دوم: موجود به چیزى اطلاق مى‏شود که داراى ذات و ماهیت خارج از ذهن باشد، چه این ذات تصور بشود و چه تصور نشود.
مقصود از موجود کامل، موجود ثابت خارج از ذهن است.
سوم: به هر یک از مقولات ده‏گانه، موجود اطلاق مى‏شود. در اینجا موجود از اسم‏هایى است که از روى ترتیب و تناسب به کار رفته است نه بر اساس اشتراک محض و تساوى.
چهارم: لفظ موجود دال بر نسبتى است که محمول را در ذهن به موضوع ربط مى‏دهد و نیز به الفاظى که دالّ بر این نسبت باشد، موجود اطلاق مى‏شود، خواه این ارتباط ایجابى باشد یا سلبى، صادق باشد یا کاذب، ذاتى باشد یا عرضى. از همین قبیل است سخن تهانوى در کشاف که گفته است:
«بدان که وجود شى‏ء براى شى‏ء به دو معنى است: اول وجود شى‏ء براى غیر خود، به این معنى که وجود شى‏ء محمول وجود دیگرى باشد اما مفهوم آن از موضوع مستقل باشد، مثل وجود اعراض.
دوم اینکه وجود شى‏ء براى غیر خود باشد به این معنى که رابط بین موضوع و محمول باشد و از لحاظ مفهوم مستقل نباشد. چنین موجودى، موجود رابط نامیده مى‏شود.»
پنجم: موجود به معنایى اطلاق مى‏شود که قائم به ذهن است و در اشیاء خارجى مصداقى براى آن نیست. این معنى را ماهیت عقلى یا موجود منطقى گویند.
- موجود در خود (فى ذاته): موجود در خود نزد مدرسیان عبارت است از وجود جوهر، و آن موجودى است که در موضوع نباشد، و یا موجودى است که تقرر آن محتاج به موجود دیگرى نیست تا در آن تحقق یابد، برخلاف عرض که به موجودات «در موضوع» اطلاق مى‏شود یعنى موجوداتى که وجود آنها در موجود دیگر تحقق مى‏یابد. اصطلاح موجود با خود (بذاته) نیز به همین معنى است، موجود بذاته به چند معنى به کار مى‏رود: اول موجودى که مورد اشاره باشد و در موضوع نباشد و آن شخص (عین) جوهر است. به همین معنى است وقتى که ما عنوان موجود فى ذاته یا بذاته را در ترجمه «نومن» کانت مى‏آوریم، و آن موجودى است که با قطع نظر از تعلق ادراک ما به آن، قائم به خود است.
- موجود با خود (بذاته): موجود با خود موجودى است که تقوم آن به وسیله خود آن است. موجود بذاته، به موجودى اطلاق مى‏شود که هیچ علتى، چه صورت چه ماده، چه فاعل و چه غایت مقدم بر آن نیست، و آن محرک اول است. و به همین معنى است واجب الوجود در فلسفه ابن سینا، و آن موجودى است که اگر غیر موجود فرض شود، از آن، محال لازم آید. موجودى که بتوان آن را غیر موجود فرض کرد [و از این فرض محال لازم نیاید] یا بذاته است یا بغیره. واجب الوجود بذاته مبدأ اول یعنى همان خداوند است.
- موجود براى خود (لذاته) موجود براى خود موجودى است که از این جهت که فاعل و صاحب اراده است، خود را در مى‏یابد. هر موجودى که داراى چنین ادراکى نباشد، موجود فى ذاته است نه موجود لذاته. (رجوع کنید به هستى و نیستى سارتر).
- موجود محض: موجود محض عبارت است از موجود از آن جهت که موجود است، یعنى موجود مستقل از لواحقى که ذاتا یا عرضا به آن تعلق مى‏گیرد. این لفظ مترادف موجود مطلق است.
ششم: موجود مترادف هویت است.
هر یک از عناوین موجود و هویت دالّ بر مقوله جوهر و اعراض جوهر است که بر روى هم مقولات عشر را تشکیل مى‏دهند. هویت بر سبیل ترادف به معنایى اطلاق مى‏شود که موجود بدان معنى اطلاق مى‏شود. جز اینکه ماهیت بر صادق اطلاق نمى‏شود.
هفتم: موجود مترادف [در واقع مساوق‏] واحد است.
هر چه موجود است، واحد است و هر چه واحد است موجود است. هر چیزى که بتوان عنوان موجود را بر آن اطلاق کرد، مى‏توان عنوان واحد را بر آن اطلاق کرد. حتى کثرت با وجود اینکه از طبع واحد بسیار دور است، مى‏توان عنوان «کثرت واحده» بر آن اطلاق کرد
- موجود مترادف کائن است و در اصطلاح هیدگر عبارت است از موجود عینى یا خارجى. (صلیبا،‌دره بیدی، ۱۳۶۶ ش، ص ۶۲۱، ص ۶۲۲)
۳- مشترک معنوى و لفظى
الف) مشترک معنوى: مشترک معنوى لفظ واحدى را گویند که در مقابل معنى واحدى وضع شده لکن آن معنى داراى افراد و مصادیق کثیره باشد مانند لفظ انسان که باعتبارى کلى و باعتبارى دیگر مشترک بین افراد و مصادیق معنى خود می باشد.
ب) مشترک لفظى: هرگاه لفظ واحد و معنى متعدد باشد یعنى یک لفظ در مقابل چند معنى (با وضع‏هاى جدا و جدا) وضع شده باشد در این صورت آن لفظ را مشترک نامند مانند لفظ عین که یک بار در مقابل طلا و بار دیگر در مقابل نقره و سپس در مقابل جاریه و آنگاه در مقابل چشم و هکذا در مقابل چشمه و غیره وضع شده است.
بعقیده بعضى از محققین لفظ مشترک گر چه در ظاهر داراى معانى متعدده و مختلفه میباشد ولى در واقع و نفس الامر کلمه‏ایست که فقط در مقابل یک مفهوم کلى که قدر جامع بین کلیه معانى مصطلحه بوده و یکایک آنها را در بر میگیرد وضع گردیده است نه در مقابل فرد فرد آنها- مثلا کلمه عین که از امثله متداوله لفظ مشترک است فى الواقع بمعنى آن مفهومى است که در میان امثال و مشابهین خود متعین و شاخص باشد و چون طلا و نقره و جاریه و چشمه و چشم و غیر آنها هر یک از جهتى داراى شاخصیت و تعین میباشند لذا از افراد و مصادیق مفهوم مزبور هستند و کلمه عین در آنها استعمال میگردد.
بنا بر این عقیده لفظ مشترک بمعنى واقعى کلمه اساسا وجود ندارد بلکه آن دسته از الفاظى که بنام الفاظ مشترکه نامیده میشوند در حقیقت الفاظ کلى هستند که ابتداء در مقابل یک قدر جامع و مفهوم مشترکى وضع شده و بعد به مناسبت وجود آن وجه مشترک در یکایک مصادیق خود استعمال شده‏اند و بعباره دیگر دلالت آنها بر معانى مزبوره باعتبار اشتراک معنوى است نه لفظى.
بهر حال لفظ مشترک میتواند متناوبا و با استعمال‏هاى جدا و جدا بجمیع معانى خود دلالت کند زیرا بطورى که اشاره کردیم لفظ مزبور از طرف واضع در مقابل فرد فرد معانى مزبوره (با وضع‏هاى جدا و جدا) وضع گردیده است لذا در هر موردى که استعمال شود بالطبیعه بیکى از آن معانى که منظور متکلم میباشد با دلالت حقیقیه دلالت خواهد کرد ولى آیا با استعمال واحد هم میتواند بر زیادتر از یک معنى دلالت کند؟ در این باره بین اهل تحقیق اختلاف میباشد- جمعى بر آنند که لفظ مشترک هرگز نمى‏تواند در آن واحد بر زیادتر از یک معنى دلالت کند خواه مفردا استعمال شود خواه بحالت تثنیه و جمع همچنین خواه نفیا تلفظ شود خواه اثباتا- ولى جمعى دیگر دلالت آن را بر زیادتر از یک معنى مطلقا و در همه حالات جائز شمرده‏اند- عده دیگرى قائل بتفصیل شده و دلالت آن را در مورد نفى ممکن و در مورد اثبات ممتنع دانسته‏اند- همین طور دسته دیگرى دلالت آن را در تثنیه و جمع تجویز و در مفرد منع کرده‏اند.(سجادی، ۱۳۷۳ ش، ج ۳، ص ۱۷۹۴)
۴- تباین ذاتی موجودات
تباین به معنای تغایر و تخالف و دو گانگی است و تباین ذاتی یعنی این تغایر و تخالف مربوط به ذات و حقیقت دو چیز می باشد.
نظریه تباین ذاتی موجودات می گوید: جهان خارج را “وجودات” تشکیل داده است و به تعداد انواع ماهیات و یا فراتر از آن به تعداد افراد انواع ماهیاتی که برای ذهن نمایان می شود، وجودات داریم که هر وجود بالذات مباین (جدا و مستقل و مخالف) با وجود دیگری است و هیچ گونه سنخیت و جنسیت و وجه اشتراکی بین آن ها نمی تواند باشد و تنها وجه اشتراکی که در کار هست این است که از همه ی این امور متکثر و مختلف که هیچ نحو مناسب و تجانس و سنخیتی بین آن ها نیست، ذهن ما مفهومی به نام مفهوم وجود انتزاع کرده است والا در حقایق وجود به هیچ وجه تشابهی در کار نیست. (مطهری، ۱۳۷۳، ج ۶، ص ۵۱۱). این نظریه را معمولا به اتباع ارسطو و مشائین نسبت داده اند که بررسی صحت این انتساب یکی از مسائل پژوهش حاضر است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
همانطور که عده ای از فلاسفه از جمله صدر المتالهین گفته اند ، تباین حقایق وجودی در مقابل با قول به اشتراک معنوی وجود قرار دارد. ملا صدرا می گوید «اگر موجودات در مفهوم (وجود) مشترک نبودند و از همه جهات متباین بودند، نسبت بعضی از آنها به بقیه در عدم مناسبت مثل نسبت وجود و عدم بود. در حالیکه اینطور نیست» . (ملا صدرا، ۱۹۸۱ م ، ج ۱ ، ص ۳۵ و ملا صدرا، بی تا، ص ۲۷)
شهید مطهری نیز در بیان اقسام دیدگاه ها در باب وحدت و کثرت وجود ، نظریات موازی با نظریه تباین و کثرت وجودات را دو نظریه وحدت وجود (منسوب به عرفا) و نیز نظریه تشکیک وجود معرفی می کند.(مطهری، ۱۳۷۳، ج ۶ ، ص ۵۰۹).
علامه طباطبایی نیز در شرح نظریه فوق چنین می گوید: «حقیقت وجود آنطور که به حکیمان مشاء نسبت داده شده است حقایق متباین به تمام ذاتی است که هر کدام از آن حقایق با تمام ذات بسیطش از دیگر حقایق امتیاز می یابد، نه با جزء ذاتش. [چرا که وجود بسیط است و جزء ندارد ] و نه به واسطه یک امر بیرون از ذاتش . [چرا که بیرون از ذات وجود چیزی نیست][۱].(طبا طبایی ، ۱۳۸۰ ش، ج ۱ ، ص ۸۰ و ص ۸۱)
۵- تشکیک‏
- (اصطلاح فلسفى) تشکیک در لغت بمعنى شک و تردید است و باین معنى است که یک لفظ داراى مفهوم واحدى باشد و لکن امورى که آن مفهوم شامل آنها میشود متفاوت میباشند بتقدم و تأخر «ان التشکیک هو أن یکون» اللفظ واحد المفهوم لکن الامور التى یتناولها ذلک المفهوم المختلف بالتقدم و التأخر».(ملاصدرا، ۱۹۸۱ م، ج ۱، ص ۴۲)
و بالجمله کلى را مشکک میگویند در صورتى که افراد و مصادیق آن بیکى از جهات با یکدیگر مختلف باشند بنحوى که اطلاق آن بر هر فردى بیکى از جهات اولویت داشته باشد تا اطلاق آن بر فردى دیگر چنانکه اطلاق مفهوم نور بر نور قوى شدید مقدم است تا اطلاق آن بر نور ضعیف و اطلاق آب بر آب دریا مقدم است تا اطلاق آن بر آب موجود در ظرف کوچک و اطلاق عالم بر شخصى که جامع تمام علوم باشد اولویت و تقدم دارد تا اطلاق آن بر کسى که در یک رشته عالم باشد و بر کسى که یک مسأله از علوم را بداند و بهمین طریق تمام موجودات‏ از لحاظ مراتب وجودى یکسان نمى‏باشند و هر یک در مرتبت خاصى قرار گرفته‏اند که از لحاظ شدت و ضعف متفاوت‏اند بعضى از لحاظ وجودى مقدم و بعضى مؤخر و همین طور از لحاظ کمى و کیفى و غیره متفاوتند.
در هر حال تمام موجودات عالم یک وجوه مشترکى دارند و وجوه امتیازى و همان ما به الامتیاز است که در انواع و افراد نوعى و صنفى موجب تشکیک است و هر فردى از نوعى را موجود جدا از سایر افراد هم نوع خود نشان میدهد و تشکیک بهمین اعتبار گفته میشود.
تشکیک ماهوی: کثرتی است که از ناحیه ماهیات پدید می آید و این کثرت به طور بالذات به ماهیات و به طور بالعرض به وجود نسبت داده می شود.
تشکیک وجودی: کثرتی است که از ناحیه وجود پدید می آید.
تشکیک خاصی
- (اصطلاح فلسفى) تشکیک را در موردى خاصى میگویند که ما به الاختلاف در آن عین ما به الاتحاد باشد و اختلاف در مراتب ذات باشد نه بامور زائده بر ذات.
تشکیک عامى‏
(اصطلاح فلسفى) تشکیک را در موردى عامى گویند که ما به الاختلاف در آن غیر ما به الاتحاد باشد و در حقیقت تشکیک بامور زائد بر ذات باشد از قبیل عوارض و قوابل.
۱-۱-۷ سازمان تحقیق
در سازمان بندی فصول پژوهش حاضر به ترتیب زیر عمل شده است:
فصل اول: مقدمه و کلّیات
در این فصل علاوه بر بیان اهمیت و ضرورت موضوع و هدف از تحقیق و پیشینه تحقیق و تعریف واژگان کلیدی و مفاهیم تخصصی، در بخشی به معرفی اجمالی اکثر فلاسفه و متکلمین که در این اثر، از آنها نقل مطلب شده، پرداخته شده است.
فصل دوم: نظریه ی تباین ذاتی موجودات در ابن سینا و برخی حکمای مشاء
در این فصل به بیان مباحث مربوط به وجود وموجود در فلسفه ی ابن سینا و مشائین پرداخته شده و سپس به بررسی سازگاری این نظرات با نظریه تباین ذاتی موجودات و نیز بیان موضع برخی فلاسفه در رابطه با نظریه مذکور و انتساب آن به مشائین همت گماشته شده است.
فصل سوم: نظریه ی تباین ذاتی موجودات در دیدگاه متکّلمین اشعری
در این فصل به بررسی مباحث وجود شناسی نزد برخی اشاعره و تحقیق در این مورد که آیا قول به تباین ذاتی، مربوط به متکلمین اشعری است یا خیر پرداخته شده است.
فصل چهارم: مقایسه آراء، لوازم و فروع بحث
در این فصل به بررسی مقایسه ای مختصری میان آراء ابن سینا با متکلمین اشعری در باب مساله وجود و تباین آن و نیز مقایسه ی آراء ابن سینا با ملا رجبعلی تبریزی و همچنین مقایسه ی آراء ملا رجبعلی تبریزی با متکلمین اشعری در آن مورد پرداختیم.
۱-۲ شرح حال مختصری از برخی فلاسفه و متکلمین
با توجه به این که در این اثر پژوهشی از آراء و تحلیل های عده ای از فلاسفه و متکلمین، استفاده شده، برای ثمر بخشی بیشتر کار و آشنایی اجمالی با این افراد که عده ای از آنها شهرت چندانی ندارند. به بیان شرح حال مختصر و بخشی از تألیفات آنان خواهیم پرداخت.
ابوالحسن اشعری
ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری متولد ۲۶۰ هجری/ ۸۷۳ میلادی. از جوانی به مکتب معتزله گروید و نزد” جبایی” اصول عقاید آن مکتب را آموخت و تا ۴۰ سالگی مدافع آن مکتب بود و کتب متعدد نوشت و در ۴۰ سالگی در خانه معتکف شد.(کمتر از دو هفته) و ناگاه اعلام کرد که از اصول قبلی دست کشیده . او باخردگرایی افراطی فقها ی معتزله از حیث ادراکشان از خدا و رستگاری بشر اختلاف شدید پیدا کرد. یک علت احتمالی هم مقابله با تفرقه در میان امت اسلامی می تواند باشد. به قول خودش حدود ۹۰ کتاب درمورد الهیات تألیف کرد، تفسیر قرآن، رساله ای در شریعت و مجموعه ای درعلم حدیث و روایت ، کتبی ضد خوارج و مادیون و کتبی در معتزله. دو اثر مهم وی ۱- مقالات الاسلامین شامل تمام اصول عقاید معروف عصر خود ۲- الابانه، شامل اصول عقاید فرقه تسنن میباشد اشعری در سال ۳۲۴ قمری وفات یافت (کوربن،۱۳۵۲، ش، ص ۱۴۵ تا ۱۴۷)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...