ت) ترسهای بهداشتی: که معمولاً در اثر حوادث ناگهانی، مصائب، مرگ و امثال آن ظاهر می شود.
ث) ترس اخلاقی: که ممکن است در اثر احساس گناه از انجام عمل خطا از ناحیه وی ظاهر شود. جوان می ترسد که نتواند از عهده انجام کارهای محوله برآید، می ترسد، که نتواند دوستانی پیدا کند و در نتیجه تنها بماند. و هم چنین ناآگاهی، بی توجهی یا نگرش نامناسب والدین نسبت به این تغییرات جسمانی، در دوران بلوغ، موجبات نگرانی وی را فراهم می آورد. از این رو آگاهی والدین از این تغییرات جسمی و روانی و اقدام به موقع آنان، در سازگاری عاطفی دانشجویان می تواند مؤثر باشد. و این ترس ممکن است به صورت اضطراب و دلواپسی، کمرویی، پریشانی، یا افسردگی در دانشجویان ظاهر گردد. (شعاری نژاد، ۱۳۸۱).
۲- خشم: این مورد بر اثر برخورد جوان به مانعی که بر سر راه رسیدن به هدف خود دارد، حاصل می شود. تشدید این عامل، عملکرد حواس را در وی مختل کرده و قضاوت صحیح را مشکل و غیره ممکن می سازد. از مهمترین عوامل ایجاد خشم در جوان به سلب آزادی، ممانعت از استقلال، نرسیدن به هدف، تبعیض، احساس ستم و محرومیت اشاره کرد. جوان وقتی که از اطرافیان خود، یعنی اعضای خانواده یا افرادی که در محیط بیرون از خانواده با آنان برخورد دارد، یعنی، معلم، همکلاسان، دوستان و….. مورد ستم قرار گیرد یا اگر از چیزهایی که به آنها علاقمند است محروم بماند، این عوامل ممکن است موجبات خشم وی را فراهم آورد. (نقل از هژبری، ۱۳۸۳)
اما جوان ممکن است در مقابل این مسائل واکنشهای مختلفی از خود نشان دهد:
ممکن است که جوان در مقابل این مسائل مبادرت به انجام فعالیتهای متضاد نماید.
ممکن است جوان در مقابل این مسائل مبادرت به استفاده از علائم لفظی، یعنی تهدید یا دشنام دادن کند.
ممکن است در واکنش به آنها مبادرت به تغییرات چهره‌ای کند. یعنی، در عکس العمل به آن چهره خشمگین به خود بگیرد.
یا اینکه ممکن است در مقابل آنها خود را سرزنش کرده به طوری که بعضاً از شدت ناراحتی به گریه می پردازد. (شعاری نژاد، ۱۳۸۱).
۳- دوستی و محبت: در دوران کودکی میانه، بیشتر محققان روانشناسی، رشد شخصیت را حاصل تعامل بین فرد و محیط اطراف می دانند و سالهای دبستانی را برای رشد بعضی جنبه های شخصیتی بسیار اساسی و مهم تلقی می کنند. مثلاً «کیگن و ماسن» بر مبنای مطالعات طولی خود در مورد کودکان چنین می گویند «چهار سال اول دبستان یک دوره سرنوشت ساز برای کودک است. او مجبور است که بعضی از وابستگی های خود را کنار بگذارید و به کسب مهارتهای تحصیلی پرداخته و به ایجاد روابط با همسالان بپردازید. علاوه بر این او در معرض ارزشها و نگرشهای عوامل اجتماعی تازه‌ای مانند همکلاسان و معلمان قرار می گیرد. که یا ارزشهای کنونی او را تایید می کنند یا سبب ایجاد تعارض در او نسبت به ارزشهای خود می شوند.» (کریمی – ۱۳۸۰) این روابط در اجتماعی کردن کودک تاثیر بنیادی و اساسی دارد. و این تاثیر تا دوران بلوغ نیز ادامه پیدا می کند اما سبک و کارکرد این روابط تغییرات زیادی پیدا می کند. مثلاً در معیارهای پذیرش اجتماعی و محبوبیت تغییراتی پیدا می شود. در دوران پیش از بلوغ همسالان محبوب با معیارهایی از قبیل فعال بودن، مهارت در بازی‌ها، داشتن شوق و ذوق، شوخ طبعی، شادبودن، دوستانه رفتار کردن، جرأت داشتن، هم چنین مواردی چون شلوغ بودن، توجه جویی و نامرتب بودن از خصوصیات محبوب بودن در پسرها قلمداد می شود. بر عکس در دختران محبوب، تمیز و مرتب، جذاب، دارای رفتار دوستانه، شوخ طبع و خلاصه یک بانوی کوچک توصیف شده‌اند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اما در اواسط دوران بلوغ این معیارها تغییر می کنند و در هر دو جنس به هم نزدیکتر می شود. به طور مثال ویژگی های با ارزش از نظر هر دو جنس شامل رفتار دوستانه، خوشرویی، شوخ طبعی، جذابیت بدنی، مهارت در بازی‌ها و ورزشها و وقار اجتماعی است. (نقل از هژبری، ۱۳۸۳).
این دوره هم چنین دوره دوستی های پایدار، فداکاری و وفاداری نسبت به دوستان و بالاخره علاقه به جنس مخالف و عشقهای زودگذر در آغاز دوره و عشقهای با دوام و ثابت در پایان آن می باشد.
در دختران در اوایل بلوغ، یعنی دوازده یا سیزده سالگی به دوست، بیشتر به چشم شریک در فعالیتها نگاه می شود و می گویند که دوست باید طوری باشد که بتوان به راحتی با او کنار آمد. اما در میان دوران بلوغ یعنی چهارده تا شانزده سالگی این نگرش تغییر می کند، دختران در این دوره به دوست بیشتر به چشم محرم اسرار و سنگ صبور نگاه می کنند. بالاخره در پایان دوره بلوغ یعنی هفده تا هجده سالگی کشش جوان بیشتر به سوی جنس مخالف است و دوستان هم جنس او اهمیت پیشین خود را از دست می دهند، اما این به معنی قطع روابط دوستی با آنها نیست بلکه در این مرحله، حساسیتهای آنها نسبت به احساسات دوستان بیشتر می شود و در عین حال آگاهی آنان نسبت به فردیتشان افزایش یافته و سبب می شود که تفاوتهای خودشان با دوستانشان برای آنها قابل تحمل تر باشد. (کریمی، ۱۳۸۰) آموزش مناسب و پرورش اعتقادات مذهبی در چگونگی تظاهر در رفتارهای جنسی به طریق مقبول و مطلوب در پسران اهمیت بسیاری دارد. از این رو والدین و افراد آگاه باید اطلاعات مناسب و موثقی را در زمینه این تغییرات و چگونگی ارتباط با دیگران به خصوص جنس مخالف را به وی ارائه دهند تا وی با کمک این راهنماییها این رفتارها را در جهت سازنده خود هدایت کنند. نکته‌ای که در این بین قابل توجه است، این است که، اختلال در رشد عواطف ممکن است به بزهکاری جوان منجر شود. البته بزهکاری دانشجویان به عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز بستگی دارد و شیوع آن در پسران بیشتر از دختران می باشد. بزهکاری دانشجویان که یک اختلال عاطفی، اجتماعی به حساب می آید، در واقع اقدام به عملی است که جوان را ارضا می کند ولی به گونه‌ای که مورد پسند جامعه نیست.
علل وقوع بزهکاری در دانشجویان بسیار متعدد است و از آن جمله می توان به احساس نا امنی و طرد شدگی، محرومیت از دوستی، احساس حقارت در خانه و مدرسه، رفتارهای نامناسب والدین، اختلافات خانوادگی، حسادت نسبت به خواهر یا برادر، احساس گناه و هم چنین فقر اشاره کرد. (شفیع آبادی، ۱۳۷۰).
۲-۲-۴- رشد اجتماعی
همانطور که می دانیم، رفتار عاطفی و رفتار اجتماعی در آدمی از همدیگر قایل تفکیک و حتی در بعضی موارد قابل تشخیص نیست. بدین معنی، که هر نوع رفتار عاطفی انسان، رنگ اجتماعی دارد.
زندگی در میان جمع است که او را به صورت موجودش در آورده است، و هر نوع رفتار اجتماعی دارای رنگ عاطفی است، زیرا نمی تواند از گرایشها و رغبتهای فرد متاثر نشده باشد. ما چیزی را دوست می داریم که دیگران (بخصوص اطرافیان) دوست می دارند، و از چیزی متنفریم که مورد نفرت دیگران است. هم چنین هر کاری که انجام می دهیم:
اولاً: آموخته از گروه یا جامعه است.
ثانیاً: علاقمندیم مورد تایید اطرافیان قرار بگیرد.
به طور کلی آدمی اگر هم اجتماعی آفریده نشده باشد، نمی تواند دور از جمع و منفرد زندگی خود را ادامه دهد و این زندگی اجتماعی، طبعاً رفتارهای او را تحت تاثیر قرار خواهد داد و پنداره، گفتارها، کردارهای او نمایانگر یا مظهر فرهنگی خواهند بود که بر زندگی او حاکم است. به عبارت دیگر از مطالعه رفتارهای فرد می توان فرهنگ جامعه او را دریافت زمان آغاز رفتار اجتماعی کودک را دقیقاً نمی توان مشخص کرد جز اینکه بگوییم کودک از لحظه‌ای که، پس از تولد، با بدن مادرش تماس پیدا می کند و تغذیه می شود و مورد نوازش مادرانه قرار می گیرد، رفتار اجتماعی را آغاز می کند و از این به بعد، رفتار و کردارش رنگ اجتماعی به خود می گیرد و عنوان شهروند و عضو اجتماعی پیدا می کند و صاحب حقوقی می شود، و به تدریج با افزایش سن، دامنه زندگی اجتماعی او گسترش یافته، بر تعداد رابطه‌ها افزوده شده و این امر باعث تعدد و تنوع تجارب اجتماعی شخص می شود. (شعاری نژاد، ۱۳۸۱).
در مرحله نخست نوجوانی، دسته‌ ها یا گروه های همتایان بیش از مرحله پایانی کودکی اهمیت پیدا می کنند و جوان می کوشد، گروه همتایان او را بپذیرد و نقشهایی را به عهده بگیرد.
گرچه به نظر مساعد و تایید بزرگسالان نیاز فراوان دارد، اما وقت خود را بیشتر با دوستان و همتایان به سر می برد و اندیشه‌ها و ضابطه‌های آنان را به معیارهای پدر و مادر و بزرگسالان دیگر ترجیح می دهد.
دانشجویان علاقه دارند خود را از نظر لباس، زبان، بیان واژه‌ها و رفتار و کردار با ارزشهای گروه همتایان، همرنگ و همنوا کنند. در میان آنان معمولاً، نوعی قانون ناگفته و نانوشته به چشم می خورد که بیانگر، کارها و چیزهای خوب و بد، زشت و زیبا و نا پذیرفتنی است. این قانونها به طور کلی، مؤید رفتارهای گروهی هستند و غالباً با قانونهای بزرگسالان تعارض پیدا می کنند. دانشجویان تلاش می کنند به هر صورت ممکن، خود را از قید آنان رهایی بخشند. (نقل از هژبری، ۱۳۸۳).
جوان خواهان استقلال و همکاری است و در نیل به این استقلال، با نوعی تضاد و کشمکش درونی مواجه می گردد. از سویی می خواهد، مستقل زندگی کند و از جانب دیگر، برای ارضای نیازهایش وابستگی به خانواده را ضروری می داند. در جوامع مختلف با استقلال طلبی دانشجویان، به روش های گوناگونی برخورد می شود. خانواده‌هایی که از آغاز، کودک را به مستقل زیستن عادت می دهند از میزان کشمکش و تضاد او در نوجوانی به مقدار قابل توجهی می کاهند. اشتغال، یکی از مهمترین عوامل، در استقلال بخشی به زندگی جوان محسوب می شود. جوان در صورت اشتغال، به استقلال مادی می رسد، مورد تایید دیگران قرار می گیرد، به همکاری با دیگران می پردازد و نهایتاً، موفق به مستقل زیستن می شود. انتخاب شغل در جوامع صنعتی، با مسایل و مشکلات فراوانی همراه است که برای احراز موفقیت در این مورد، راهنمایی شغلی دانشجویان برای گزینش شغل مناسب ضرورت تام دارد. (شفیع آبادی، ۱۳۷۰).
جوان که بیش از هر زمان دیگر، تحت فشارهای محیطی گوناگون قرار دارد، در صدد تعیین هویت خود و ایجاد تعادل و هماهنگی بین خواسته‌ها، امیال و کشش های متضاد خود بر می آید. جوان باید در دوره نوجوانی، با برقراری ارتباط مجدد با تجارب گذشته‌اش به تعیین اهداف آینده‌اش بپردازد و ناگزیر است با پذیرش تغییرات سریع جسمانی و بیداری و تمایلات جنسی، هویت خود را مجدداً بازسازی می کند. اگر برقراری هویت به طریق مطلوبی انجام نشود، جوان با ابهام نقش مواجهه می گردد و رشد عاطفی و اجتماعی او مختل می شود. جوان برای تعیین هویت خود، باید خویشتن را بشناسد، به هدف از زندگی پی ببرد، به ارزش‌هایش آگاهی یابد، و بداند که «من» او با هر فرد دیگری تفاوت دارد (نقل از هژبری، ۱۳۸۳).
۲-۳- مفهوم هویت
در روان شناسی رشدی، اجتماعی هویت به عنوان تصور قابل انعطاف از خود در سطوح متعددی از انتزاع مفهوم سازی شده است. مفهوم خود از شخصیت هویت فردی را از روی زمینه و زمان مختلف و مرتبط به تصویر می کشد، و یک حس خوشبینانه از تعلقات هویت اجتماعی در بین گروههایی مانند جنس، سن، همسالان و غیره به تصویر کشیده شده است (بورنونت و اینگرون، ۲۰۰۱ و بورنونت، ۲۰۰۰ و اُآکس، هسلم، و ترنر ۱۹۹۴؛ به نقل از لافلین[۱] و همکاران، ۲۰۰۶).
تحقیق روان شناختی و جامعه شناختی به مراحلی مانند انتظارات در سطح اجتماعی در گروه های همسالان و آشنایان، و در سطح شخصی مانند رهایی از خود با یک اختیار ویژه توجه دارد و در معرض تناوب های جدید قرار دارد (بورنولت، گودنووکونی، ۱۹۹۹؛ دنیلسن و لورن و کروگر، ۲۰۰۰؛ به نقل از لافین و همکاران، ۲۰۰۶).
۲-۴- تعریف هویت:
هویت از نظر لغوی به معنای ذات، وجود، فطرت، شخصیت و طبیعت هستی است. (فرهنگ دهخدا) (نقل از رجب پور، ۸۶). هویت ویژگی یا کیفیتی است که موجب تمایز و شناسایی کسی یا چیزی از دیگران شود. (فرهنگ معین) (نقل از رجب پور، ۸۶). هویت، عبارت است از یک تعریف سازمان یافته از خود که از ارزشها، باورها و اهدافی که فرد بدان پایبند است تشکیل شده است (اریکسون، ۱۹۹۳، به نقل از رجب پور، ۱۳۸۶).
یکی از مسائل عمده که جوان با آن روبرو می شود مسئله شکل گیری هویت فردی او است، و این بدان معنا است که او باید به سوال هایی نظیر «من کیستم»، «به کجا می روم» پاسخی بدهد. جستجوی هویت شخص متضمن این است که شخص تشخیص دهد که برای او چه چیزهایی مهم و چه کارهایی ارزشمند است و نیز متضمن تنظیم معیارهایی است که وی بر اساس آنها بتواند رفتار خود و دیگران را هدایت و ارزیابی کند. (اتکیسون؛ اتکیسون؛ هلیگارد[۲]، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و دیگران، ۱۳۶۷).
مارسیا (۱۹۶۶، ۱۹۸۰، ۱۹۹۳) هویت را ساختار «من» و ساختار درونی و خود سازمان دهنده و پویایی آرزوها، اهداف، مهارتها، باورها و تاریخچه فردی می داند. معنا دادن به هویت خود یعنی توانایی در نظر گرفتن آنچه هستیم و آنچه به عنوان یک مرد یا یک زن می شویم. در نظر گرفتن آنچه می خواهیم به عنوان شغل یا حرفه انجام دهیم، یعنی روشن کردن نظام باورها، ارزشها و آرمانهای خود. آگاهی یافتن از توانایی خود و شیوه استفاده از این توانایی در زندگی روزانه (نقل از رجب پور، ۱۳۸۶).
۲-۵- کودک، هویت و نظریه های آن:
اما هویت چیست؟ آدمی از ابتدا در جستجوی هویت است. در جستجوی خویشتن، و جنس یکی از اولین صفات خویشتن است. کسب هویت جنسی، یعنی مفهومی که شخص از خود به عنوان مرد یا زن دارد، یکی از تلاشهای مربوط به رشد است که کودک باید در طول شش سال اول زندگی خود انجام دهد و برای رسیدن به این امر متاثر از عوامل بسیاری مانند، جامعه می باشد. هم جوامع از اعضای خود در مورد رفتارها، نگرشها و فعالیتهای آنان انتظاراتی را دارند و این انتظارها در پیرامون تفاوتهای مربوط به جنس با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند. بنابراین نقشهایی که افراد در جامعه ایفا می کنند بر حسب جنس تعریف و نسبت داده می شود. و به همین دلیل آنها را نقشهای جنسی می نامند. پس از آنکه کودک به عنوان پسر بچه یا دختر بچه پذیرفته می شود، تحت تاثیر رفتارهایی قرار می گیرد که هر روز به دفعات بی شمار تکرار می شوند.
به طور مثال، پسر بچه اسباب بازی‌هایی از نوع اتومبیل، وسایل ورزشی و انواع آن، و دختر بچه، اسباب بازی‌هایی چون، عروسک و وسایل خانگی را در بازی های خود مورد استفاده قرار می دهد. (نقل از هژبری، ۱۳۸۳).
برای تشریح فرآیندی که کودک را از نظر روانی، به زن یا مرد بودن سوق می دهد نظریه‌های مختلفی ارائه شده که در زیر به آنها اشاره می شود:
۲-۵-۱- نظریه روانکاوی:
فروید معتقد است که کودک از بدو تولد و از نظر روانی، دو جنسیتی است. پسر بچه زمانی از هویت جنسی خود آگاه می شود که احساسات تعارض عشقی و حسادت نسبت به والدین، بر اثر عقده ادیپ را در خود حل کند و دختر نیز زمانی به این امر دست پیدا می کند که عقده الکترا را در خود پرورش داده و با مادر خود همانند سازی کند (ساعتچی، ۱۳۷۷).
۲-۵-۲- نظریه یادگیری اجتماعی:
پیروان این نظریه معتقدند که کودک در لحظه تولد از نظر جنسی، خنثی است. از این دیدگاه کودکانی که در محیط خانوادگی بهنجار بزرگ می شوند به هنگام تقلید رفتار والد هم جنس خود، پاداش می گیرند و بعدها اجتماع این نوع تقلید را به کمک پاداشها و تنبیهای منظم، تقویت می کند و اگر به شیوه‌ای رفتار کند که مناسب جنس آنها نباشد مسخره و تنبیه می شود. میشل معتقد است: وقتی کودک، الگوهای ارائه شده از طرف همجنس خود را، بیش از الگوهای ارائه شده از طرف افراد جنس مخالف تقلید می کند، تا اندازه زیادی به این خاطر است که فکر می کند که این الگوها بیش از الگوهای دیگر برای او مناسب است (نقل از هژبری، ۱۳۸۳).
۲-۵-۳- نظریه شناختی:
کلبرگ معتقد است، که کودک ابتدا می آموزد که خود را به عنوان پسر یا دختر نشان دهد، بعد از آن سعی می کند تا رفتارهای مطابق جنس خود را یاد بگیرد و بر آنها مسلط شود به عقیده وی، کودک ابتدا از مذکر یا مونث بودن خود یک مفهوم قالبی تشکیل می دهد، تصویری که در آن به شدت اغراق و ساده نگری شده است. بعد از این، تصویر قالبی را برای سازمان دادن محیط خود به کار می برد. (ساعتچی، ۱۳۷۷).
۲-۶- نوجوانی و هویت:
نوجوانی به دوره گذرا از کودکی به بزرگسالی اطلاق می شود و معرف تغییر عمیقی است که کودک را از بزرگسال جدا می سازد، این دوره مرزهای سنی مشخصی ندارد و بسته به افراد و جوامع گوناگون متغیر است. در این دوره، جوان به بلوغ جنسی دست می یابد و هویت خود را جدا از هویت خانوادگی بنا می نهند. قسمتی از بلوغ یا نوجوانی تحت تاثیر عوامل درونی و قسمت دیگر آن تحت شرایط محیطی است که فرد در آن رشد می یابد. این دوره زمانی را برای کسب مهارت‌ها و آماده شدن برای آینده در اختیار جوان می گذارد، اما در عین حال دوره‌ای آکنده از تعارض و نوسان بین وابستگی و استقلال است. استرنبرگ (۱۹۸۸) عنوان می کند که در طول دوره نوجوانی، تغییرات مهمی در نحوه تفکر افراد درباره خود پنداره شان رخ می دهد. جوان نسبت به کودک قابلیت فکری و عقلانی انتزاعی تری دارد و این مزیت بر خود پنداره جوان تاثیر می گذارد. ساختار و محتوای خود پنداره در نوجوانی تغییر می کند. خود پنداره افتراقی تر و سازماندهی آنها بهتر می شود اولین لحظه این تفاوت (افتراق) پاسخ به سوال «من کیستم؟» است. دانشجویان احتمالاً بیشتر از خردسالان می‌توانند صفات و نسبت‌‌ها را به هم ارتباط دهند تا خودشان را توصیف کنند، در حالیکه یک کودک قبل از نوجوانی ممکن است در پاسخ به سوال من کیستم بگوید «من زیبا هستم» یا «دوست داشتنی» اما جوان می گوید: «من زیبا هستم اگر اخلاق خوبی داشته باشم». شناختی که فرد از شخصیت خودش دارد و آن را بیان می کند نمونه‌ای از خود پنداره اوست. فهم چگونگی تغییر خود پنداره به توصیف نقش مهم هویت در دوران نوجوانی کمک می کند، هر قدر که خود پنداره فرد انتزاعی تر می شود به همان اندازه هم بیشتر قادر است خودش را در ابعاد روان شناختی ببیند و بیشتر علاقمند می شود شخصیتش را بشناسد. هویت یکی از مفاهیم روانشناسی شخصیت است که در دوره نوجوانی شکل می گیرد، سنی که در آستانه زندگی بزرگسالانه فرد خود را ناگهان در یک انقلاب هورمونی واقعی غوطه ور می بیند، انقلابی که بر اثر رشد و نمو شدید و رشد و رسیدگی بلوغ به وجود آمده است. مفهوم هویت یابی دو جنبه دارد، از یک سو به احساساتی بر می گردد که فرد در مقابل خویشتن یعنی خود سنجی دارد و از سوی دیگر بر روابط بین فرد و توصیف‌هایی که دیگران از او به عمل می آورند، تکیه دارد. یعنی درک هویت خود مستلزم تقابلی «روانی – اجتماعی» است. به عبارت دیگر جوان باید بین آن تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد، هماهنگی ایجاد کند. (اریکسون، ۱۹۵۶، ص ۹۴، به نقل از کراسکیان، ۱۳۸۱).
مادر تمام طول زندگی، تغییراتی را در خودمان می بینیم و احساس می کنیم. در حقیقت تغییرات در هویت در تمام طول زندگی رخ می دهد، اما این سوال مطرح است که چرا محققان علاقمند به رشد هویت در نوجوانی هستند؟ یک دلیل آن به خاطر این است که تغییر در هویت در طول نوجوانی شامل سازماندهی و ساختار مجدد احساسی است که فرد در یک زمان از خودش دارد. دلیل دیگر در ارتباط با تغییرات مشخص این دوره است: تغییراتی زیستی – شناختی و اجتماعی. محققان و نظریه‌پردازان در پاسخ به چگونگی تغییر هویت رویکرد های متفاوتی را مطرح کرده‌اند هر رویکرد روی یک جنبه از رشد تاکید دارد. رویکرد اول تاکیدش روی خود پنداره است، دیگری بر عزت نفس و رویکرد سوم تاکیدش بر تغییرات در حس هویت است، این حس که فرد چه کسی هست، از کجا آمده و به کجا می رود. در این رابطه تری فاو[۳] و گری بلکین[۴] (۱۹۸۹) بیان کرده‌اند که جستجوی هویت از طریق سه عامل مهم برانگیخته می شود: اولین عامل، تغییرات جسمانی است که در دوره بلوغ ظاهر می شود و نتیجه آن مطرح شدن سوالات «من چه کسی هستم؟» و «به نظر دیگران چگونه‌ام؟» می باشد. دومین عامل، فرایند شناختی جوان است که به او اجازه مفهوم سازی درباره هویت های مختلف را می دهد و این سوال مطرح می شود که «هویت واقعی او کدام است؟» و نهایتاً عامل سوم، انتظارات اجتماعی از تغییرات فرد و کنار گذاشتن هویت کودکی و کسب هویت بزرگسالی است. جوان برای اینکه بتواند به بزرگسال مبدل شود باید به تدریج از والدینش مستقل شود، خود را با بلوغ جنسی سازگار کند و با همسالان روابط همکارانه و کاری برقرار کند. بنابراین در جستجوی هویت، جوان با چهار وظیفه عمده مواجه است که عبارتند از:
کسب استقلال
سازگاری با نقش جنسی
برقراری و حفظ روابط دوستانه با همسالان
تعیین نقش شغلی
از طرف دیگر درباره تنوع مسایلی که به هویت مربوط می شود، تردیدهایی وجود دارد ولی به طور عمده شامل مواردی از قبیل:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...