۱- تفاوت فرد بالغ و نابالغ در بلوغ روانی

 

۱-۱- در یک فرد بالغ بهنجار درجه ی امنیت نسبی شاید ۵۰% می‌باشد و بالغ با قدرت خود می‌تواند ۵۰% ناامنی خود را اداره کند. اما در فرد نابالغ میزان احساس ناامنی چنان زیاد است که فرد خود را قادر به اداره ی آن نمی بیند. در نتیجه به فرد دیگر که او را واحد قدرت می پندارد وابسته می شود تا امنیت را از او کسب کند.

 

۱-۲- کودک انسان اعتماد و عزت نفس واقعی ندارد. به عبارتی توانایی‌های خود را نمی شناسد و به خود احترام نمی گذارد. در مسیر رشد طبیعی و بهنجار به آرامی با این توانمندی ها آشنا می شود و با حمایت و تشویق والدین آن ها را به کار می‌گیرد. یک انسان بالغ واقع بینانه توانمندی خود را می شناسد و در مواجهه با واقعیت های زندگی آن ها را به کار می‌گیرد.

 

از سوی دیگر اگر در مقابل برخی واقعیت ها خود را ناتوان دید نمی شکند و خرد نمی شود.

 

۱-۳- یک فرد بالغ از نظر روانی نه تنها از اصول درون روانی که دارد پیروی می‌کند بلکه از اصول اجتماعی که به صورت قانون در چهارچوب نظام اجتماعی بر او عرضه می شود پیروی می کند.

 

اما در فرد نابالغ از نظر روانی یا این اصول و بایدها در ذهنش درونی نشده یا آن قدر تکانه های (می خواهم) در او قوی عمل می‌کند که بایدها و اصول را زیر پا می‌گذارد.

 

چنین انسانی قادر به کار باثبات و مناسبات اجتماعی باثبات نمی باشد.

 

۱-۴- امنیت روانی در کودک از طریق گرفتن عناصر مختلف مانند عشق و خدمات در روان او ایجاد می شود. این امنیت باعث قوام و استحکام «من» او می شود. در یک مسیر بهنجار با افزایش قدرت من، در انسان خاصیت دهندگی ایجاد می شود، اما فرد نابالغ بزرگسال مانند دوران کودکی از دیگران صرفا می‌گیرد و دریافت کننده است این در روان تولید امنیت و قدرت واقعی نمی کند یعنی فرد مستقل و قوی نمی شود بلکه احساس امنیت او وابسته به دیگری یا دیگرانی که از آن ها می‌گیرد باقی می ماند و در این سیستم وابسته، من انسان نه تنها قدرت پیدا نمی کند بلکه به تدریج ضعیف تر می شود[۲۶].

 

۱-۵- در یک فرد بالغ از نظر روانی هم احترام بر خویشتن وجود دارد هم احترام بر دیگری اما در فرد نابالغ مسئله به صورت دیگری است.

 

۱-۶- فرد نابالغ مانند کودک به والدی حمایت کننده نیاز دارد و در یک گروه مندی بین خود و گروه نمی بیند و به آن وابسته است اما در یک فرد بالغ از نظر روانی تمامیت فردی و استقلال فردی خود او جدا از گروه هم حفظ می شود.

 

۱-۷- یک فرد بالغ از نظر روانی می‌تواند واقعیت را تا حدی تشخیص دهد. و در نهایت ‌بر اساس واقعیت، یعنی منطقی قضاوت و عمل کند اما در یک فرد نابالغ از نظر روانی اغلب کارهایش نامتناسب با واقعیت و غیرمنطقی می‌باشد.

 

۱-۸- فرد نابالغ از نظر روانی جسارت تجربه و تغییر کردن ندارد. ترسو است و خود را قادر به اداره ی واقعیت جدید نمی بیند.

 

۱-۹- فرد نابالغ از نظر روانی ترس های ذهنی زیادی از جمله ترس از اشتباه، ترس از شکست، ترس از قضاوت دیگران، ترس از مورد پرخاش و آسیب واقع شدن و ترس از ترک شدن وطرد شدن دارد.

 

۱-۱۰- فرد نابالغ از نظر روانی تحمل ناکامی ندارد و زود احساس شکست می‌کند و دچار ناامیدی، بی انگیزگی و افسردگی می شود اما اگر فرد بالغ تمام جنبه‌های یک واقعیت به ظاهر ناکام کننده نباشد را درک کند در می‌یابد که نه تنها می‌تواند ناکام کننده نباشد بلکه می‌تواند بستر مناسبی برای گام های بعدی باشد.

۱-۱۱- فرد نابالغ به جای واقعیت با تخیل و خیال های خودش زندگی می‌کند چون توان رویارویی و اداره کردن واقعیت ها را در خود نمی بیند اما فرد بالغ علاوه بر تخیل از تفکر منطقی و سامان ده که در ارتباط با واقعیت است استفاده می‌کند.

 

۱-۱۲- در دوران بلوغ نوجوان قهرمان اجتماعی برای خود درست می‌کند یعنی از اجتماع بیرون از خانه فرد یا افرادی را انتخاب کرده، آن ها را ایده آلیزه کرده و برای خود قهرمان می‌سازد. این قهرمان می‌تواند یک هنرپیشه باشد یا یک فوتبالیست یا یک دانشمند و … این مسئله ی مهم در رشد بهنجار با رسیدن نوجوان به دوران بزرگسالی حل می شود، ‌به این صورت که فرد بالغ به صورت واقع بینانه ضعف و قدرت دیگری را تشخیص می‌دهد و سعی می‌کند با نقاط قدرت دیگری همانند سازی کند یعنی همانندسازی بخشی[۲۷].

 

۱-۱۳- فرد نابالغ تصویری که از خود در ذهن دارد یا خودشیفتگی است یا بی ارزشی و حقارت.

 

یعنی تصویر واقعی خود را نمی بیند و همچنین همه پدیده ها یا سفید هستند یا سیاه. یا بد هستند یا خوب و حد و وسطی ندارد[۲۸].

 

۱-۱۴- فرد نابالغ همدلی کردن با دیگران را ندارد و نمی تواند خود را در موقعیت عاطفی دیگران قرار داده و آن ها را درک کند.

 

۱-۱۵- فرد نابالغ نمی تواند به دیگران گوش کند و اغلب در پی گفتن است.

 

۱-۱۶- فرد نابالغ قادر به تفکر منطقی و سیستماتیک نیست و بیش تر از روی عاطفه تصمیم می‌گیرد و بعد برای تصمیم اش به دنبال توصیه عقلانی می‌گردد و بیش تر قضاوت هایش در رابطه با انسان های دیگر فرافکنی احساسات خودآگاه و ناخودآگاهش می‌باشد.

 

۱-۱۷- فرد نابالغ مسئولیت اعمال خود را نمی پذیرد و ترس شدید از پذیرش مسئولیت دارد و در قبال خود و دیگران نمی تواند تعهدی بپذیرد.

 

۱-۱۸- نظم، پشتکار و تداوم در کارهایش وجود ندارد کاری را با انگیزه شروع می‌کند ولی قادر به ادامه ی آن نیست چون انگیزه بیش تر در حیطه عاطفه قرار می‌گیرد.

 

۱-۱۹- فرد نابالغ شادی کودکانه را به رضایت بالغانه ترجیح می‌دهد و توانایی پذیرش انتقاد از خود را ندارد.

 

۱-۲۰- فرد نابالغ فاقد مهارت های اجتماعی است یا در این زمینه بسیار ضعیف است[۲۹].

 

د- بلوغ اقتصادی و اجتماعی

 

۱- بلوغ اقتصادی زمانی رخ می‌دهد که فرد از نظر اقتصادی و تامین مخارج و اداره ی امور زندگی مستقل شود و به اصطلاح بتواند از نظر اقتصادی روی پای خود بایستد و به خود متکی شود. در چنین شرایطی فرد درصدد تشکیل خانواده و ازدواج است.

 

با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، سن چنین بلوغی رو به افزایش است. زیرا جوانان از نظر اقتصادی در تنگناهای خاصی قرار گرفته اند. از یک سو، کشش های غریزی آن ها را به سمت تامین نیازهای طبیعی و تقاضای همسر، تشکیل خانواده و مستقل شدن سوق می‌دهد و از سوی دیگر، به دلیل پیچیدگی صنعتی و شهرنشینی و نیاز جوامع به تخصص های در حال گسترش، امکان رسیدن جوانان به بلوغ اقتصادی ضعیف تر و محدودتر می شود. وجود چنین پدیده هایی باعث آشفتگی وضعیت روحی و بالاخره تعارض جوانان می شود.

 

در اروپا سن بلوغ بر اثر عوامل مختلف چهار سال کمتر شده در حالی که سن بلوغ اقتصادی و اجتماعی افزایش یافته است و میزان تفاوت بین این دو بلوغ یعنی بلوغ جنسی و اقتصادی به حدود ۱۰سال رسیده است[۳۰].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...