2-2-2- مبانی ارزش شناسی
یکی از مسائل مهم و اساسی در سلسله مباحث فلسفی و اخلاقی موضوع ارزش‌هاست. هر مکتب یا دستگاه فکری براساس بینشی که نسبت به پدیده‌های جهان دارد، دارای یک سیستم ارزشی نسبت به اعمال و رفتار انسان می‌باشد، این مسئله پایه تفاوت بین مکاتب است، در واقع تشخیص ماهوی هر نظام فکری و عقیدتی به ظهور ارزش‌هایی است که از درون آن نظام جوشیده و براساس آن، اصول بنیادین نظام شکل گرفته است . ارزش­گذاری‌های اخلاقی بر مواردی اطلاق می‌شود که ارزش و ارزش گذاری از نقطه نظر اخلاقی، بر اساس خوب یا بد بودن، پسند و یا ناپسند بودن و معروف یا منکر بودن اعمال و رفتار انسان قابل درک و شناسایی باشد (رهنما، 1385).
ارزش‌ها غالباً به ایده‌هایی اطلاق می‌شوند که انسان‌ها درباره خوب و بد، مطلوب و نامطلوب دارند. ارزش‌ها مجموعه اصول و قواعدی هستند که به تعبیر شهید بهشتی تولید باید و نباید می‌کنند. در واقع آنچه اطلاق عنوان ارزش به این اصول و قواعد را مجاز می‌کند، توانمندی آنها در تولید تجویز است(بهشتی، 1380).
آنچه به عنوان مبانی ارزشی در هر مکتبی باید به آن پرداخته شود عبارتند از چیستی و خاستگاه ارزش‌ها، نسبی یا مطلق بودن ارزش‌ها و معیار فعل اخلاقی که این محورها را در نظام اخلاق اسلامی بررسی می کنیم.
2-2-2-1- چیستی ارزش‌ها
ارزش‌ها مفاهیم خاصی هستند که توسط ذهن انتزاع می گردند. این انتزاع ذهنی در جای خود بر مبنای خارج و واقع شکل می‌گیرد. به عبارتی، چنین انتزاعی به استناد و با کمک مفاهیم حقیقی تعین می‌یابد. ارزش‌های اخلاقی و شرعی، به عنوان نمونه، دارای منشأ انتزاع حقیقی و خارجی هستند و ارتباط تنگاتنگی با ارتباطات و فعل و انفعال‌های واقعی دارند. نتیجه این که معانی و مفاهیم اعتباری و ارزشی از مفاهیم حقیقی گرفته می‌شوند (رهنما، 1385).
2-2-1-1- ارزش اخلاقی
اصطلاح ارزش اخلاقی و مفاهیم ارزشی در متون اخلاقی، دست کم، دارای دو کاربرد متفاوت است. منظور از مفاهیم ارزشی در این اصطلاح، آن دسته از مفاهیم اخلاقی است که دارای بار ارزشی و فضیلتی هستند، مانند مفهوم خوب، بد، صواب و خطا… در مقابل منظور از مفاهیم الزامی و دستوری، آن مفاهیمی است که دارای بار دستوری و تکلیفی هستند، مانند مفهوم باید و نباید. اما گاهی معنای وسیع تر و عام تری از واژه “ارزش” اراده می‌شود که در بردارنده همه مفاهیم اخلاقی، اعم از الزامی و ارزشی، است. “مفاهیم ارزشی” در این اصطلاح معادل “مفاهیم اخلاقی ” و در مقابل “مفاهیم غیراخلاقی” به کار می رود، گفتنی است که ارزش در این اصطلاح دوم، فقط متضمن بار مثبت نیست، بلکه هم شامل ارزش‌های مثبت، کارهای شایسته و بایسته می‌شود و هم ارزش‌های منفی، یعنی افعال ناشایسته و نابایسته را در برمی‌گیرد(مصباح یزدی،1388).
2-2-2-2- خاستگاه ارزش‌ها
در قلمرو ارزش‌ها، مهم‌ترین بخش به ارزش‌های اخلاقی اختصاص دارد، عقل و وحی به عنوان منشأ اعتبار ارزش‌ها نقش خود را در تبیین و تشریح ارزش‌های اخلاقی بر دو محور مهم “مطلوبیت عمل” و “مطلوبیت انگیزه” ایفا می‌کنند. “مطلوبیت عمل” برا این مطلب تأکید می ورزد که عمل اخلاقی به طور ذاتی مطلوب و پسندیده می‌باشد. این مطلوبیت ذاتی از افادات عقل و یا وحی و یا هر دو به حساب می آید. “مطلوبیت انگیزه” بر این نکته تأکید دارد که فعل اخلاقی لازم است به نیت و انگیزه‌ی شایسته‌ای انجام پذیرد. بدین ترتیب، حسن فعلی و حسن فاعلی هر دو از دیدگاه فلسفه ی اخلاق در اسلام، محور ارزش‌گذاری قرار می‌گیرند و ارزش‌ها بر اساس این دو محور، تبیین و تعیین می‌گردند. نه تنها عمل باید به خودی خود نیکو و شایسته باشد، بلکه نیت انجام عمل نیز لازم است خوب و شایسته باشد. منشاء ارزش‌ها را باید در وجود انسان جویا شد، موطن ارزش‌ها همانا نفس و روح انسان است، تمام ارزش‌ها، ریشه در خود نفس انسان دارند، این قابلیت و نحوه خاص وجود نیز مربوط به گوهر مجرد و ملکوتی و نفس غیر مادی انسان است که در او به ودیعت نهاده شده است، روح انسان نحوه ای از وجود است که ارزش آفرین و ارزش­یاب و ملهم ارزش‌هاست از این حیث باید گفت، موطن و ظرف وجود و واقعیت ارزش‌ها همانا روح انسان است. “من” متعالی و علوی انسان، همانا موطن ارزش‌ها می‌باشد. مقام اثبات در ارزش‌ها مربوط به کشف و دریافت حسن و قبح‌ها و باید و نبایدها یا ارزش‌ها برای ما می‌باشد، در این مقام باید گفت کشف حسن و قبح‌ها و باید و نبایدها همانا از طریق درک خود متعالی و توجه کافی به آن و تأمل در آن مسیر می‌باشد، بر همین اساس احساس تاٌلم یا عدم تاٌلم افعال با خود متعالی برای انسان حاصل می‌شود و مبنای قضاوت در حسن و قبح افعال می‌گردد و ارزش یا عدم ارزش افعال برای ما مکشوف می‌گردد(مطهری، 1374).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
2-2-2-3- نسبی یا مطلق بودن ارزش‌ها
یکی از موضوعات مهم ارزش شناسی، موضوع نسبیت و اطلاق ارزش‌هاست؛ این که آیا ارزش‌های مطلق داریم یا این که تمامی ارزش‌ها نسبی و متغیر هستند؟ به اعتقاد طرفداران نسبیت، نمی‌توان در مقام داوری بین دو طرف معارض درخصوص یک حکمت اخلاقی، از درست تر بودن یکی از آنها سخن گفت. نظریه نسبیت در واقع تجویز تنوع اخلاقی است و حکم به موجه بودن هم حسن صدق و هم قبح آن، البته در دو زمینه فرهنگی خاص می دهد و بالاتر اینکه خود عدل هم در جائی حسن است و در جای دیگر قبح. در نسبیت موضع‌گیری می‌شود و اعلام می‌گردد که اصولاً اخلاق ماهیت انعطاف پذیر دارد و این انعطاف‌پذیری بر حسب عوامل مختلف بیرونی است و از این رو نمی‌توان در مقایسه دو اخلاق از صحت یکی و سقم دیگری سخن گفت. علامه طباطبایی در المیزان به صراحت و روشنی نسبیت‌گرایی را رد می نمایند. اما در دیدگاه ایشان اطلاق مفهومی مورد تأیید است. یعنی حسن و قبح بر عدالت به عنوان یک مفهوم کلی همواره وجود داشته و هیچ گاه نبوده است که جامعه ای فاقد حسن و قبح بوده یا صفت عدالت را قبیح بشمارند. ارزش‌ها به شکل مفهومی مطلق هستند و در صورت مصداقی نسبی یعنی حسن و قبح به طور مطلق در خارج یافت نمی‌شود. به طور مثال عدالت مفهوماً مطلق است و حسن و مصادیق آن در طول زمان تغییر و تحول می یابد.[35] از نظر اندیشمندان فلسفه اسلامی، ارزش‌ها یک سلسله اصول کلی، ثابت و مطلق اند که تحت هیچ شرایطی تغییر نمی‌کنند، اما مصداق آنها تغییر پذیر است. از این منظر ملاک ارزش اخلاقی، مصلحت عمومی فرد و جامعه و مصلحت واقعی انسان است. یعنی هر چیزی که موجب کمال واقعی انسان است، نه چیزی که دلخواه افراد و مورد خوشایند آنهاست. البته اگر ملاک اصلی ارزش در اسلام، کمال نهایی است، مصداق آن قرب الهی است. در نظام اسلامی، هدف کسب رضای خداست. ارزش‌ها امور قراردادی و توافقی که تنها در اثر توافق ایجاد شوند و اعتبار گردند ولی از واقعیت اصیل و حقیقت بی بهره باشند، نمی‌باشند. بلکه ریشه در تکوین و فطرت و درون انسان‌ها دارد. این گونه نیست که این ارزش‌ها در زمانی یا مکانی یا شرایط خاصی ارزش محسوب گردند و در زمان و مکان و شرایطی دیگر ضد ارزش به حساب آیند. فضیلت، کمال، راستگویی، صداقت، امانت داری، احسان و گذشت و مواردی اینچنین، اموری واقعی و برخاسته از فطرت خداجو و حقیقت دوست انسان دارد و چون به چنین ستون محکمی تکیه زده اند، همواره ثابت و استوار می‌باشند چون پشتوانه و ریشه و سرچشمه آن که فطرت انسان است، امری ثابت و ریشه دار است (جعفری،1379).
2-2-2-4- معیار فعل اخلاقی
هر یک از مکاتب اخلاقی، دیدگاه خاصی را درباره معیار فعل اخلاقی و ماهیت ارزش اخلاقی برگزیده‌اند. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
2-2-2-4-1- ارزش اجتماعی
از دیدگاه مکتب جامعه‌گرایی، هر چیزی که مورد امر و نهی جامعه و متعلق پسند ناپسند آن باشد، دارای ارزش اخلاقی مثبت یا منفی خواهد بود. ارزش‌های اخلاقی همان ارزش‌های اجتماعی اند و در خارج از ظرف اجتماع، بسیاری از مفاهیم اخلاقی، بلکه هیچ یک از آنها، معنای محصَلی ندارند. ایثار، صبر و استقامت، راست گویی، عدالت ورزی، محبت و امثال آن، همگی ارزش‌هایی هستند که جامعه به ما معرفی می‌کند .
2-2-2-4-2- نظریه عاطفی
طبق این نظریه، کار اخلاقی کاری است که از عاطفه ای عالی تر از تمایلات فردی، یعنی عاطفه غیر دوستی، سرچشمه می‌گیرد. یعنی که انسان‌ها هم را دوست می دارند و تنها خودشان را دوست ندارند، به سرنوشت دیگران هم مانند سرنوشت خودشان علاقمند هستند.
2-2-2-4-3- نظریه اراده
مطابق این نظریه، اخلاق یعنی حکومت عقل و اراده بر وجود انسان به طوری که تمام میلها (اعم از میل‌های فردی و اجتماعی) در اختیار عقل و اراده باشد و میل‌های فردی، میل‌های نوعی و اشتیاق‌ها همه تحت کنترل عقل و اراده باشند. طبق این نظریه، قهرمان حقیقی اخلاق آن کسی است که بر وجودش عقل و اراده حاکم است.
2-2-2-4-4- نظریه وجدانی
در این نظریه، اخلاق را عبارت می‌داند از الهامات وجدانی، وجدان نیرویی است که به انسان تکلیف الهام می‌کند؛ یعنی از درون انسان به انسان فرمان می دهد می گوید چنین بکن، چنان نکن. قرآن در مورد اینکه انسان مجهز به یک سلسله الهامات فطری است، در سوره مبارکه “شمس، آیات 1-8″ می فرماید: آخرین سوگند این است: سوگند به روح بشر و اعتدال آن که خدای متعال به روح بشر کارهای فجور و کارهای تقوا را الهام کرد که چه فجور است، چه فسوق، چه زشت و نباید کردنی است و چه تقوا و پاکی است و باید انجام شود.
2-2-2-4-5- نظریه زیبایی
طبق این نظریه هرجا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، زیبایی به دنبال خودش ستایش و تقدیس می آورد. بنابراین، باید کاری بکنید که بشر بتواند زیبایی‌های معنوی کارهای اخلاقی را درک کند؛ زیبایی فداکاری، زیبایی استقامت، زیبایی انصاف دادن درباره خود نسبت به دیگران، زیبایی گذشت، زیبایی حلم، زیبایی تحمل، زیبایی جود، زیبایی سخا را درک کند.
2-2-2-4-6- نظریه پرستش
هر کدام از این نظریات قبلی قسمتی از حقیقت را دارد نه تمام حقیقت را. تمام حقیقت این است که اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است. انسان به همان میزان که خدا را نا آگاهانه پرستش می‌کند، وقتی که شعور ناآگاهش تبدیل به شعور آگاه بشود - که پیغمبران برای همین آمده اند تا ما را به فطرت خودمات سوق بدهند، آن شعور ناآگاه و آن امر فطری را تبدیل کنند به یک امر آگاهانه- آن وقت دیگر تمام کارهای انسان می‌شود اخلاقی، یعنی وقتی برنامه زندگی ما براساس تکلیف و رضای حق تنظیم شده، آن وقت خوردن ما، خوابیدن ما، راه رفتن ما، حرف زدن ما و خلاصه زندگی و مردن ما یکپارچه می‌شود اخلاق، یعنی یکپارچه می‌شود الله (مطهری، 1376).
حقیقت این است که غالب این نظریات را می‌توانیم از یک نظر درست و از یک نظر نادرست بدانیم. همه اینها آن وقت درستند که یک حقیقت اعتقاد مذهبی پشت سر آنها باشد. یعنی وقتی که انسان به خدایی معتقد باشد، می‌تواند انسان‌ها را دوست داشته باشد و این احساسات نوع دوستانه در او ظهور و بروز داشته باشد. اعتقاد مذهبی پشتوانه مبانی اخلاقی است. بنابراین تمام این نظریات در واقع پایه و اساس ندارند، مگر آنکه بر مبنای اعتقاد مذهبی و اعتقاد به خدا شکل گیرند. اگر بر مبنای اعتقاد به خدا قرار گیرند، همه اینها را می‌توان قبول کرد و همه را می‌توان گفت درست هستند و ضرورتی هم ندارد که ما فعل اخلاقی را محدود به یکی از اینها بدانیم (مطهری،1382).
2-2-4- مبنای اخلاقی بودن رفتار
مسأله «مبنای تقسیم‌بندی» با مسأله «ملاک نهایی اخلاق» متفاوت است. مبنای تقسیم‌بندی فضایل و رذایل نزد غالب محققان اخلاق حرفه‌ای، رعایت حقوق افراد و نزد برخی دیگر رعایت منافع طرف رفتار است (رینولد،1993) . بر این اساس، خودشناسی و خودمحاسبه گری اخلاقی است زیرا فرد در چنین رفتار ارتباطی درون شخصی حقوق خود را رعایت می‌کند اما خودباختگی و خودکشی غیراخلاقی است به دلیل اینکه فرد حقوق خود را پایمال می سازد. و در رفتار ارتباطی برون شخصی، صداقت و رازداری، اخلاقی اند اما خیانت و غیبت غیراخلاقی اند زیرا حقوق طرف مقابل را تباه می‌کنند. براساس جهانشمول بودن حقوق طبیعی آدمیان، جهانشمولی اخلاق نیز تأمین می‌شود. الگوی رفتار ارتباطی درون شخصی و برون شخصی مبتنی بر رعایت حقوق افراد، اگر ناظر به فرد باشد، در دو سطح مطرح می‌گردد: مسئولیت‌پذیری فرد در قبال خود و دیگران در زندگی شخصی و مسئولیت‌پذیری فرد در زندگی شغلی. نخستین مفهوم سازی از اخلاق حرفه‌ای، اخلاق صاحبان حرف و مشاغل در زندگی شغلی است اما امروزه به دلیل تولد و گسترش سازمان‌ها و ادغام غالب مشاغل در آنها، مفهوم اخلاق حرفه‌ای به سطح ژرف تری یعنی مسئولیت‌پذیری سازمان‌ها در قبال حقوق درونی و بیرونی سازمان ارتقا یافته است(قراملکی، 1385).
برمبنای نظام اخلاق اسلامی ملاک نهایی اخلاق، خداست و هر رفتاری که مقرب به او باشد فضیلت است و هر رفتاری که مبعد از او باشد رذیلت است. او می‌پرسد اما پرسیده نمی‌شود. هدف نهایی تخلق، تقرب به اوست. و چنین ملاکی هم حسن فعل را تأمین می‌کند و هم حسن فاعلی را تضمین می‌کند.
حضرت امیر (ع) مبنای ارتباط و رفتار ارتباطی اخلاقی را حفظ و رعایت حقوق مردم دانسته و در مواضع مختلف بر آن تأکید می ورزند به گونه‌ای که جایگاه اجتماعی افراد به ویژه در مشاغل و مناصب مختلف را بر آن استوار می‌نمایند. امام علی(ع) مسئولیت‌پذیری فرد را در رفتار ارتباطی نسبت به همه افراد اعم از دوست و دشمن، رفیق و بیگانه، مومن و کافر و حتی با محیط و سایر موجودات از جمله حیوانات یادآور شده آن را مبتنی بر مسئولیت در برابر پروردگار می‌نمایند: ای مردم تقوی پیشه کنید زیرا در پیشگاه خداوند مسئول بندگان خدا، شهرها و خانه‌ها و حیوانات هستید[36]. این مسئولیت‌پذیری در واقع چیزی جز رعایت حقوق غیر نیست. بنابراین حضرت رعایت حقوق مردم را رعایت حقوق الهی و بی‌حرمتی و ستم به آنها را بی حرمتی و ستم به خدا دانسته‌اند.
اخلاص و توحید، ضامن اجرایی حقوق مسلمانان است. اعتقاد به توحید و خداپرستی خالصانه ما را به رعایت حقوق مسلمین دعوت می نماید[37]و مانع تضییع حقوق می‌گردد. رعایت حقوق مردم به مفهوم راضی نمودن مردم نیست و نباید رعایت حقوق مردم را به مفهوم رضایت مردم تقلیل و تحویل کرد. زیرا آنچه مبنای اخلاق است حقوق مردم است و نه صرف رضایت آنها. آنچه ملاک اخلاق است، رضایت الهی است. حضرت در مواضع مختلف به این ملاک نهایی تأکید می‌کند که رضایت الهی با ادای حقوق مردم کسب می‌شود و نه با راضی کردن آنها. ایشان صراحتاً بر ادای حقوق تأکید می نماید و متذکر می‌شود که رضایت یا عدم رضایت مردم مانع ادای حقوق نشود. نکته بسیار قابل توجه در نهج البلاغه، خطبه‌ها و نامه‌هایی است که بیانگر اهتمام حضرت به آشنا کردن عموم مردم و هم‌چنین افراد و کارگزاران و نیروهای حکومتی خود در مناصب و مشاغل مختلف با حقوق، وظایف و حیطه مسئولیت‌هاست.
بخش سوم: تاریخچه اخلاق حرفه‌ای
2-3-1- اخلاق حرفه‌ای در ایران باستان
اخلاق در ایران باستان مجموعه آموزه‌هایی است که در دو زمینه پاسداشت زندگی و جدال با شر خلاصه می‌شود. سیر اخلاق حرفه‌ای در ایران باستان نشانگر آن است که شغل و حرفه برای هرکس برای جدال با اهریمن بکار می‌رفت از این رو حرفه،مفهومی اخلاقی و مقدس تلقی می‌شده است (فریور، 1386).قدیمی‌ترین قانون نامه مدنی که تمدن بشری سراغ دارد، قانون حمورابی است. گرچه درآن به طور خاص به اخلاق در کار و تجارت پرداخته نشده است ولی قوانین جزا در آن نقش کنترل بر جامعه را داشت. از جمله این قوانین می‌توان به قوانینی که بر علیه دزد و یا فرد مقروض در آن گنجانده شده است، اشاره کرد. در قسمتی از مقدمه، حمورابی به بیان هدف خویش از تنظیم قوانین می پردازد و اعلام می‌کند که مقصودش این است که: «عدالت در زمین غالب شود و فساد از میان برود و چنان باشد که نیرومند نتواند به ناتوان ستم کند و این قانون همچون خورشید بر بالای سر سیاه سران مردم برآید و زمین را روشن سازد».متن قوانین، گرداگرد ستون در 34 ردیف به خط میخی نوشته شده است که شامل 282 ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است. این قانون که مجموعه‌ای از فرامین لازم الاجرا بود، به دستور حمورابی بر روی تخته سنگی حک شده و در گذرگاه اصلی آمد و شد مردم در شهر بابل قرار داده شده بود. قوانین حمورابی1، همه جنبه‌های زندگی را در بر می‌گیرند، از ازدواج تا مالکیت، کسب وکار، دستمزد، مالیات و حتی خدمت نظامی. حمورابی نخستین دولتمرد در جهان بود که تعیین حداقل دستمزد را که امروزه در کشورهای صنعتی رعایت می‌شود، به صورت قانون درآورد و تکلیف دولت قرار داد. دولت تا حدودی میزان نرخ اجناس و دستمزدها را معین می‌کرد. در قانون نامه حمورابی اندازه مزد بنّا و خشت زن و خیاط و سنگ تراش و نجار و جاشو و چوپان و کارگر معین شده بود (پیرنیا،1370). در تاریخ اساطیری ایران خصوصا در دولت‌های پیشدادیان و کیانیان دستگاه‌ها و ادارات منظمی وجود داشت. سران مملکتی، مسئولین ذی ربط و کسانی که در رده‌ها و دیوان‌های کشوری و لشکری و جنگی قرار می گرفتند، حق و حقوق را نسبت به خود احساس می‌کردند و می خواستند با ادای حق و اجرای آن دین خود را به مردم پرداخته باشند. مردم هم که مشاغل و حرفه‌های آزادی داشتند خود را مسئول می دانستند و سعی می نمودند این روابط را به صورت صمیمی اما با رعایت حدود و مرزهای آن که نشأت گرفته از قانون بود، حفظ کنند. صفات و ویژگی‌هایی که موجب استحکام این اعمال می‌شد اوج ارزش‌های معنوی به حساب می آمد (فتح الله زاده، 1386).
اخلاق در ایران باستان با هدف تعلیم دیانت، شجاعت و اعتدال سامان می یافته است. از زمان داریوش انجمن‌های گوناگون حرفه مندان و پیشه وران در سراسر امپراتوری ایران شکل گرفت و در پی آن مفهوم حرفه بالنده شد. سیر اخلاق حرفه‌ای در ایران باستان نشان گر آن است که شغل و حرفه برای هر کس خویشکاری او تلاقی می‌شد و باید هم چون قابلیت ذاتی و اکتسابی در راه مبارزه با اهریمن به کار می رفت از این رو حرفه مفهومی اخلاقی و مقدس پیدا می‌کرد (فریور، 1386).
بررسی نظام جبران خدمت در دوران هخامنشی نشان می دهد که دستمزد و جیره طبقه‌بندی می‌شد و هر کس به نسبت مهارت و میزان کار حقوق دریا فت می‌کرده است. حقوق پایین تر کارگران ساده با ساز و کارهایی همچون پاداش‌های روزانه، ماهانه، کمک شاهانه به خصوص در زمان داریوش - و اضافه حقوق، سختی کار جبران می‌شده است. زنان مرخصی پس از زایمان داشته و قابله‌های آنان نیز مشمول پاداش و دستمزد می‌شده‌اند. حقوق زن و مرد برای کار یکسان و برابر بوده است. زن ومرد از امکان کارآموزی و ارتقاء شغلی یکسان بهره‌مند می‌شده و البته در میان مردم عادی بانوان مدیر، بیشترین حقوق را دریافت می‌کرده‌اند. از طرفی همه اعضای خانواده نیز دستمزد می‌گرفته‌اند (نمازی، 1386).
بیانیه‌های کوروش و داریوش پس از فتوحاتشان نشانگر این است که اخلاق حرفه‌ای در همه شئونات (اخلاق جنگ، اخلاق رهبری، اخلاق روابط بین‌الملل، اخلاق کار و غیره) برایشان مسئله بوده و سرودهای زرتشت نیز آکنده از اندرزهای اخلاقی در مناسبات کاری و رفتار ارتباطی است و ما به قدمت تمدن مشرق زمین اخلاق کار داشته ایم اما نه به شکل جدید و این‌ها برای ما مبانی و میراث بزرگی است (قراملکی،1386). اخلاق در دوره ساسانیان اخلاقی عمدتاً اوستایی بود که هم وجهه مادی زندگی را مورد توجه قرار می داد و هم وجهه معنوی آن را و ارزش‌های اخلاقی آرمانگرایانه، بیشتر خدا محور و انسان ساز بودند و روشی میانه را توصیه می‌کردند. آنچه به عنوان اخلاق در این دوره قابل باز تعریف است مجموعه ای است نامنسجم از صفات نیک سازگار با فطرت انسان. این صفات نیک، در عمل یا به واسطه ضرورت‌های زندگی اجتماعی انسان تا اندازه ای قابل حصول اند و یا به واسطه تسلیم محض به دستورات دینی و باور به وعده‌های آن جهانی (خانلری،1386).
2-3-1-1- آموزه‌های اخلاقی در مدیریت کوروش
آزاد(1385)، در مقایسه کوروش و اسکندر مي‌نویسد: «اسکندر بزرگ که از چشمه پرورش ارسطو آب خورده بود شک نیست فاتح بزرگی محسوب می‌شد اما ببینیم آیا گوشه‌ای از زوایای اخلاق و انسانیت را گشود؟ کوروش ارسطو و معلم اولی نداشت، معذلک تنها به فتح کشورها اکتفا نکرد، بل کشور انسانیت و فضیلت را نیز فتح کرد.»
دراینجا به برخی از آموزه‌های اخلاقی مدیریت کوروش گزنفون،ترجمه محجوب (1390) در قالب جملاتی به جا مانده از وی، اشاره می‌گردد:
- خویشتن‌داری
«از همان آغاز راه آموختم چگونه برخواسته‌های دل خویش چیره باشم و در برابر خطر با خویشتن‌داری واکنش نشان دهم. زیرکی عامل فهم رسیدن به قدرت است ولی نباید به گناه و خودخواهی آلوده شود. رهبران اگر گوهر والای خود را از یاد ببرند، در گرداب خویشتن پست خویش و رفتار خودکامه فرو می‌افتند.»
- ایجاد چشم‌انداز بر بستر دانش و باور به آن
رهبری آرمانی یکی از جدیدترین مفاهیمی است که در سال‌های اخیر در ادبیات مدیریت مطرح شده است رهبران آرمانی توانایی آفرینش و بیان چشم‌اندازی روشن، جذاب و دلخواه را برای آینده سازمانشان دارند و قادرند که همکارانشان را به آن سو رهنمون شوند.بر این پایه می‌توان کوروش را از نخستین رهبران آرمانی دانست. آنجا که عملکرد رهبران عمل زده را به چالش مي‌گیرد و مي‌گوید: «بسی پیش‌تر از آنکه در عالم واقع دست به ایجاد چنان امپراتوری بزنم، رویای آن را پرورده‌ام.» اما ایجاد این چشم‌انداز بر پایه دانش شکل می‌گیرد و قبل از هرکس، خود به آن باور دارد تا آنجا که از هر فرصتی بهره مي‌‌گیرد تا از بازرگانانی که از سرزمین‌های دور می‌آمدند درباره تمدن‌های فراسوی سرزمین پارس بپرسد و کتاب‌های آنها را وام بگیرد.
در آغاز راه، امیدمدار کسی به اندازه خودت به سرنوشتی که مي‌خواهی بیافرینی، باورداشته باشد.
- همدردی و مشارکت افراد در پیروزی خود
کوروش می‌گذارد یکایک افرادش، به وی نزدیک شوند و نگرانی‌های شخصی خویش را با وی در میان گذارند.
«در شادی مردم شاد باش ولی آنگاه که گردون، روزهای بد می‌آورد، باید در اندوه آنان نیز شریک باشی.»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...