منوچهری دامغانی که تخیّلی حیرتآور در تشبیه دارد، شعر یکی از معاصرانش را در شیرینی به شکر و درخوشی، به سمن، تشبیه میکند و میگوید:
تا همی‌خوانی تو اشعارش، همی‌خایی شکر تا همی‌گویی تو ابیاتش، همی‌بویی سمن
( منوچهری، ۱۳۸۷: ۲۰۵)
منوچهری ضمن ستایش شعر خود و استادش عنصری، شعر او و خود را به باغستانی پر از لاله وگُل تشبیه میکند که انواع پرندگان زیبا و خوش نوا چون دراج و قمری و طاووس، شعر آنان‌را میخوانند:
برشــــــــاخ درخت ارغوان بلبل ماند به جمیــــل معمــر عــذری
بــــی وزن عروض شعرها گــوید شاعر نبــود بــدین نکـــو شعری
طاووس مدیــــح عنصری خـواند دراج مسمّــط مـــــــنوچهـری
( همان: ۳۷۱)
منوچهری که استاد تصویرسازی درشعر است، در این بیت به زیبایی شاعران را به مرغان عاشقی تشبیه میکند که بر جمال گلها، عاشقانه، نوا سر میدهند :
گلبنان در بوستان چون خسروان آراسته مرغکان چون شاعران در پیش این یا زان فراز
( منوچهری، ۱۳۸۷: ۳۷۱)
ناصرخسرو، شعررا یکی از زیباترین جلوه‌های طبیعت، میداند که چون نرگس و شمشاد، چمن آرا هستند. لیکن او براین باور است که چنین پدیده زیبایی را حیف است که به مصرف افرادی برسانی که هرگز ارزش آن را ندارند. او معتقد است که شعر، تنها سزاوار« آل نبی» است و بس. تاشاید آنان دستگیر و شافی روز باز پسین او در هنگام حساب و کتاب باشند !
پایان نامه - مقاله - پروژه
یاد ازیـــــرا کنم مر آل نبی را تا بــــــه قیامت کند خدای مرا یاد
شعر دریغ آیدم ز دشمن ایشان نیست سزاوار گاو نرگس و شمشـاد
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷: ۳۱۰)
۵-۳-۲۳- رابطه شعر نیکو و افراد نیک
یکی دیگر از مضامینی که در شعر شاعران ادوار مورد مطالعه به چشم میخورد، پیوندی است که میان شعر خوب با افراد خوب و نیک سرشت وجود دارد. در این امر تردیدی نیست که در بسیاری از ادوار تاریخی که به واسطه جزر و مدهای سیاسی، افرادی نالایق و یا جرّار و خونخوار بر سریر قدرت جای میگیرند که صرف نظر از مطامع خود به فکر هیچ گونه عمران و آبادی و یا تقویت اصحاب اندیشه و هنر نیستند. چراغ فرهنگ وادب و هنر در این گونه ادوار تنها به همت افرادی نیک سرشت و خردمند با حمایت از شاعران و نویسندگان روشن میماند. فردوسی در سرودن شاهنامه از چنین افرادی یاد میکند و همچنین، اسعد گرگانی در ویس و رامین، خود را مدیون چنین افراد اندیشه پروری میداند. انوری ابیوردی در رابطه با پیوند افراد نیک و شعر چنین میگوید:
شعر نیکو نبود جز به محل قابل شرع کامل نبود جز به نبی مرسل
( انوری، ۱۳۷۶ :۴۱۰)
انوری، ضمن ستودن شعر خود به نیکی، از ممدوح خود، که رونق فزای شعر اوست، یاد میکند و به زیبایی این پیوند را نشان میدهد :
صاحبــا شعــر مــن از مـــدح تو بفزود بها من به تفصیل چه گویم سخن این است ببین
نامــــه تربیت من به همه نـــوع بخــــوان که بــــــود تربیت مـــن مدد شعـــر متین
آخــر از تــربیتی قیمت و مقـــدار گــرفت شعر حسان که همی کـرد رســولش تحسین
( همان: ۴۷۲)
او، عظمت شعر خود و بلند آوازگی آن را ناشی از تقرّبش به ممدوح که به نیکی از آن یاد میکند، دانسته و عنوان میکند:
چو من بنده در وصف انعام و شکرت کنــم نثـــری آغاز یـا شعری انشی
رسد در ثــــــــنای تو نثرم به نثره کشـد در مــدیح تو شعرم به شعری
عـــــــروسان طبعم کنند از تفاخر ز نعـت تو رفعت ز مـــدح تو فخری
( همان:۱۷۲)
منوچهری دامغانی نیز به همین نحو از بزرگی نام میبرد که دوست دار شعر و شاعران است و در پرتو همّت و حمایت او کارش را بر نظام میبیند:
طالب شعر و جوانمردترین همه خلق آن جوانمردست کو طالب اشعار بود
( منوچهری، ۱۳۸۷: ۱۰۷)
سخن های مــــــنظوم شاعر شنیدن بود سیرت و شیمت خــــــــسروانی
اگر چــــــــه رهی را تو کهتر نوازی نپرهیزی از دردســـــــــر و زگرانی
( همان:۳۶۱)
زیباتر از همه اینها داستانی است که فردوسی در توصیف جوانی جوانمرد و بزرگزاده میگوید و به نیکی، اساس و بنای کار خود را مدیون او میداند:
بدین نامه چون دست کردم دراز      یکــــی مهتری بود گردنفراز
جــــــوان بود و از گوهر پهلوان      خردمند و بیدار و روشن روان
خـــــداوند رای و خداوند شرم       سخن گفتن خوب و آوای نرم
( فردوسی، ۱۳۸۵: ج۱: ۴۳)
فردوسی، توضیح میدهد که چون او سرودن شاهنامه را آغاز کرد، جوانی جوانمرد و از ریشه پهلوانان او را مورد حمایت قرار داد و همه مایحتاج زندگیش را برایش فراهم آورد تا او بتواند بدون دغدغه خاطر به کارش بپردازد:
مـرا گفت کز مـــن چه باید همی   که جانت سخن بــرگـرایـد همی
به چـیزی که باشد مــرا دسترس    بکـــوشم نیـــازت نیارم به کس
همی داشتم چون یکی تازه سیب   که از باد نامــد به مـن بـر نهیب
( همان: ۴۳)
فردوسی در اثر حمایت‌های این جوان نیک سیرت، مشکلات زندگی خود را برطرف میبیند و او از هیچ حمایتی در این راه دریغ نمیکند:
به کیـــــوان رسیدم ز خـــــاک نژند   از آن نیــک دل نـــامــدار ارجمند
به چشمش همان خاک و هم سیم و زر    کریمی بــدو یــافتــه زیب و فـــر
سراسر جهان پیش او خـــــــوار بـود    جـــوانمرد بــــود و وفــادار بــود
( همان: ۴۳)
۵-۳-۲۴- توصیف شعر به عنوان درّ و گوهر و سنگ های قیمتی
توصیف دیگری که شاعران از شعر دارند، تشبیه آن به سنگ و جواهرات گران‌بها و زیباست. آنان اساس کار شاعری را چون زرگری ویا سفتن سنگ‌های قیمتی و زیبا چون دّر و مروارید و الماس میدانند که شاعر در فرایندی سخت و دشوار آن را به رشته‌ نظم میکشد. هم چنین آنان شعررا چون استخراج طلا از معدن اندیشه وذوق تشبیه میکنند. عطار در مصیبت نامه در این باره میگوید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...