بسیاری از احزاب ایران در سده اخیر، دستوری و دولتساخته بودهاند. این احزاب به دلیل غیر مردمی بودن، خودجوش نبودن، نداشتن پایگاههای مستقل و طی نکردن فرایند تشکیل از پایین به بالا، انحرافی اساسی در مسیر تحزّب واقعی در ایران به وجود آورده و موجبات بیاعتمادی و بدبینی بیشتر مردم را به احزاب فراهم ساختهاند.
به طور کلی از زاویه آسیب شناسی مهمترین کاستی ها وضعف ها در رفتار وعملکرد احزاب در ایران را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱- قدرت طلبی و انحصار و فاصله گیری از اصول اخلاقی
گرچه رقابت برای قدرت ویژگی گریزناپذیر احزاب سیاسی است ولی نباید تنگ نظرانه و انحصارطلبانه برای دور کردن رقیب از گردونه قدرت باشد . در مانیفست همه احزاب سیاسی ایران بر اصول اخلاقی، مدنی و قانونمندی و الزام به حفظ امنیت جمعی تاکید شده است با این وجود، در عمل بین اصول اعلامی اخلاقی و دموکراتیک آنها و آنچه در عمل رخ داده است، فاصله و گسست های توجه و ژرفی بوده است ؛ تاریخ یک سده اخیر فعالیت حزبی این نکته را تایید می کند . استمرار قدرت طلبی، انحصار طلبی، و قانون گریزی در یک سده اخیر منجر به تضعیف امنیت ملی، بی اعتمادی، بی تفاوتی و حزب گریزی مردم ایران شده است به طوری که در افواه عمومی، مردم همه آنها را از یک قماش دانسته و در این تعمیم، عمدتاً تردیدی به خود راه نداده اند .
در لحظه های فضای باز سیاسی در ایران مانند دوره مشروطه، دوره فترت سیاسی در حد فاصل بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ سال های نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از خرداد ۱۳۶۷ جامعه شاهد رقابت های عمدتاً تنگ نظرانه و قدرت طلبانه احزاب و گروه های سیاسی در ایران بوده است، سهم خواهی بیشتر از قدرت سیاسی محرک مهمی برای پیدایش چنین فضایی بوده است .(سردارنیا،.۱۳۹۱:ص۶)
۲- کم توجهی به الزامات کار حزبی
شکل گیری وارونه احزاب، یعنی “تشکیل احزاب از بالا به پایین"، “نبود آموزش کافی در احزاب و عدم کادر سازی مناسب"،” بی توجهی به گردش نخبگان و نیرو های جدید در داخل احزاب"، از جمله دلایلی است که موجب شده احزاب نتوانند حتی به هنگام تاسیس، نقش موثری ایفا کنند.
در ایران به ویژه پس از دوم خرداد، “به رغم شکل گیری احزاب متعدد، آنها در موضوعات خاص متوقف شده اند". در حالی که قاعدتا احزاب باید همه جانبه نگر و چند بعدی باشند. در برهه هایی شاهد اهمیت صرف بر مسائل سیاسی و در دوره هایی نیز تاکید بر اقتصاد شاخص آن بوده و از توجه توامان به این دو و نیز سایر موضوعات غفلت شده است.
هرچند فعالیت احزاب و نتیجه عمل آنها در انتخابات مشخص می شود، اما در ایران شاهد ” فعالیت موسمی یا انتخاباتی احزاب” هستیم. در حالی که احزاب می بایست در طول سال و در جریان زمان موجود میان انتخابات ها، به تدوین برنامهها و استراتژی ها و تربیت نیروها اقدام کنند، تشکیلات خود را منسجم و آن را پایدار کنند، اما مشاهده می شود که فعالیت بسیاری از احزاب با کلید خوردن آغاز یک انتخابات آغاز و با پایان آن، تمام می شود. هر چند که در شکل گیری این نوع فعالیت، نوع فضای سیاسی حاکم بر آن جامعه نیز موثر است.
۳- نخبه گرایانه بودن احزاب، و فقر فرهنگی و آگاهی در جامعه
هرچه سطح آگاهی و فرهنگ سیاسی توده ها و شهروندان و تحصیلات در کشوری بیشتر باشد، به احتمال زیاد، عرصه بر تنگ نظری و ناپاسخگویی ها و جنگ قدرت احزاب سیاسی تنگ تر می شود .قهرمان پروری و کیش شخصیت پرستی یکی از مهم ترین ویژگی های تاریخ سیاسی واجتماعی ایران بوده است، نخبه گرایان بودن منجر به شکاف بین توده ها با رهبران احزاب، بیگانگی و عدم اعتماد توده ها نسبت به احزاب و در نهایت عدم همراهی و مشارکت با آنان شده اند . الول ساتن بر این نظر است که احزاب سیاسی در ایران عمدتاً قائم به شخص و فاقد ریشه های عمیق اجتماعی و ایدئولوژی منسجم بوده اند و عمدتاً پیرامون تعدادی از روشنفکران و سیاستمداران حرفه ای تشکیل شده و فاقد رویه ثابت بودند . (تبریزنیا، ۱۳۷۱-۲۶۸-۲۶۷ )
بی سوادی و نا آگاهی توده ها و عدم تلاش جدی احزاب برای همراه سازی توده ها از طریق تربیت و آموزش سیاسی، باعث شدند که احزاب از پشتوانه . پایگاه عمومی و مردم برخوردار نشوند . (سردارنیا، ۱۳۸۹- ص۱۷۸ ) در غیاب شهروندی آگاه و مشارکتی، احزاب به جنگ قدرت روی آوردند و از کار ویژه های راستین حزبی و مسئولیت پذیری در مقابل مردم دور شدند. وجود شهروندی آگاه می تواند بستر ساز خوبی برای تحزب و چالشگر برای احزاب قدرت طلب و ناکارامد با ساز وکارهای گوناگون باشد، با استثنا کردن دو دهه اخیر، باید گفت که چنین فضایی در بخش قابل توجهی از تاریخ ایران پیش نیامد.
۴- رابطه باز تولیدی بین فرهنگ تابعیت و ساخت اجتماعی و حکومتی اقتدارگرا
تحزب و مشارکت حزبی در غیاب شهروندی فعال و فرهنگ سیاسی دموکراتیک رخ نمی دهد، به عبارت دیگر، بایستی بعد مدرن و مدنی جامعه بر بعد اجتماعی پیشامدرن در جامعه برتری یابد ؛ در غیاب این شرط و سایر شرایط ضروری، تحزب و مشارکت حزبی، سرابی بیش نخواهد بود. در ایران، احزاب و انجمن ها در شرایطی رشد و گسترش یافتند که فرهنگ سیاسی غالب بر جامعه از نوع فرهنگ تابعیت بود، این فرهنگ قرنها در ایران تداوم یافته و با ساختار قدرت سیاسی پدر شاهی اقتدار گرا، نظام گرا، اجتماعی ارباب – رعیتی و ساختار پدرسالارانه خانودهها همدیگر را تقویت و باز تولید کرده اند.
از نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ به بعد، گرچه فرهنگ مشارکت و آگاهی های سیاسی و اجتماعی تحت تاثیر تحولات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مصرف رسانه ای بالا گسترش یافت، با این وجود، استمرار عدم تعهد عملی به ارزش های دموکراتیک عرفی و دینی و جنگ قدرت مانع از تجربه موفق حزبی گردیدند.از دیگر عوامل تجربه ناموفق حزبی، نبود روحیه همکاری و وفاق در کشورمان بوده است. نبود اجماع و وفاق مانع عمده ای بر سر راه تحقق فرهنگ قانون باوری بوده است، این امر، زمینه های فرهنگی و روانی بی اعتنایی به نظم و قانون را به وجود آورد.
۵- تعارضات ایدئولوژیک حزبی و قطبی شدن فضای سیاسی – اجتماعی جامعه
تعارض های بین ایدئولوژی ها که منجر به رقابت حزبی می شوند، امری طبیعی است و ما هیچ جامعه فاقد اختلافات ایدئولوژیک را نمی توانیم بیابیم . تعارض ها و شکاف های بین احزاب در دو شکل عمده می توانند باشند؛ در وضعیت شکاف های منقطع، در کنار اختلافات، مواردی از اشتراک مثلاً بر سر هویت ملی و دینی، توسعه جامعه و مانند آن وجود دارند که می توانند بسترساز رقابت سالم حزبی و مصداق وحدت در عین کثرت باشند؛ در جهت عکس، در وضعیت شکاف های متراکم، اختلافات شدید ایدئولوژیک باعث کم رنگ تر شدن اشتراکات، دو قطبی و رادیکال شدن سپهر سیاسی و اجتماعی و در نهایت باعث عدم امنیت و جنگ قدرت و ایدئولوژیک می شود.
در سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب، همین فضای پر تنش بین گفتمان ها همراه با ترور ها، بمب گذاری ها مانند آن را شاهد بودیم، البته در این دوره گفتمان اسلام فقاهتی به طور جدی در فضا و سپهر سیاسی و اجتماعی تجلی یافت و پس از مبارزه با گفتمان های دیگر به گفتمان حاکم تبدیل شده و به فضای ترور و بی ثباتی پایان داد .
در مقطع زمانی پس از سال ۱۳۶۷ با یک بستر نسبتاً متفاوت گفتمانی، شاهد تعارض های عمدتاً از نوع تقابلی - تعارضی بین دو گفتمان اصلاح طلبان و گفتمان مخالف و رقیب با اصلاح طلبان بودیم که مهم ترین نشانگان آن عبارت بودند از : تنگ نظری های جناحی و ایدئولوژیک در ابعاد فکری، استخدامی، نقادی های بزرگ نمایی شده علیه رقیب، فضاسازی و غیر منطقی علیه یکدیگر، مسئولیت ناپذیری و ناپاسخگویی احزاب و جریانات سیاسی وابسته به یکی از دو جناح اصلی، نقد ناپذیر ها، و منفی نگری یا سیاسی نگری کامل علیه یکدیگر که در مجموع، به سهم خود در تقویت و ریشه دار شدن حزب گریزی و بی تفاوتی عمومی به احزاب تاثیرگذار بودند . (سردارنیا،۱۳۹۱:ص.)
۶ - عدم نهادمندی احزاب و انجمن ها و گسترش تندروی سیاسی
دموکراسی، فقط بینش یا شیوه های فکری و فرهنگی نیست، دموکراسی بیش از هر چیزی، واقعیتی جامعه شناختی و به مثابه مشی حکومتی است که در چارچوب ها یا بسترهای گوناگون فکری و سیاسی – اجتکاعی و دینی می تواند تحقق یابد . جدی نگرفتن نهادهای دموکراتیک و توجه صرف به ایده های منتسب به دنیای مدرن ( و عدم انطباق با شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران) خود دشواری بسیار مهمی در جهت استقرار و توسعه دموکراسی در ایران بوده است . (میر سپاسی،۱۳۸۱، ص ۸ )
در ایران در یک سده اخیر، در برخی لحظه ها یا مقاطع تاریخی که می توان آنها را با مقاطع دموکراسی لرزان و بی ثبات نامید، ما در ایران شاهد یک جامعه سیاست زده با مشارکت شتابزده و غیرنهادمند و عمدتاً قانون گریز احزاب و گروهای سیاسی بوده ایم و یک جامعه مدنی نهادمند و قانونمند با دموکراسی بومی شده تحقق نیافت، این امر به عدم امنیت، وارد آمدن آسیب جدی به اعتماد و انسجام عمومی و حزب گریزی در ایران انجامید . (سردارنیا،.۱۳۹۱:ص)
۷- عدم اهتمام جدی احزاب در ایران، شکاف بین وعده های انتخاباتی یا اهداف اعلامی
یکی از کاستی های جدی احزاب در ایران، شکاف بین وعده های انتخاباتی یا اهداف اعلامی با خروجی عملکرد بوده است؛ حال آنکه اهداف آنها عمدتاً جذاب و مترقیانه بوده است . با بررسی سابقه عملکرد احزاب در یک سده اخیر، می توان دریافت که احزاب از اهداف اعلامی خود در حد بالایی عدول کرده و تحقق نداده اند . خروجی های ضعیفشان به بازخوردهای منفی و سلب اعتماد عمومی نسبت به احزاب انجامیده است ؛ به عبارت دیگر، احزاب در ایران با بحران گسترده مشرعیت و بحران ایجاد انگیزش عمومی مواجه بوده اند. (کاظمی، کدمطلب ۲۱،سایت سراج ۱۶/۱/۹۱)
۸- ناآگاهی و بدبینی عمومی نسبت به جایگاه احزاب
با توجه به وارداتی بودن پدیده حزب و ادبیات سیاسی مربوط به آن، قشرهای عظیمی از جامعه نسبت به جایگاه احزاب و گروههای سیاسی در ساماندهی و بهینهسازی ساختار سیاسی کشور بیاطلاع بودند و حتی بسیاری از تحصیلکردگان و آگاهان سیاسی نیز نسبت به تأثیر آن در ترقی کشور تردید داشتهاند که این بیاطلاعی و تردیدها هنوز نیز در بخشهایی از عوام و خواص طبقات اجتماعی وجود دارد و بخشی از بدبینیها و ذهنیتهای نامطلوب تاریخی جامعه نسبت به احزاب و گروهها، از همین بیاطلاعیها و تردیدها ناشی میشود.
احزاب هنوز نتوانسته اند به مردم بقبولانند که حضور آنها برای جامعه مفید است. ذهنیت منفی مردم نسبت به احزاب، سابقه تبلیغات سوء دولت ها علیه احزاب و… موجب شده تا هنوز این احساس در مردم ایجاد نشود که تشکیل یک حزب و عضویت آنها در آن، می تواند در بهبود اوضاع و شرایط سیاسی اقتصادی و… موثر باشد.
۹- افراط و تفریط وجدایی از مطالبات واقعی مردم
احزاب و تشکلهای سیاسی عمدتا پیوندهای واقعی با مردم و مطالبات آنها نداشتند و از بطن مردم نجوشیده بودندکه موجب رکود تحزّب شده است.
عمر مفید و رسمی پر سابقه ترین احزاب سیاسی ایران کمتر از تعداد انگشتان دو دست بوده است. شاید در مورد علل ناپایداری احزاب بتوان شخص مدار بودن و افراط و تفریط های پیوسته را نام برد. به قول گراهام فولر، شرق شناس آمریکایی: «وقتی به رنگ فرش ایرانی نگاه می کنی، در آن افراط گری مشاهده می شود».
۱۰- شخص محوری وفقدان برنامه
اکثر احزاب ایرانی، برنامه محور نیستند و شخص محور هستند؛ چپ سنتی ایران یعنی کروبی،چپ مدرن ایران یعنی خاتمی، اصولگرایان و نئومحافظه کاران ایران یعنی پیروان احمدی نژاد، راست سنتی و عقلانی نیز یعنی رهروان ناطق نوری.
به همین دلیل حزب مشارکت شعار خود در انتخابات دهم را «یا خاتمی یا هیچ» میگذارد.
ایرانیان هم عادت کرده اند که در بحث حکومت داری ذهنیت خود را متوجه ویژگیهای قدرتمندان نمایند و با توصیف آنها به افراد خوب و یا بد، قدرت آنان را نتیجه بگیرند .
گفتار سوم: طرح پیشنهادات راهبردی برای بهبود روابط دولت و نهادهای مدنی در چارچوب نظریه سیستمی و الگوی همکاری جویانه و تعاملی
گستردگی و پیچیدگی در دنیای امروز، اغلب دولتها را بر این داشته است که به مقولهی تقسیم کار و کاهش تصدیگری خود تن دهند. این امر مستلزم به رسمیت شناختن نهادها و ارگانهای غیردولتی میباشد. احزاب سیاسی نیز به عنوان نهادهای غیردولتی، حلقهی واسطی هستند که دولت و ملت را به یکدیگر پیوند میدهند و میتوانند علاوه بر پل ارتباطی، افزایش دهندهی ظرفیت نظام سیاسی برای پاسخگویی به مطالبات جامعه باشند. احزاب سیاسی در ایران هم به لحاظ محیطی و از سوی نظامهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و هم به لحاظ ساختار درونی جهت نهادینه شدن خود دچار معضلات بسیاری بوده و هستند . بطور کلی، نهادینه شدن احزاب سیاسی، تقویت و برطرف کردن موانع و مشکلات در بستر، زمینهها و تحولات عمیقی در تمامی ابعاد رخ می کند. از مهمترین این بسترها میتوان به زمینههای اجتماعی، فرهنگی- دینی و مذهبی_ سیاسی_ بینالمللی_ اقتصادی_ قانونی و حقوقی اشاره و آنها را مورد بررسی قرار داد. در این گفتار سعی می شود پیشنهادات راهبردی برای بهبود روابط دولت ونهادهای مدنی با توجه به نظریه ی سیستمی و الگوی همکاری جویانه پرداخته می شود.
۱- ضرورت تغییر کیفی و ماهوی در الگوی تعامل بین دولت و جامعه مدنی (احزاب سیاسی)
الگوی تعامل بین دولت و جامعه مدنی یکی از عواملی است که بر سطح امنیت ملی و اعتماد سیاسی و عمومی در هر جامعه ای تاثیر می گذارد ؛ اگر بین دولت و جامعه مدنی و احزاب سیاسی رابطه خصمانه و بی اعتمادی دوسویه باشد، همکاری صورت نخواهد گرفت و نتیجه آن، گسترش نا امنی، رادیکالیسم و فضای سیاسی دو قطبی خواهد بود، در جهت دیگر، در صورتی که بین آن دو رابطه همکاری جویانه، اعتماد دو سویه و انتقاد پذیری و مسئولیت پذیری متقابل باشد، نتیجه فضا همانا ثبات، امنیت، اعتماد و گسترش قانونمندی در رفتارهای حزبی و نهادی خواهد بود .
در یک نگاه اجمالی آسیب شناسانه گفته شد که احزاب و جریانات سیاسی عمدتاً در جنگ قدرت درگیر بوده اند و تا حد قابل توجهی از اصول مدنی و اخلاقی فاصله داشته اند و برخورد حذفی، بی اعتمادی و منفی گرایی نسبت به یکدیگر بین آنها رواج داشته است . همین طور باید گفت که حکومتها نیز نسبت به احزاب، عمدتاً نگاه منفی و بدبینانه داشته اند . در یک سده اخیر، چنین فضای تزاحمی و خصمانه به عدم امنیت، بی ثباتی ها و بی اعتمادی ها انجامیده است و به ندرت فضای همکاری جویانه بین احزاب و حکومتها شکل گرفته است .
مهم ترین پیشنهاد راهبردی نگارنده آن است که چه در ساخت نظری و جه در ساخت عملی بایستی نوع نگاه غالب به رابطه نهادهای مدنی و حکومت از زاویه مزاحم – محدودیت ساز و غیره همکاری جویانه به سمت رابطه مطلوب، حمایتی، همکاری جویانه و اعتماد سازی دو سویه دو تغییر یافته و اصلاح گردد.
۲- تلاش دو سویه حکومت ونهادهای مدنی برای اعتماد سازی
یکی از ملزومات بسیار مهم برای تحزب و امنیت عمومی در هر کشوری از جمله ایران همانا اعتماد سازی سیاسی و اجتماعی است . اعتماد اجتماعی جوهره سرمایه اجتماعی است که بدون آن نمی توان شاهد اعتماد عمومی گسترده بود .تحقق و استمرار سرمایه اجتماعی در کنار سایر مقولات اجتماعی مستلزم نگاه سیستمی است که باهمکاری همه اجزای نظام اجتماعی و سیاسی حاصل می شود لذا در ایران نیز در نگاه سیستمی، حکومت و نهادهای مدنی به عنوان دو جزء مهم جامعه هستند که با همکاری و اعتماد متقابل آن دو می توان انتظار داشت که اعتماد عمومی و سیاسی و امنیت گسترش یابد . در چنین بستری است که می توان در آینده شاهد گسترش فضای همکاری جویی بین آن دو و رقابت سالم حزبی ملزم به قانون، مصالح گروه های دیگر و مصالح جمعی شد . در نبود اعتماد عمومی و متقابل بین نهادهای مدنی و بین آنها با حکومت، جامعه شاهد فضای تخاصمی و غیر همکاری جویانه تنگ نظرانه می شود و امنیت عمومی نیز آسیب می بیند .
برای تحقق تحزب سالم در ایران، از نهادهای مدنی انتظار می رود که اعتماد سازی درونی و برون سازمانی، تعهد مدنی، مسئولیت پذیری، صداقت و قانون مندی را مورد توجه قرار دهد و در گام نخست از خود شروع کرده و بین اعضای خود اعتمادسازی کنند . از حکومت نیز انتظار می رود در کنار نظارت بر احزاب و نهادهای مدنی، با پاسخگویی بیشتر و فراهم سازی تسهیلات، اعتماد آنها را به خود جلب کند .پاسخ مثبت حکومت به مطالبات، انتقادات و انتظارات معقول نهادهای مدنی از یک سو باعث هوشیاری حکومت به ضعف های خود شده و با رفع آنها توانمند می گردد و از سوی دیگر، منجر به افزایش اعتماد آنها به حکومت و استمرار همکاری آنها با حکومت در نهایت به تقویت سرمایه اجتماعی می انجامد. (سردارنیا، ۱۳۹۱:ص۱۵)
۳- لزوم توجه احزاب و کنشگران مدنی به رعایت قواعدبازی دموکراتیک والزامات اجتماعی و امنیتی
مردم سالاری در هر شکلی از جمله در گونه دینی مستلزم رعایت قاعده وحدت در عین کثرت و رعایت قواعد بازی دموکراتیک است؛ منظور از وحدت، التزام آنها به مقولات وحدت بخش و امنیت بخش مانند امنیت عمومی، اقتدار ملی، قانون، اعتماد عمومی، هویت ملی و دینی و مانند است و منظور از کثرت، همانا اختلافات جناحی، سیاسی، طبقاتی، عقیدتی و مانند آن است . گر چه اختلافات و تعارضات یاد شده در هر جامعه ای از جمله ایران طبیعی است، با این وجود، بدون عناصر و الزامات وحدت بخش یاد شده نمی توان انتظار تحزب قاعده مند همراه با امنیت را داشت، نتیجه کلی چنین بستری عبارت است از چربش جدی انحصارگری ها و تخاصم ها بر همکاری ها و در نهایت، جنگ قدرت و ناامنی خواهد بود .
۴- لزوم تقویت ساز و کارهای نظارتی برای نهادمندی و مسئولیت پذیری احزاب و نهادهای مدنی