فاصله گزینه های پژوهش از راه حل یده آل منفی
فاصله نسبی از گزینه ایده آل مثبت
ایجاد یک ماتریس تصمیم گیری شامل m گزینه و n معیار. در این پژوهش m یا گزینههای مورد بررسی عوامل حیاتی موفقیت در پیادهسازی سیستمهای هوش تجاری در سازمانهای کوچک و متوسط میباشد که از ادبیات موضوع و بررسی کارهای پیشین و بررسی پرسشنامه تهیه شده توسط خبرگان، بدست آمده است. برای سنجش این عوامل از ۵ معیار (بسیارکم،کم،متوسط،زیاد،بسیارزیاد) استفاده شده است که برای هرکدام از این معیارها ۵ عدد(۱-۵) اختصاص داده شده است.
نرمال نمودن ماتریس تصمیم گیری که به صورت زیر انجام میگیرد:
Nij =
به دلیل وزندار بودن گزینهها و به دلیل بار مثبت و منفی که گزینهها میتوانند در این روش دارا باشند، قبل از شروع کار ماتریس تصمیم نرمالیزه میشود. اعداد به دست آمده از پرسشنامه توزیع شده بین افراد ماتریس تصمیم را میسازد. به این صورت که هر فرد برای هر گزینه یا هر عامل حیاتی موفقیت یک عدد یا یک معیار خاص از معیارهای نام برده شده در قسمت قبل را انتخاب می کند. به این ترتیب تعداد افراد، که آن معیار خاص را انتخاب نمودند در سلول مربوط به آن جدول قرار خواهد گرفت. همین منوال ادامه مییابد تا تمام سلولها به این ترتیب مقدار بگیرند، سپس ماتریس مطابق فرمول فوق نرمالیزه شده و برای مرحله بعد مهیا میشود.
اختصاص وزن به ماتریس تصمیم گیری نرمال شده که به صورت زیر محاسبه میشود:
Vij = wj × nij
در این پژوهش برای محاسبه ماتریس وزندار از روش آنترپی استفاده شده است. وزن هر ستون از انحراف معیار آن ستون بر مجموع انحراف معیارهای آن ستون بدست میآید. سپس عدد بدست آمده در اعداد ماتریس نرمال شده ضرب شده و ماتریس وزندار حاصل میآید.
تعیین راه حل یا گزینه ایدهآل و غیر ایدهآل که مطابق با روش زیر محاسبه میگردد:
=
=
در این مرحله گزینههای ایدهآل مثبت و منفی بدست میآید تا بتوان دورترین گزینه به راه حل ایدهآل منفی و نزدیکترین گزینه به راهحل ایدهآل مثبت را یافت. برای هر ستون از ماتریس وزندار گزینه ایدهآل مثبت (یعنی عامل حیاتی موفقیتی که در این معیار خاص بیشترین امتیاز را کسب کرده است) و گزینه ایدهآل منفی (یعنی عامل حیاتی موفقیتی که در این معیار خاص کمترین امتیاز را کسب کرده است) محاسبه شده تا بتوان با روش اقلیدسی فاصله تا گزینه ایدهآل مثبت و منفی را یافت.
محاسبه مرزهای جدایی با بهره گرفتن از فاصله اقلیدسی n بعدی. تعیین فاصله هر گزینه از راه حل ایده آل به صورت زیر محاسبه میشود:
=
و از راه حل غیر ایده آل به صورت زیر محاسبه میشود:
=
محاسبه نزدیکی نسبی به گزینه ایده آل همان گونه که در فرمول زیر مشاهده میشود این شاخص بیانگر وزن نسبی فاصله ای است که آلترناتیو i ام از ایده آل منفی دارد،بنابراین هرچقدر مقدار Ci برای گزینه ای بیشتر باشد،فاصله از ایده آل منفی بیشتر و در نتیجه رتبه بالاتری نسبت به سایر گزینهها خواهد داشت. و در صورتی که این مقدار را از یک کم کنیم،این شاخص نشانگر فاصله از ایده آل مثبت خواهد بود،بنابراین هر چقدر میزان آن برای گزینه ای کمتر باشد رتبه بالاتری خواهد داشت.
=
در آخر بهترین گزینه، گزینه ای است که نزدیکی نسبی بیشتری به راه حل ایده آل داشته باشد و در واقع دارای Ci بالاتری باشد.
متغییرهای مستقل و وابسته تحقیق
با توجه به موضوع تحقیق بررسی و شناسایی تمامی عوامل حیاتی موفقیت در پیادهسازی سیستمهای هوش تجاری کاری بس دشوار و زمانبر میباشد و از طرف دیگر مستلزم تعیین معیارها و شاخصهای بسیاری است که با پاسخگویی اعضای جامعه آماری به سوالات پرسشنامه، تحلیل آماری پیچیدهای خواهد داشت. با توجه به مطالب ذکر شده در مرور ادبیات و بررسی مقالات متفاوت، عواملی که بر سازمانهای کوچک و متوسط ایرانی بیشترین تاثیر را دارند، انتخاب و الویت بندی مینماییم. متغییرهای مستقل و وابسته تخقیق به شرح زیر است:
متغییرهای مستقل تحقیق:
حمایت مدیریت ارشد سازمان : جهت اجرای موفقیت آمیز هر پروژه در سازمان حمایت مادی و معنوی مدیریت ارشد امری ضروری است. حتی در سازمانهای کوچک و متوسط حمایت مدیریت ارشد یکی از مهمترین عوامل حیاتی موفقیت محسوب میشود. با حمایت مدیریت راه برای دستیابی به اهداف پروژه هموار شده و نیروی انسانی بیشتر تشویق و ترغیب میشوند تا در راستای اهداف و موفقیت پروژه گام بردارند. همچنین حمایت مدیریت ارشد یکی از مهمترین عوامل برای ارزیابی پروژه هوش تجاری محسوب میشود. با مدیریت قوی و حمایت میتوان بر کمبودهایی که در طی اجرای پروژه به وجود میآید غلبه کرد. از طرفی نگاه واقع بینانه مدیریت میتواند دیرکردهای پروژه را جبران کند. همچنین اگر مدیریت ارشد حامی پروژه باشد و در مراحل مختلف پروژه از آنالیز تا پیاده سازی همراه گروه باشد حس تعلق به پروژه را خواهد داشت.
یکی از مواردی که ممکن است در پروژههای هوش تجاری پیش آید این است که مدیریت بیش از حد تهاجمی باشد و بخواهد دادههای دیگری را به پروژه اضافه نماید که در طرح اولیه گنجانده نشده باشد و به زمان پیاده سازی چندین ماه بیافزاید. [۴۴]
مدیران و تیم با تجربه کافی : در شرکتهای کوچک و متوسط انتخاب مدیر و تیم شایستهای که توانایی پیشبرد اهداف را داشته باشند،بسیار با اهمیت است؛ چرا که شرکتهای کوچک و متوسط از لحاظ مالی و سایر منابع دارای محدویت هستند و یک انتخاب نادرست در تیم میتواند منجر به عدم موفقیت در پیادهسازی سیستم مورد نظر و شکست سازمان شود. مدیران در شرکتهای کوچک و متوسط برای یادگیری ابزارهای نرم افزاری و فناوریها بسیار پر مشغله بوده و کمتر با فرایند تصمیم سازی برای پیاده سازی تعامل دارند. از طرفی اغلب تجهیزات (IT) بر اساس هزینه آن انتخاب میشوند نه بر اساس قابلیتها و سازگاری آن با سازمان.
همین موضوع باعث انتخاب پرسنلی خواهد شد که توانایی و تجربه کافی را ندارند. از طرفی مدیران شرکتهای کوچک به نرم افزار به چشم هزینه نگاه میکنند تا یک دارایی استراتژیک و فناوریهای پیشرفته را غیر ضروری دانسته و هزینه بر میدانند و آن را کاهنده بهره وری میدانند. در حالی که شرکتهای کوچک و متوسط به هوش تجاری نیاز دارند که قابلیت به کارگیری بالایی داشته باشد و مهمتر از آن که هدف از پیاده سازی هوش تجاری یکپارچه سازی سیستم ها در سطح دادهها و انتخاب ابزارها و فناوریهای مناسب است. اما اگر همان گونه که بیان شد مدیر چنین دیدگاهی داشته باشد و تیم تشکیل شده دارای تواناییهای لازم نباشد این اهداف از هوش تجاری محقق نشده و سیستم طراحی شده قابلیتهای لازم را نخواهد داشت.
دیدگاه و برنامهریزی کاری واضح : نظرات و دیدگاههایی که افراد سازمان و مدیران آن نسبت به تغییرات آتی دارند باید به صورت واضح بیان شوند. برنامهکاری ، مراحل اجرای پروژه،ضعفها و قوتهایی که سیستم هوشتجاری دارد و مشکلات احتمالی که ممکن است در طی پیادهسازی سیستم رخ دهد، باید به صورت واضح و بدون ابهام بیان شوند. اگر دیدگاهها و برنامهکاری به صورت واضح بیان نشوند،ممکن است افراد سازمان درپی برطرف سازی نیاز خاصی به سراغ سیستم آمده باشند در حالی که این سیستم به طور کامل قادر به برطرف سازی این نیاز نباشد و به این ترتیب منابع شرکت در راه نادرست از بین خواهد رفت. از طرفی ایجاد انبار داده ای موثر وابسته به آن است که سازمان برنامه و استراتژی خوبی را آغاز کرده باشد. وجود برنامه ریزی و دیدگاه به شناخت آشکار هوش تجاری کمک کرده و مشخص میسازد که سیستم هوش تجاری چه چیزی را باید تحویل نماید و چه میزان تحلیل و منابع برای پیاده سازی مورد نیاز است.
از جمله مواردی که باید معین گردد تا سیستم با موفقیت پیاده سازی گردد،
میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- لیستی از گزارشات و دادههایی که کاربران نیاز دارند
بودجه کافی : مهمترین مساله در شرکتهای کوچک و متوسط مساله تامین منابع مالی است.قبل از آغاز پروژه باید منابع تامین مالی شناسایی شود و تخمینی از میزان هزینهها و درآمدهای پروژه در دست داشته باشیم. برای پیشبرد پروژه بودجه کافی نقشی اساسی دارد به همین دلیل باید با شناخت هوش تجاری و کسب اطلاعات در زمینه هزینههای آن، برای بودجه اختصاصی برنامهریزی انجام داد. و برای صرفهجویی در هزینهها از اطلاعات و برنامههای کاربردی رایگان در اینترنت استفاده کرد. بودجه بیش از اندازه و بودجه ناکافی هر دو باعث ایجاد آشفتگی در پروژه خواهد شد. اگر بودجه بیش از اندازه باشد هزینهها را افزایش میدهند تا بودجه به اتمام برسد و اگر نا کافی باشد ابزارهای ارزان قیمت انتخاب خواهند شد. بدین ترتیب ممکن است ابزارها و فناوریهای مناسب برای سازمان به منطور پیاده سازی هوش تجاری انتخاب نشوند . همان گونه که در بخشهای گذشته ذکر شد هوش تجاری مجموعه ای از ابزارها و فناوریها است که باید به گونه ای صحیح کنار هم قرار گیرند تا بیشترین بازدهی را داشته باشند، بدین ترتیب بودجه میتواند در میزان موفقیت هوش تجاری موثر باشد. [۴۰]
مدیریت موثر تغییرات : در شرکتهای کوچک و متوسط افراد سازمان به دلیل سلسه مراتب سازمانی کمتر، قادر به اعتراض و مقابله با تغییرات هستند. و در صورت عدم همکاری و مقاومت، به دلیل کمبود نیروی انسانی، پیشرفت و توسعه پروژه با تاخیر مواجه شده و یا به طور کامل پروژه انجام نخواهد گرفت. در شرکتهای کوچک و متوسط ممکن است مدیریت تغییرات با مدیریت پروژه اشتباه گرفته شود. مدیریت پروژه تمرکز بر وظایف, خطوط زمانی و فناوریها دارد در حالی که مدیریت تغییر بر این تمرکز دارد که کدام افراد مورد تاثیر تغییرات قرار خواهند گرفت و چه برنامههایی برای کاهش ترس وجود دارد. در دنیای کنونی فناوری الزاما متعلق به افراد فنی نیست و این موضوع در هوش تجاری نمود بیشتری مییابد. در دنیای هوش تجاری کار با تکنولوژی وظیفه همه است. چون عملا هوش تجاری مجموعه ای از ابزارها و فناوریها است و برای ایجاد تغییر همه افراد باید با این فناوریها آشنایی پیدا کنند. بنابراین همسو سازی افراد سازمان با تغییرات و مدیریت موثر تغییرات نقش اساسی خواهد داشت. [۳۸]
خوش تعریف بودن مشکلات و مسائل کاری : لازم است قبل از آغاز پیادهسازی سیستم هوش تجاری مشکلات احتمالی در مسیر پیادهسازی به صورت واضح و بی ابهام بیان شوند تا دیدی واقعبینانه نسبت به سیستم ایجاد شود. همچنین ارائه راهحل برای حل این مسائل و مشکلات بسیار با اهمیت است. شناسایی این مسائل و بررسی میزان هزینه برای مقابله با این مشکلات میتواند آمادگی لازم را ایجاد کرده و میزان موفقیت در پروژه را افزایش داده و یا اثبات نماید که سازمان هنوز آمادگی لازم برای پیاده سازی سیستمهای هوش تجاری را ندارد. [۳۷, ۳۹, ۴۵]
همسویی راهحل هوش تجاری با انتظارات کاربران : سیستم هوش تجاری باید توانایی پوشش نیازهای کاری کاربران را داشته باشد و در بهبود عملکرد و کارایی کاربران تاثیر مثبتی باقی گذارد.دادهها واطلاعاتی که سیستم هوش تجاری ایجاد می کند باید قابلیت پوشش کامل کسب و کار تمام کاربران در تمام سطوح سازمانی را داشته باشد در غیر این صورت پروژه هوش تجاری با شکست و عدم پذیرش کاربران مواجه خواهد شد. [۳۶]
کیفیت دادهها : مهمترین بخش در سیستمهای هوش تجاری دادهها میباشند. جمع آوری دادهها از منابع مختلف و سپس یکپارچهسازی دادههای جمع آوری شده که امکان تحلیل و جستجو در بین آنها وجود داشته باشد. دادههای یکپارچه شده باید به اطلاعات تبدیل شوند تا بتوانند به سوالات کاربران پاسخ مناسب دهند. در این بخش بحث کیفیت اطلاعات مطرح میشود که از دو دیدگاه قابل بررسی است: یکی کیفیت دسترسی به اطلاعات که تا چه حد قابل دسترس، دقیق و قابل بهکارگیری است و دیگری کیفیت محتویات این اطلاعات است که تا چه حد بهروز، کارآمد، قابل اعتماد و قابل اتکا میباشد. دادههای ناهمگونی که قابلیت اعتماد، کیفیت محتوایی و دسترسی نداشته باشند، سبب شکست هستند. اطلاعات با کیفیت بدست آمده زمانی مفید واقع خواهد شد که بتوان از آن در فرایندهای کسبوکار بهره گرفت و تمامی افراد سازمان بتوانند در فرایندکاری خود از این اطلاعات استفاده کرده و به سوالات آنان پاسخ داده شود.
اساس کار هوش تجاری بر پایه دادههای مجتمع شده که از منابع مختلف استخراج شدهاند میباشد. برای در اختیار قرار دادن اطلاعات صحیح, در زمان مناسب کیفیت اطلاعات اهمیت فوق العاده ای مییابد. سیستم های هوش تجاری داده گرا هستند بنابراین دادههای استخراج شده از انواع مختلف پایگاه داده باید یکپارچه شوند. از کنار هم قرار گرفتن دادهها، اطلاعات بدست میآید که این اطلاعات هم باید به نوبه خود باید با کیفیت باشند، یعنی هم محتویات اطلاعات صحیح در اختتیار کاربران قرار گیرد و هم سرعت دسترسی با آن بالا باشد. از طرف دیگر باید بتوان اطلاعات حاصل شده را در فرآیندهای کاری مورد استفاده قرار داد. [۴۴, ۴۳]
ابزارها و فناوریهای مناسب : هوش تجاری مجموعهای از فناوریها و ابزارها است. انتخاب مناسب این فناوریها، متناسب با نیازها و حوزه کاری سازمان نقش اساسی در میزان موفقیت در پیادهسازی سیستمهای هوش تجاری ایفا میکند. شرکتهای کوچک و متوسط ممکن است به دلیل بودجه ناکافی ابزارها و فناوریهایی را مورد استفاده قرار دهند که ارزان قیمت تر هستند و کارایی دلخواه را ندارند. از طرفی هوش تجاری مجموعه ای از ابزارها و فناوریها برای استخراج و مجتمع سازی دادهها است. به همین علت بهکارگیری ابزارهای مناسب (با توجه به سازمان و نیازهای آن) امری ضروری به نظر میرسد. [۴۰, ۴۱, ۴۵]
کاربرپسند بودن : بعد از اجرای یک پروژه و طراحی سیستم جدید بحث پذیرش سیستم توسط کاربران مطرح میشود. اگر سیستم به صورت کاربرپسند و ساده و قابل فهم طراحی نشده باشد و کاربران برای کار با سیستم با مشکل مواجه باشند سیستم در سازمان مورد پذیرش قرار نگرفته و ممکن است در این مرحله بعد از هزینههای گزاف سیستم دچار شکست شود. روشی که با آن میتوان میزان موفقیت یک پروژه هوش تجاری را سنجید میزان پذیرش کاربران نهایی است. بدین صورت که چند نفر از افراد سازمان به نرم افزارهای هوش تجاری دسترسی دارند و عملا از آن در کسب و کار خود استفاده میکنند و به گزارشاتی که ارائه میدهد دسترسی داشته و در تصمیمات استراتژیک و عملیاتی به افراد سازمان یاری میرساند. اگر هوش تجاری برای دستیابی به اهداف یا ارضای هدف خاصی مفید واقع شود توسط کاربران نهایی مورد پذیرش قرار خواهد گرفت. طبق آنچه در سایت Yellowfin ذکر شده است به دو دلیل پروژههای هوش تجاری با شکست مواجه میشوند: کمبود تمرکز بر کسب و کار و عدم پذیرش کاربران نهایی. به همین علت میتوان کاربر پسند بودن را یکی از عوامل حیاتی موفقیت در پروژههای هوش تجاری دانست. [۴۲]
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت