در فصل دوم مبانی نظری تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش اول فصل دوم ابتدا تاریخچه و در بخش دوم، فصل دوم مبانی نظری مورد بررسی قرار گرفته است.
در فصل سوم ضمن بررسی مقایسه ای سیاست خارجی دولت های هفتم و هشتم با دولت های نهم و دهم، به نقش نخبگان حاکم در طراحی این جهت گیری ها می پردازیم. در این فصل جهت گیری های دو دولت مقایسه و نقش نخبگان در هر کدام از این جهت گیری ها مشخص شده است. و فصل آخر و چهارم به نتیجه گیری تحقیق می پردازد که در آن با توجه به مطالب فصل های پیشین نتیجه گیری شده است و با ارائه ی پیشنهادات و انتقادات کاربردی برای استفاده در طراحی جهت گیری های سیاست خارجی آتی اورده شده است.
فصل دوم
ادبیات و مبانی نظری تحقیق
فصل دوم: ادبیات و مبانی نظری تحقیق
در این فصل به تشریح مبانی نظری نخبگان سیاسی و سیاست خارجی می پردازیم و تعریف جامع و دقیقی را از آن ها ارائه می دهیم. در بخش اول این فصل به بررسی ادبیات سیاسی، و سابقه ی تاریخی نخبگان سیاسی و سیاست خارجی می پردازیم و در بخش دوم به مباحث نظری و تئوریک در مورد نخبگان سیاسی جامعه و سیاست خارجی می پردازیم.
۲-۱ سابقه ی تاریخی نخبگان سیاسی:
نخبه: اصولاً واژه ی نخبه، از ریشه نَخْب=جدا کردن و برگزیدن است. نخبه اسم مفعول است. یعنی جدا و گزین شده و خود کلمه ی انتخاب از همین ریشه است، که معنای برگزیدن و جدا کردن می دهد.
از دیر باز، درباره ی روابط فرد و جمع بحث های مفصلی جریان داشته است. افلاطون اولین کسی بودکه اعتقاد داشت فلاسفه و خرد مندان، باید رهبری سیاسی جامعه را بر عهده گیرند. افلاطون با تکیه بر پارادایم فلسفی و کلی نگر، در واقع از بنیان گذاران فلسفی مکتب نخبه گرایی محسوب میشود. پاره تو، موسکا، میخلر، سولر ، نیکولو ماکیاولی، هارولد لاسول، کارل منهایم، تام باتامور، رایت میلز، ویلیام کورنهوزر نیز جزء نظریه پردازان نخبه گرایی هستند.
به طور کلی درباره ی نخبگان دو نظریه متضاد وجود داشته است:
گروه اول معتقدند: که تاریخ به وسیله ی افراد و شخصیت های برجسته ساخته می شود. از طرفداران این نظریه می توان به افلاطون در میان قدما (فیلسوف شاه) و نیچه از فلاسفه جدید (ابر مرد) اشاره نمود.
گروه دوم معتقدند: که فرد، در جریان تحول جامعه شکل می گیرد. جامعه چنان سیلی خروشان و توفنده است، و فرد چون پر کاهی است که با جریان آن به هر سو می رود. نخبگان کسانی هستند، که بر اثر نبوغ و هوش سرشار روح جامعه را درک می کنند، جهت آن را تشخیص می دهند و آن را بیان می کنند. اختیار فرد رد برابر جامعه در همین حد است. اما آنچنان نیست که بتوانند مسیر تاریخ را عوض کنند. اکثر فلاسفه جدید به این سوی متمایلند. (مهیمنی، ۱۳۷۷، ۲۵)
نخبه گرایی[۲]، حوزه ی وسیعی از علوم انسانی به ویژه اندیشه های سیاسی، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی را به خود اختصاص داده است. از لحاظ تاریخی، ادامه ی مفهوم «آریستوکراسی»[۳] در اندیشه سیاسی است که از زمان افلاطون مطرح بوده و هنوز هم جریان دارد. دانشمندان اجتماعی و سیاسی، الیتیسم را در قلمرو جامعه شناسی سیاسی ارزیابی کرده اند. حال آنکه دانشمندان سده های پیشین مانند افلاطون، ارسطو، ماکیاولی، هابز، منتسکیو و روسو، آریستوکراسی را در حوزه ی اندیشه س سیاسی مورد بحث قرار داده اند.
این اندیشه که جامعه باید تحت حکومت گروهی از افراد برتر باشد، به طور بر جسته ای در آثار افلاطون و پیش تر از آن در آیین های برهمایی در مورد کاست ها که انتظام بخش جامعه ی باستانی هند بودند متجلی است. افلاطون در کتاب «جمهور» خود، نخبه گرایی را در مفهوم آریستوکراسی مورد بحث قرار می دهد و معتقد است فرضیه کلاسیک آریستوکراسی، همان حکومت خردمندان و دادگران است اما در طول تاریخ، قدرت سیاسی همواره در چنگ خداوندان ثروت یا توانگران بوده است. از طرف دیگر، در طول تاریخ سیاسی بشر غالباً آریستوکراسی یک نهاد موروثی بوده و بدین خاطر عضویت در آن به شیوه ای خودکار برای گروه ویژه ای، آن هم به سبب سلسله، تبار و امتیازات خانوادگی مقدور بوده است. افلاطون، الیگارشی نخبگان را نقطه ی مقابل دموکراسی عامه می داند.
ارسطو، الیگارشی را نوع منحط آریستوکراسی می خواند و معتقد است که در آن نخبگان ثروتمند غیر عادل و اشراف فاسد حکومت می کنند. ارسطو بهترین شکل الیگارشی را الیگارشی خاندانی می داند که همانند حکومت پادشاهی است و اراده ی افرادی که بر مسند حکومت می نشینند حکم قانون را دارد.
از سوی دیگر، در بسیاری از کیش های مذهبی، اندیشه یک گروه نخبه به صورت «برگزیدن خداوند» بیان شده است. رد پای مفهوم جدید اجتماعی و سیاسی نخبگان را می توان تا هواداری سن سیمون از حکومت دانشمندان و صاحبان صنایع دنبال کرد.
۲-۲ مفهوم نخبگان سیاسی و تمایز آن از طبقات حاکم:
ویلفردو پاره تو، مفهوم نخبگان را به گونه ای به تصویر می کشد که نارسایی های مفهوم طبقه ی اجتماعی مارکس را جبران کند. وی در کتاب ذهن و جامعه، شاخصی را برای هر فرد در نظر می گیرد که تعیین کننده ی استعداد فرد در هر رشته از فعالیت های بشری است. کسانی که در شاخه ی فعالیت خودشان جز بهترین ها باشند، نخبگان آن طبقه هستند. بنابر نظر پاره تو، جامعه را می توان به دو لایه ی قابل شناسایی تفکیک نمود:
لایه ی پایینی و غیر نخبه
لایه ی بالایی و نخبه که خود دو بخش دارد.
الف- نخبگان حاکم
ب- نخبگان غیر حاکم
در نظر پاره تو، هر جامعه ای طبیعتاً دارای یک ساختار حکومتی ویژه از منتفذان بوده است. وی جامعه را به دو بخش توده ها و نخبگان تقسیم می کند به طوری که توده ها در مدارج پایینی از هوش و لیاقت قرار دارند ولی توانایی آن ها در استفاده از خشونت زیاد است. از طرفی نخبگان به دلیل لیاقت و هوش ذاتی بر دیگران تفوق دارند و اقتدار خود را در جامعه بر محور مکر و زور تحصیل می نمایند. کاربرد زور و حیله، نخبگان سساسی رادر دو رسته قرار می دهد: رسته ی شیران و رسته ی روباهان. نخبگان شیرمنش خشونت را به منزله ی ابزار انحصاری سلطه بر توده بر می گزینند، اما نخبگان روباه منش سعی می کنند قدرت خود را از طریق تبلیغات، تدابیر سیاسی و مالی حفظ کنند. (هانا آرنت، ۱۳۵۹، ۱۰۶)
پاره تو، نخبگان را نیز به دو قسم «نخبگان حاکم» متشکل از افرادی که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نقش قابل ملاحظه ای در حکومت ایفا می کنند و «نخبگان غیر حاکم» طبقه بندی نموده است. (جی. اچ. ابراهامز، ، ۱۳۶۹، ۵۹۵-۶۰۰)
به منظور شناخت بیشتر، شایسته است به شناخت مفروضاتی در مکتب نخبه کرایی بپردازیم:
۲-۳ مفروضات نخبه گرایی:
فرض بر این بوده که زندگی سیاسی با مبارزه بر سر کسب قدرت توصیف می شود و سیاست در بر گیرنده ی منازعه و سلطه استو خشونت و حیله دو رکن اساسی آن به شمار می روند. بنابراین، بازیگران سیاسی اغلب قدرت را به عنوان یک هدف می نگرند، نه وسیله. و حتی حمایت رههبران سیاسی از آرمان های اخلاقی معمولاً برای نقاب افکندن بر سر مبارزه ی خود به منظور حفظ سلطه و استیلا بر دیگران صورت می گیرد. از سوی دیگر، خشونت برای حفظ اقتدار سیاسی در دراز مدت مناسب نیست و عنصر دیگری لازم می آید و آن تدبیر نخبگان و کحاسبه گری آنان و یا به تعبیری حیله گری است و این عنصر مهم می تواند کمبود های ابزار خشونت جهت همبستگی اجتماعی را جبران کند.
تقسیم جامعه به حاکم و محکوم، وجه مشترک همه ی جوامع به شمار می رود. فرقی نمی کند که ساختار حکومتی جامعه ای، دموکراتیک باشد و یا شکل دیگری داشته باشد، زیرا در هر صورت، حکومت نخبگان مورد مطالعه قرار می گیرد.
هر گونه تغییر و دگرگونی اجتماعی به ویژه انقلاب، تغییر در ترکیب گروه نخبه را محتمل می سازد. به بیان دیگر، همواره ملازمه ای بین تغییرات اجتماعی و تغییر ترکیب نخبگان و روی کار آمدن نخبگان جدید وجود دارد.
در حکومت نخبگان،دموکراسی به معنی مشارکت گسترده ی توده ها در سیستم سیاسی وجود ندارد. آنچه که جنبه های ضروری دموکراسی سیاسی را در نظریه ی نخبگان حاکم ترسیم می کند، همان رقابت میان نخبگان سازمان یافته و دسترسی آزادانه به ساختار قدرت نخبگان است.
۲-۴ ویژگی های نخبگان:
لفظ «الیت»[۴] در قرن هفدهم میلادی برای توصیف کالاهایی با مرغوبیت خاص به کار می رفت و بعد ها در قرن نوزدهم، برای اشاره به گروه های اجتماعی برتر مانند واحد های نظامی یا مراتب عالی تر اشرافیت تعمیم پیدا کرد. (تی بی باتامور ،۱۳۶۹، ۲ )
قدیمی ترین کاربرد شناخته شده لفظ «نخبه» در زبان انگلیسی، بر طبق فرهنگ انگلیسی آکسفورد، در سال ۱۸۲۳ و برای اشاره به گروه های اجتماعی بوده است. اما این اصطلاح تا اواخر قرن نوزدهم متداول نشده بود و تنها در این هنگام بود که اصطلاح مزبور از طریق نظریات جامعه شناسانی مانند ویلفردو پاره تو رواج پیدا کرد.
آلن بیرو، در فرهنگ علوم اجتماعی، مفهوم «سر آمد» را چنین توصیف می کند:
سر آمد از ریشه یک کلمه ی لاتینی[۵] به معنای گزیدن گرفته شده است. سر آمد به هر آنچه بهتر از دیگران و شایسته گزینش باشد اطلاق می شود. از واژه ی سر آمدان، فرهیخته ترین طبقات یک جامعه، آنان که تواناترین افراد در اداره ی مؤثر جامعه و خدمت بدانند، بر می آید. در جوامع سنتی، اشراف سر آمدان جامعه به حساب می آمدند و اساس برتری آنان را خاندان تشکیل می داد. جنگ یا امتیازات اقتصادی و اجتماعی نیز مبنای گزینش سر آمدان بود. در یک جامعه ی صنعتی، اساس گزینش سر آمدان را باید شایستگی، احراز بیشترین توانایی ها و استعداد های فکری و اخلاقی، سجایای لازم برای رهبری و درک معنی و مفهوم مسئولیت ما تشکیل می دهد. البته همواره چنینی نیست. (آلن بیرو۱۳۶۷ ، ۱۱۵)
مفهوم «نخبگان» برای توصیف مشخصات اصلی زندگی اجتماعی سازمان یافته به کار می رود. همه جوامع، ساده و پیچیده، کشاورزی و صنعتی، نیاز به اقتدارهایی در داخل خود دارند. در واقع نخبگان، اقلیت هایی هستند که به دلیل برتری یا فضیلت در یک یا چند توزیع مختلف و اقتدار، از بقیه مردم جدا می شوند. در میان انبوه نخبگان، نخبگان استراتژیک[۶] به منزله ی نخبگانی هستند که بزرگترین، بیشترین، چشم انداز ترین و شدید ترین نفوذ را بر کل جامعه دارند. (دیلم صالحی ، ۱۳۸۳، ۱۸)
دکتر زکی بداوی، در فرهنگ علوم اجتماعی یا معجم مصطلاحت العلوم الاجتماعیه، مفهوم نخبگان را این چنین توضیح می دهد:
نخبگان اقلیت با نفوذی هستند که جماعت بزرگی را رهبری می کنند و انتساب آنها به گروه نخبه به دلیل وراثتی است که در برخی جوامع استیلا دارد… در جوامعی که رقابت آزاد وجود دارد، گردش صعودی افراد به وضوح دیده می شود یعنی کسانی که تمکن ارتقاء به مراکز بالا را دارند… اما در برخی جوامع دیگر، الحاق به گروه نخبه، متوقف شده است. پدیده ی گردش نخبگان، فرایندی است که به موجب آن افراد از رده های اجتماعی پایین به رده های اجتماعی بالا صعود می کنند بدین منظور که نقص موجود در مراتب نخبگان را بر طرف نمایند. ( زکی بداوی، ۱۹۸۶، ۱۲۹-۱۳۰)
در «فرهنگ اندیشه سیاسی» نخبه گرایی به منزله ی گرایشی شناخته شده که در آن، نخبگان مورد توجه قرار می گیرند. این اصطلاح هم چنینی برای هر گونه دفاعی از نهادها و روابط اجتماعی به کار می رود که الیگارشی را تسهیل می کند.
گی روشه، جامعه شناس معاصر فرانسوی، نخبگان را اینگونه تعریف می کند:
نخبگان، اشخاص و گروه هایی هستند که در نتیجه قدرتی که به دست می آورند و تأثیری که بر جای می گذارند، یا به وسیله تصمیماتی که اتخاذ می نمایند و یا به وسیله ی ایده ها، احساسات و یا هیجاناتی که به وجود می آورند، در کنش تاریخی جامعه ای مؤثر واقع می شوند. (گی روشه، ۱۳۷۰، ۱۵۳) و این تعریف نسبتاً با مفهوم نخبگان مصطلح در جامعه شناسی معاصر مطابقت می نماید.
۲-۵ انواع نخبگان:
گی روشه نخبگان را بر اساس دو ملاک اقتدار و نفوذ به شش گروه تقسیم می نماید:
۲-۵-۱ نخبگان سنتی و مذهبی:
این دسته از نخبگان از اقتدار و یا نفوذی برخوردارند که ناشی از ساخت های اجتماعی، ایده ها و اعتقاداتی است که ریشه در گذشته ای دور دارند. از این رو، تمام نخبگان آریستوکراستیک، نخبگان سنتی محسوب می شوند زیرا اعتبار عناوین اشراف، با نژاد و اصل و نسب رابطه دارد. همچنین می توان نخبگان مذهبی را تا حدی نخبگان سنتی قلمداد کرد زیرا اقتدار یا نفوذ آنها مبتنی بر احترام نسبت به بعضی از حقایق است که در زمان های پیشین بر انسان ها آشکار شده است.
۲-۵-۲ نخبگان تکنوکراتیک:
این طبقه از نخبگان منتسب به ساختی رسمی یا اداری هستند. اقتدار آن ها بر اساس دوگانه ای استوار است. اول آنکه نخبگان مزبور بر اساس قوانینی موضوعه، شناخته شده و رایج انتخاب شده اند. دوم آن که، این انتخاب به دلیل دارا بودن برخی صلاحیت ها و قابلیت ها صورت گرفته است. در حقیقت، نخبگان تکنوکراتیک متشکل از قشر برتر مدیرانی است که می توان آن را در دولت، در آژانس های دولتی، در اتحادیه های صنعتی یا مالی و غیره پیدا کرد.
۲-۵-۳ نخبگان مالکیت:
نخبگان مالکیت به دلیل ثروت و اموالی که دارند از نوعی اقتدار یا نفوذ برخوردار می شوند. توانایی مالی این دسته از نخبگان به آنها این امکان را می دهد که بر روی سایر نخبگان سنتی و یا تکنوکراتیک فشارهایی وارد سازندو در نتیجه برای خود قدرت اجتماعی کسب نمایند. به بیان دیگر، گروه نخبگان مالکیت یا نخبگان اقتصادی می توانند بر زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه اثر بگذارند و در نتیجه باعث ایجاد تغییراتی در سطح سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شوند و یا برعکس از انجام تغییرات جلوگیری کنند.
۲-۵-۴ نخبگان کاریزماتیک:
نخبگانی هستند که معجزات و یا خصوصیات خارق العاده ای به آنان نسبت داده می شود. اقتدار و نفوذی که این نخبگان از آن برخوردارند، مستقیماً با شخصیت آنان سر و کار دارد و به پست و ثروت آنان مربوط نمی شود. گاهی اتفاق می افتد که قدرت فوق العاده معنوی یک رهبر کاریزماتیک به تمام کسانی که پیرامون وی قرار دارند، منتقل می شود.
۲-۵-۵ نخبگان ایدئولوژیکی:
[یکشنبه 1400-08-02] [ 11:18:00 ق.ظ ]
|