پژوهش های پیشین با موضوع شرح مشکلات دیوان خاقانی هفت ترکیب بند بلند شرح نشده- فایل ۹ |
معنی و مفهوم: در طریق عشق و عاشقی فرمانبرداری نکردن از عقل شرط لازم است و هنگامی که درد و بلای عشق به سوی عاشق میآید باید با میل و رغبت تمام به استقبال آن برود.
۱۴- به کوی عشق هم عشق است رهبر، زانکه مردان را
بـه امر پادشـا شایـد به صـدر پادشا رفتــن
واژگان: صدر: بالا، طرف بالا، پیشگاه.(معین)
معنی و مفهوم : راهبر و راهنمای عاشقان در کوی عشق فقط عشق است ؛ همان گونه که مردم فقط به امر پادشاه میتوانند وارد صدر و پیشگاه مجلس او شوند .
آرایههای ادبی : بیت دارای اسلوب معادله است و در حرف « ش » واج آرایی دارد . عشق به صورت مضمر به پادشاه تشبیه شده است. به صدر پادشاه رفتن کنایه از اذن و قرب حضور یافتن و به مرحلهی بالا رسیدن.
۱۵- هوا را راه ده، لیکن نه از راهـی که تـن خـواهــد
کـه نزد عاشقان کفر اسـت راه آن هوا رفتـن
واژگان: هوا: آمال و آرزوهای نفسانی.(برهان) کفر: ناسپاسیکردن، کفرانکردن، الحاد ورزیدن.(معین)
معنی و مفهوم: به آمال و خواهشهای درون توجه کن؛ امّا نه از راهی که خواهش و خواستهی تن است؛ چرا که پیروی از خواهش تن و هواهای نفس در آیین عاشقان کفر و الحاد به شمار میآید.
۱۶- به هندسـتان اصلی شـو بـرای مــردم معنــی
بـه چیـن صورتی تا کی پی مردم گیا رفتــن
واژگان: هندستان اصلی: استعاره از جهان جان ها و مینو. مردم گیا: گیاهی است در چین به صورت آدمی که هر کس آن را بکند در دم هلاک شود.(فرهنگ لغات)
شاهد: من همی در هند معنی راست همــچون آدمم
وین خران در چین صــورت کوژ چــون مردم گیا
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۸)
معنی و مفهوم: برای بدست آوردن حقیقت به عالم جانها وارد شو، تا کی در این دنیای مادی و ظاهری به دنبال مردم گیا ( مادیات ) میگردی.
آرایههای ادبی: هندستان اصلی استعاره از عالم جانها. چین صورتی دارای ایهام است، چین در دو معنی ۱- چین و شکن با صورت تناسب دارد. ۲- در معنی کشور چین این جهان مادی منظور است. مردم معنی، اضافهی تشبیهی. بیت به این موضوع نیز تلمیح دارد که هند از قدیم به داشتن فرزانگان و برهمنان و چین نیز به داشتن صورت گران زبردست معروف بوده است.
۱۷- دل اندر بند جان، نتوان به وصل دوست پیوستن
بت انـدر آستیـن، نـتوان به درگاه خدا رفتن معنی و مفهوم: تا دل در بند جان داری نمیتوانی به وصال دوست نایل شوی همان گونه که اگر بت در آستین لباست پنهان داشته باشی(مشرک و دوگانه پرست باشی) نمیتوانی به درگاه خداوند بروی و عبادت تو پذیرفته نیست.
آرایههای ادبی: واج آرایی در حرف«ت» مصراع دوم تمثیل برای مصراع اول است. (اسلوب معادله) بت در آستین داشتن کنایه از شرک و دوگانه پرستی است .
۱۸- طریق عاشقی چه بود؟ به دست بیخودی خـود را
بـه فتـراک عـدم بستن بـه دنبال فنـا رفتــن
واژگان: بیخودی: بیهوشی، بیاختیاری، شوریدگی، وجد.(معین) فتراک: تسمه و دوال که از پس و پیش زین اسب آویزند. (معین)
معنی و مفهوم : راه و طریق عاشقی چیست؟ آن است که از روی سرمستی و بیخودی هستی خود را نیست کنی و گام در راه فنای حق بگذاری.
آرایههای ادبی: دست بیخودی اضافهی اقترانی. فتراک عدم اضافهی استعاری. طریق عاشقی اضافهی تشبیهی .
۱۹ - گه از سـوز کشش در ســور سـرّ دلبـران بـودن
گـه از راه صفت در صـفّ اصـحاب صفا رفتــن
واژگان: سور: دیوار گرداگرد شهر، باره.(معین) صفت: طریقه، سیرت، عاطفه ، وفاداری.(معین)
معنی و مفهوم: در طریق عاشقی، عاشق گاه از سوز جاذبه و ناز کرشمهی دلبران زیبا رو، در سِر و چگونگی دلبران متحیّر است و گاه از روی عاطفه و وفاداری در ردیف اهل صفا جای میگیرد.
آرایههای ادبی: سور سِر اضافهی تشبیهی. واج آرایی در حرف« ص ». صف و صفا جناس زاید. صفا و صفت جناس شبه اشتقاق .
۲۰- جرس وار ار تو را دردیست تـا کـی نالـه ناکـردن
نجیـب آسا گرت باری ست تا کی راه نـارفتن
واژگان: نجیب: اصیل (آنندراج) ، جوانمرد (منتهیالارب) ، اسب و شتر خوب. (نظام)
معنی و مفهوم: اگر درد و اندوهی در دل داری تا کی سکوت کردهای و مانند زنگ درای کاروان ناله سر نمیدهی؟ و اگر باری بر دوش داری (که باید به منزل برسانی) چرا ساکن ماندهای و مانند یک شتر نجیب و بارکش به حرکت در نمیآیی ؟
آرایههای ادبی: شاعر سالک راه عشق را به جرس و شتر بارکش و نجیب تشبیه کرده است.
۲۱ - هنوز اندر بیابان باشی آن ســاعت کـه جانـت را
از ایـن کَـرخ فنـا باید بـه بغداد بقـا رفتـن
واژگان: کرخ: نام محلهای در بغداد. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم : تو هنوز از این دنیا و نعمتهای آن استفاده نکردهای (سیر لازم را انجام ندادهای) که جانت باید از این عالم فانی به جهان جاویدان و باقی سفر کند (مدّت تو در این دنیا بسیار اندک است).
آرایههای ادبی: بیابان کنایه از محرومیت از نعمتها و امکانات. کرخ فنا اضافهی تشبیهی. بغداد بقا اضافهی تشبیهی .
توضیحات:
کرخ: نام محلهای در بغداد در نزﻫﺔ القلوب نوشته: از محلتهای غربی بغداد بوده و در زمان اکاسره بر آن زمین (بغداد) به طرف غربی دیهی کرخ نام بود . شاپور ذوالاکتاف ساخته بود … صاحب حدود العالم گوید که شهرکی است که مأمون بنا نهاده و معتصم تمام کرده است ، آبادان و با نعمت. (فرهنگ لغات)
بغداد: شهری بزرگ پایتخت جمهوری عراق، بر دوطرف رود دجله، بنای آن در ۱۴۵ ﻫ . ق توسط ابوجعفر منصور، خلیفه ی عباسی آغاز گردید و تا سقوط دولت عباسیان مرکز خلافت بود … نام بغداد مأخوذ از نام آبادیهایی است که در ادوار پیش از اسلام در این محل دایر بود و بعضی آن را از ریشهی فارسی (بغ + داد = دادهی خدا، عطیهی الهی) شمردهاند، ولی آن چه مسلّم است در یکی از مآخذ عهد حمورایی (۱۸۰۰ ق . م) از شهر بغداد (بغدادو) اسم برده شده است. (دزفولیان، ۱۳۷۸: ۲۷۱)
۲۲- ز تو تا غایت مقصد چه یک روزه چه صـد سـالـه
چو راهی در میان داری کـه میباید تو را رفتـن
معنی و مفهوم: از تو تا نهایت مقصد و هدفت، وقتی که راهی در میانه داری که باید طی کنی ، چه یک روز راه باقی مانده باشد چه به اندازهی صد سال ، هیچ تفاوتی ندارد .
آرایههای ادبی: تقابل میان یک و صد .
۲۳ - در این منزل ز سربازان پنـاهی سـاز خـاقـانـی
که ره پر لشکر جادوست نتوان بیعصا رفتـن
واژگان: سرباز: آن که آماده باشد سر و جان خویش را در راه هدف خود فدا کند .(معین) معنی و مفهوم : در منزل این جهانی از عاشقان و دلشدگان حضرت دوست برای خود پناه و نگهبانی فراهمکن؛ چرا که این راه طولانی (طریق عشق) پراز لشکریان جادوگر و گمراه کننده است و خطرات بسیاری دارد ، نمیتوان بدون یک قدرت معجزهگر (همچون عصای موسی) در این راه حرکت کرد .
آرایههای ادبی : مصراع دوم تلمیح به ماجرای حضرت موسی (ع) و ساحران فرعون دارد . جادو مجاز از جادوگر است .
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 03:19:00 ق.ظ ]
|