۳-۶۴- الله وار دیوانی یوخ
* خلاصهی قصه
مرد جوانی که تازه زن گرفته بود، توسط حکومت وقت به زور به سربازی رفت. وی در جنگی که بین حکومت و کشوری دیگر درگرفت، کشته شد. زنش پس از مرگ شوهر اسم کودکش را «الله وار دیوانی یوخ» نهاد. پس از چند سال این اسم به گوش شاه رسید. شاه زن را احضار کرد و علت اینگونه اسمگذاری را پرسید. زن تمام قضایا را گفت. شاه نیز پول خون شوهر زن را داد و از زن خواست نام بچهاش را عوض کند. زن میهمانی ترتیب داد و اسم بچهاش را عوض کرد.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
___________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
____________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
از آنجا که قصه در آذربایجان نقل شده، جنگی که مطرح کرده میتواند یادآور جنگ‌های ایران و روس در زمان قاجار باشد که ضمن آن به، به اجبار بردن جوانان برای سربازی نیز اشاره شدهاست. « الله وار دیوانی یوخ» طبق زیر نویس قصه یعنی خدا هست ولی در زمین محکمهای ندارد.
دانلود پروژه
¨ آداب و رسوم
یکی از رسومی که هنوز هم در برخی نقاط ایران دیده میشود، رسم نامگذاری کودک است. در این رسم، والدین نوزاد مهمانی ترتیب میدهند و کودک را نام مینهند. به این رسم در سطر آخر قصه اشاره شده است.
برای انجام این مراسم از افراد خانواده دعوت به عمل می‌آورند. مسن‌ترین فرد خانواده چند اسم را انتخاب می‌کند که روی ورقه‌هایی می‌نویسند و میان قرآن جای می‌دهند. آن‌گاه قرآن را باز می‌کنند و به اولین اسمی که برخوردند، می‌پذیرند و بچه را به آن نام می‌نامند. اگر بخواهند نام بچه را عوض کنند، از چند نفر دعوت به عمل می‌آورند و این مراسم را در حضور آنان انجام می‌دهند (ماسه، ۲۵۳۵«۱۳۵۵»: ۴۸ و ۴۶).
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_____________
عناصر روانشناسی
همانگونه که پیشتر هم ذکر شده، قصهها مجالی برای بیان آرزوها و خواسته های مردم است. در این قصه، آرزوی پرداخت دیهی جوانانی که به اجبار از سوی حکومت به جنگ فرستاده شدهاند، دیدهمیشود.
باورهای عامیانه وخرافی
______________
سایر عناصر
________
۳-۶۵- امتحان رفقا
* خلاصهی قصه
پسر تاجری بود که هر چه پدرش به او پول میداد با رفقایش خرج عیش و نوش می‌کردند. روزی پدرش به وی گفت: «من صد سال از خدا عمر گرفتم، یک رفیق کامل پیدا نکردم، تو با بیست سال سن چگونه بیست تا رفیق داری؟ اینها رفیق جیب تو هستند». قرار شد رفقای پسر را امتحان کنند. تاجر گوسفندی خرید و سرش را برید. نعش گوسفند را در عبایی پیچیدند و به نزد رفقای پسر رفتند و وانمود کردند که گوسفند، آدمی است که پسر در دعوا کشته است و الان میخواهند آن را مخفی کنند. هیچ کدام از رفقای پسر حاضر نشدند به او کمک کنند. پسر که متوجه شد دوستانش، دوستان واقعی نبودند با پدرش به نزد دوست تاجر رفتند. تاجر ماجرا را برای رفیقش تعریف کرد. رفیق تاجر، جنازه را در زیر زمین مخفی کرد، خونهای ریخته شده و لباس پسر را شست و از آن دو پذیرایی کرد. آن وقت تاجر رو کرد به پسرش و به او گفت: «حالا دیدی؟ تازه من این مرد را رفیق کامل نمیدانم». بعد ماجرا را برای دوستش تعریف کرد. آنگاه گوسفند را کباب کردند و خوردند.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
___________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
______________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی،شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه بازگردانی از یکی از حکایتهای مرزباننامه[۱۰] در مورد آزمودن دوستان است. فضای قصه، به ویژه اینکه پسر با رفقایش به سینما میروند، نشان دهندهی این است که قصه چندان هم قدیمی نیست و احتمالا به روزگار پهلوی برمیگردد.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
___________
عناصر روانشناسی
__________
باورهای عامیانه وخرافی
_____________
سایر عناصر
از نکات اخلاقی این قصه، این است که دوستی ورزیدن آدابی دارد که همگان قادر به رعایت آن نیستند، تنها کسانی شایستهی دوستیاند که از عهدهی آزمونهای دشوار برآیند.
۳-۶۶- امتحان سه پسر پادشاه در اصفهان
* خلاصهی قصه
پادشاهی بود که سه پسر داشت. پادشاه برای اینکه بداند کدام یک از پسرهایش شایستهی جانشینی هستند، تصمیم گرفت آنها را امتحان کند. ابتدا پسر بزرگش را با صد تومان راهی اصفهان کرد. پسر بزرگ در اصفهان تمام پولها، اسب و انگشترش را خرج لهو و لعب کرد و به زندان افتاد. بعد از چهل روز پادشاه که دید از پسر بزرگش خبری نشد، پسر دومش را با صد تومان به اصفهان فرستاد. پسر میانی پادشاه هم در معاملهای فریب خورد و به زندان افتاد. بعد از چهل روز که از پسر دوم هم خبری نشد، پادشاه پسر سومش را با صد تومان پول به اصفهان فرستاد. پسر در اصفهان بزی خرید و شروع کرد به تعلیم دادن بز تا بتواند روی دو پا بایستد و برقصد. پسر نمایش میداد و پول جمع میکرد. دختر پادشاه روزی پسر و بز را دید و عاشق پسر شد. پسر و بز را به قصر خود دعوت کرد. پادشاه اصفهان که از موضوع مطلع شد، میخواست دختر را مجازات کند. پسر که این خبر را شنید، نزد پادشاه رفت و هویت واقعی خودش را برای پادشاه گفت. پادشاه اصفهان خوشحال شد و دخترش را به عقد پسر درآورد. یک ماه بعد از عروسی، پسر با زنش به نزد پدرش برگشتند و پادشاه فهمید که پسر کوچکش لایق ولیعهدی است.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
-اظهار عشق از سوی دختر
یکی از بازتابهای سنت مادرسالاری در قصهها، اظهار آزادانهی عشق از سوی دختران است.«پیشگامی و آزادی دختر در عشقورزی از آیینهای مادرسالار است که به دلیل ارزش اجتماعی برتر و حرمت تقدسآمیز بانوان، حق انتخاب و پیشقدمی در موضوع ازدواج برخلاف جوامع یا اعصار مردسالار، از آن زنان بودهاست» (آیدنلو،۱۳۸۷: ۱۱). در این قصه نیز دختر پادشاه اصفهان برخلاف میل و خواستهی پدرش به شاهزاده اظهار عشق میکند (رجوع شود به قصه‌ی ۱۲)..
¨ موجودات و پدیده های اساطیری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...