تفکر فعالیت بیحدهای است که دست کم دارای عناصر مختلف، اما در هم تنیده است. (شعبانی، ۱۳۸۶، ۴۹)
تفکر عموماً به وسیله اهداف و دیگر ویژگیهایش متمایز میشود، هر فردی برای دستیابی به هدف تفکر میکند، مثلاً برای تجزیه و تحلیل موقعیتی نا معین و مغایر و مشاهده و تعیین فاصله بین آنچه هست و آنچه باید باشد. تحول همواره قابل توسعه و تحول است. وقتی که افراد از نظر فیزیکی رشد میکنند، تحول مییابند و تجربه میاندوزد، ساختار و زمینه فکری آنها نیز در یک عمل فکری یا تفکر به معنای عام پیچیده میشود.
۲-۱۱-۱٫ کارکردهای اصلی تفکر
امروزه متخصصان معتقدند که ذهن ماشین پیچیده و پردازش کننده است. تفکر حاصل اعمال شناختی است که اغلب به طور همزمان و ترکیبی عمل میکنند. فعالیتهای ذهنی در فرایند تفکر عملی پیوسته و کلی است. تفکر محصول دو عمل شناختی و فراشناختی است. (شعبانی، ۱۳۸۶، ۵۹)
۲-۱۱-۲٫ راهبردهای تفکر
راهبردهای تفکر اعمالی است که از مهارتهای تفکر پیچیدهتر است. حل مسئله، تصمیمگیری و مفهوم آفرینی از راهبردهای اصلی و مهم تفکر است. چهار ویژگی راهبردهای تفکر را از دیگر اعمال تفکر متمایز میسازد.

 

    1. راهبردهای تفکر هدفدار است.

 

    1. هر راهبرد شامل مجموعهای از اعمال فرعی است

 

    1. افراد در فرایند راهبردها (عموماً نه همیشه) بر اسا توالی ارائه شده گام بر دارند و به پیش میروند. در طول حرکت ممکن است بسیاری از اعمال تا وقتی که فرد به نتایج نهایی برسد تکرار شود.

 

    1. هر راهبرد و اعمال فرعی آن در ترکیبهای مختلف با دیگر مهارتهای تفکر مورد استفاده قرار میگیرد.

 

راهبردهای حل مسأله، تصمیمگیری و مفهوم آفرینی به طور مؤثر، مانند ساختارهای کارکردی یا چهارچوبها، به افراد در به کارگیری دقیق مهارتها و تولید نتایج معنا دار، مانند یافتن راه حل، اتخاذ تصمیم، یا درک مفهوم و تولید معنا کمک میکند. (شعبانی، ۱۳۸۶، ۱۱۶- ۱۱۵)
۲-۱۲٫ اعمال و کارکردهای شناختی
هدف شناخت معنا سازی است. هر فردی برای ایجاد معنایی خاص، مانند کشف راه حل مسأله، حقیقت تازه یا درک و فهم روشنتر و قضاوت درباره موضوع به تفکر میپردازد. برای تولید معانی مختلف، هم راهبردهای عمومی پیچیده، مانند حل مسأله، تصمیمگیری و مفهوم آفرینی وجود دارد و هم راهبردهای ویژه، مانند مهارتهای تفکر برتر؛ برای مثال، فرد برای تصمیمگیری یا درگیرشدن در هر راهبرد اصلی تفکر انواع اطلاعات، ادراک و تخیلات را دریافت و پردازش میکند.
جمعآوری شده به وسیله حواس مختلف، تخیلات، تصورات و اندیشه های تولید شده گذشته را در حافظه ضبط و بازیافت مینماید و برای استفاده مفید دروندادها آنها را به روش های مختلف دستکاری و پردازش میکند؛ سپس با آنها و دربارهی آنها به طور استقرای و قیاسی و گاه استعارهای استدلال کرده، با تحلیل داده ها، آنها را قسمتی از ساختار ذهنی خود میسازد و برای کشف یا ایجاد اتصال یا طرحواره و همبستگی بین دو یا چند درونداد و اندیشه های حاصل شده به طور خلاقانه به آنها وحدت میبخشد. او به طور انتقادی برای قضاوت دربارهی دقت، ارزش و اعتبار دروندادها، طرحوارهها، معانی و همبستگیهای دریافت شده یا کشف شده را آزمایش میکند. کارکردهای هدفمند تفکر، مانند حل مسأله و انتخاب با تولید و بسط یک مفهوم، به تمام این اعمال وابسته است.
راهبردهای اصلی تفکر یا فزایندهایی که حلقه های بیرونی الگو را میسازد، عناصر اصلی در تجویز اجرای اهداف راهبردی است. وقتی متفکر در جهت خاصی به سوی هدف تفکر پیش میرود، اعمال حلقه های داخلی الگو مانند یادسپاری و بازیافت مفاهیم، استدلال و پردازش و تفکر خلاق و انتقادی به صورت ترکیبهای مختلف با هم درگیر میشوند و نتیجهی چنین تعاملی ایجاد تعدادی معنا یا حقیقت است که قبلاً وجود نداشت.
۲-۱۳٫ اعمال و کارکردهای فرا شناختی
معنا سازی فقط به مجموعهای از اندیشه های سادهی ترکیب شده اطلاق نمیشود، بلکه همواره با بکارگیری راهبردها و مهارتهای تفکر در تحلیل و ترکیب دروندادها وابسته است و عملی فراشناختی محسوب میشود. (فلاول[۴۹]، ۱۹۷۶). در فرایند معنا سازی را کنترل میکنند. مهمترین اعمال فراشناختی باید خارج از چهارچوب ذهنی خود قرارگیرد و آگاهانه فعالیتهای ذهنی خود را در تحقق و دستیابی به اهداف تعیین شده ارزیابی کند (بیر[۵۰]، ۱۹۸۷، ۲۴). برای مثال، وقتی که باید تصمیمی اتخاذ شود فرد ماهر و متخصص آگاهانه به سوی هدف گام بر میدارد. او پیش از برنامه ریزی، راهبردهای مختلف را باهم مقایسه کرده، راهبردهای مناسب را انتخاب میکند. او آگاهانه اعمال تفکر را سازماندهی و بر چونگی فعالیتها و تحول آنها نظارت مینماید و موانع رسیدن به هدفها را بررسی میکند. فرد ماهر و متخصص در فرایند تفکر انعطافپذیر است. او برای غلبه بر موانع اطلاعات، منابع غنیتری را جستجو میکند و به منظور استمرار حرکت و دستیابی به اهداف تفکر خود را تنظیم و بر آن نظارت میکند. همچنین بسیاری از اعمال مناسب و مورد نیاز را که ممکن در برنامه ریزی منظور نشده باشند، وارد برنامه کرده، به طور مستمر اعمال فکری خود را ارزشیابی میکند. تفکر دربارهی تفکر عملی سهل و آسان نیست، بلکه بسیار مشکل و پیچیده است؛ به همین دلیل چگونگی به کارگیری آن نشان دهنده ویژگی افراد دارای تفکر سطح بالاست. (شعبانی، ۱۳۸۶، ۶۲)
۲-۱۴٫ انگیزه
این اصطلاح دارای معانی به شرح ذیل است.

 

    1. حالت انگیختگی است که جانداری را به عمل وادار میکند.

 

    1. نوعی توجیه یا بهانهای است که شخص به عنوان دلیلی برای رفتار خود ارائه میدهد.

 

    1. گاهی به نوعی یک نگرش کلی فراگیر است. چنانکه در جملاتی نظیر «عمل او بازتابی از انگیزههای نوع دوستی است» دیده میشود. (صلیبی،۱۳۷۴، ۲۱۱)

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...