تحلیل بینامتنی دینی در رمان های «عمالقه الشمال» و «لیالی ترکستان» ... |
کیلانی بعد از نماد قرار دادن«جاماکا» مستقیما میگوید«وَ فَتَحتُ حَقِیبَتِی لِأَبحَثُ عَنَ المُصحَفِ… إِنَّهُ اَلجُرعَهُ اَلشَّافِیَهُ اَلَّتِی أَشرَبَهَا کُلَّمَا تَعِبَت اَلرُّوحُ وَ سُقمُ اَلقَلبِ وَ رَاوَدَتنِی اَلأَحزَانُ وَ اَلأَوهَامُ وَ نَخَرَ فِی قَلبِی اَلوَهنِ وَ اِستَبَدَّت بِی اَلهُمُومُ…»(همان) با این صحنه به صورت غیر مستقیم میخواهد به خواننده این امر را القا کند که چارهی همهی رنجها در پیروی از قرآن است؛ کتابی که در صورت عمل کردن به آن تمام جوانب زندگی را نظم بخشیده و انسانی سالم و صالح و مصلح را میسازد و جامعهای آباد را به ارمغان میآورد، کتابی که در واقع تسکین دهندهی درد این مردمان رنج دیده و استعمار شده است.
۳-۱-۴-۲ نقاب
با توجه تعریفی که از«نقاب» ارائه شد، میبینیم که کیلانی هم در مواردی برای بیان عقاید اسلامی و دیدگاه های خود نقاب شخصیتهای رمان را برچهره زده است. او در رمان«عمالقه الشمال» بیشتر در نقاب«عثمان» به بیان دیدگاه های خود میپردازد، چرا که او شخصیت یک دعوتگر را داشته و رمان هم از زبان او روایت میشود. همچنین کیلانی در نقاب«شیخ عبدالله» و«احمدو بیللو» نیز آرای خود را عرضه نموده است که در زیر نمونههایی از آن را مورد بررسی قرار دادهایم.
۳-۱-۴-۲-۱ نقاب«عثمان أمینو»
از موضوعاتی که کیلانی در نقاب«عثمان» بدان پرداخته است، ظلمهایی است که استعمارگران بر ملتهای مظلوم روا داشتهاند، او از زبان«عثمان» میگوید«کَانُوا یَسُوقُونَ أَسَرا بِکَامِلِهِم أَمَامَهُم کَمَا تُسَاقُ اَلأَغنَامُ، وَ یَحشُرُونَهُم فِی اَلسُّفُنِ اَلقَذرَهِ أَطفَالَاً وَ نِسَاءً وَ شَیبَاً وَ شَبَابَاً وَ یَلقُونَ بِهِم عَلَی شَوَاطِیءَ اَلدُّنیَا اَلجَدِیدَهِ… أَمَرِیکَا… عِشرُونَ مِیلیُونَاً صَدَرَتهَا أَفرِیقِیَا لِأَمَرِیکَا عَلَی أَیدِی اَلتُّجَارِ وَ اَلقَرَاصَنَهِ اَلأُرُوبِّینَ… أَی عَذَابٌ کَانَ یُعَانِی مِنهُ هَؤُلَاءِ اَلتُّعَسَاءُ… وَ اَلیَومُ حَلَّت بَضَائِعُ وَ اَلمَوَادُّ اَلخَامُ مَکَانُ اَلعَبِیدِ.. یَصدُرُونَ اَلبَشَرَ وَ اَلیَومُ یَصدُرُونَ جُهُودَ اَلبَشَرِ… اَلأَفرِیقِیُّ هُنَا أَو فِی أَمَرِیکَا … یَعمِلُ وَ یَعمِلُ دَائِمَاً مِن أَجلِهِم وَ مِن أَجَل سماسرتهُم… وَ لَا یَجنِی اَلأَفرِیقِیُّ سِوَی اَلقَلِیلَ… اَلمُضحِکُ أَنَّ أُورُبَّا حَرَرَّت اَلعَبِیدَ… نَعَم لَکِن لِمَاذَا؟؟ اَلتَّفسِیرُ اَلحَقِیقِیُّ شِیءٌ آخَر مَا یَکتُبُهُ اَلمُؤَرِّخُونَ وَ اَلمُبَشِّرُونَ… لَقَد قَضَت بِرِیطَانِیَا عَلَی سُوقِ اَلعَبِیدِ حَتَّی تَرتَفِعُ أَسعَارُ اَلتَّکَلُّفَهِ… فَلَا تَستَطِیعُ أَمَرِیکَا أَن تُنَافَسَ سِلعَ أُورُبَّا… کَانَ شِیخِی دَائِمَاً یَقُولُ إِنَّمَا اَلأَعمَالُ بِالنِّیَّاتِ…. وَ مَا أَسوَأُ نِیَّاتِ اَلمُستَعمِرِینَ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۳۲).
همانطور که مشاهده میشود جملاتی که از زبان«عثمان» بیان میشوند مقداری طولانی هستند و دخالت نویسنده به صورت آشکار دیده میشود. کیلانی در این بخش این معلومات تاریخی را بیان و آن را به یک اصل دینی یعنی مسئلهی توجه به نیت اعمال درآمیخته است که حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم هم با همین عنوان وجود دارد.
کیلانی سعی کرده که این دسته از مفاهیم را در ساده ترین و قابل فهمترین شکل هنری به مخاطب ارائه دهد، خودش میگوید«من در خلال سلسله ی«رمانهای اسلامی معاصر» درپی این هدف بودم که خوانندهی عادی را مخاطب قرار دهم تا بر قضایای اسلام آگاهی یابد، بگونهای که در مقابل خود داستانی معمولی را ببیند که هم حاوی عناصر تشویق کننده بوده و هم در لابهلای خود به قضیهای مهم پرداخته و تبلیغی برای آن باشد»(العرینی، ۱۹۸۹م ۲۶۳).
همچنین زمانی که «عثمان» به زندان میافتد از زبان وی اینگونه مینویسد«کَانَت هَذِهِ اَلتَّجرَبَهُ –أَعنِی دُخُولَ اَلسِّجنِ- تَجرَبَهٌ ثَرِیَّهٌ مُلِیئَهٌ بِالأَحدَاثِ وَ الإِنفِعَالَاتِ وَ اَلأَفکَارِ، کَانَت شَیئَاً جَدِیدَاً فِی حَیَاتِی تَرَکَ فِی نَفسِی آثَارَاً لَاتَمحِی إِلَی اَلأَبَدِ، إِنَّ اَلأَیَّامَ اَلَّتِی أَقضِیهَا خَلفَ اَلأَسوَارِ تَعنِی«مَرحَلَهٌ تَعلِیمِیَّهٌ» مِن طَرَازٍ آخَر غَیرَ اَلَّذِی یَعرِفَهُ فِی سَبِیلِ اَلمَبدَأِ قَد فَاتَهُم خَیرٌ کَثِیرٌ، أَعنِی قَد خَسِرُوا نَوعَاً مِن اَلمَعرَفَهِ وَ اَلتَّجرَبَهِ لَن یَجِدُوهُ فِی أَیِّ مَکَانٍ أَخَر، حَتَّی وَ لَو نَالُوا مِنَ اَلشَّهَادَاتِ وَ اَلإِجَازَاتِ اَلدِّرَاسِیَّهِ أَعلَاهَا، أَو قَرَأُوا اَلآلَافَ مِنَ اَلکُتُبِ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۰۷).
در اینجا هم مشاهده میشود که کیلانی نقاب«عثمان» را برچهره زده و از تجربهی زندان در راه اسلام سخن میراند. همانطور که در فصل دوم اشاره شد کیلانی حدود پنج سال از عمرش را در زندان گذرانده است و این تجربه در بسیاری از آثارش منعکس شده است.
نجیب کیلانی باز در نقاب«عثمان» به بیان یکی دیگر از دیدگاه های خود میپردازد. او اسلام را کلید حل مشکلات جهان میداند«اَلحَدِیثُ عَنِ السِّیَاسَهِ قَد یَکُونُ مُمِلَّاً وَ کَثِیرُ مِنَ النَّاسِ لَا یَعبَأُ بِهَا، غَیرَ أَنَّ لِی وَجهَهً نَظَرَ أُخرَی، إِنَّ اَلإِنسَانَ مَجمُوعَهٌ مِنَ اَلعَوَاطِفِ وَ اَلأَفکَارِ، وَ فِی قَلبِ اَلإِنسَانِ تَختَلِطُ مَشَاعِرَ اَلحُبِّ وَ اَلکُرهِ وَ اَلعُنفِ وَ اَللِّینِ وَ اَلفَنِّ وَ اَلسِّیَّاسَهِ، وَ اَلدِّینِ وِ اَلحَیَاهِ، بَل إِنَّ تَصَوُّرِی اَلَّذِی أُؤمِنُ بِهِ أَنَّ اَلدِّینَ اَلإِسلَامِیِّ تَفسِیرٌ رَائِعٌ لِلکَونِ وَ اَلحَیَاهِ وَ اَلإِنسَانِ، وَ حَلٍّ شَامِلٍ لِکُلِّ اَلمُعضَلَاتِ اَلتِّییعِجِ بِهِ اَلوُجُودِ…» (الکیلانی، ۲۰۰۵م ۲۳).
این گفته ها که در ابتدای فصل چهار گنجانده شدهاند، به مثابهی تمهیدی است برای آغاز بحث از مشکلات نیجریه و اینکه حل بحرانهای آن، آزادی، صلح ، پیشرفت و… در اسلام نهفته است، اسلامی که دین مردمان شمال این کشور است و این کلید هم در دستان مسلمانان است، انسانهایی قهرمان و استثنایی یا به تعبیر کیلانی«عمالقه الشمال».
۳-۱-۴-۲-۲ نقاب«شیخ عبدالله»
همانطور که اشاره شد، از موضوعاتی که کیلانی در رمان«عمالقه الشمال» به آن پرداخته است، نفوذ صهونیستها در نیجریه و توطئه چینی آنها برای تجزیه این کشور است، کیلانی این واقعیت را در نقاب«شیخ عبدالله» این گونه بیان میکند«وَ سَمِعتُ شِیخِی عَبدَاَللهِ یَقُولُ اِحذُرُوا اَلیَهُودَ إِنَّنِی أَرَاهُم هُنَا….ضَحَکَ أَحمَدو بِیلُّلو وَ قَالَ أَیُّ هُم؟ لَن تَطَأ أَقدَامُهُم أَرضَ اَلشَّمَالِ مَادُمتُ عَلَی قَیدِ اَلحَیَاهِ….
وَ أَردَفَ شِیخِی إِنَّهُم هُنَا… أَرَاهُم فِی وُجُوهِ اَلکَثِیرِینَ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۲۵)
همچنین در یک بخش از رمان که آشوبها شعلهور شده است و مسلمانان نیجریه تحت فشار قرار گرفته اند، «عثمان» نزد«شیخ عبدالله» میرود و از وی راه چاره میخواهد، در این میان کیلانی در نقاب«شیخ عبدالله» اندیشه های خود را بیان میدارد.
شیخ به«عثمان»میگوید«-قُل کَلِمَهَ اَلحَقِّ…
إِنَّهُم یُقِیمُونَ فِی طَرِیقِهَا اَلسُّدُودِ یَا شِیخِی اَلجَلِیلَ…
قُلهَا وَ لَا تَخَف..
اَلمَوتُ وَ اَلسِّجنُ یَتَرَصَّدَانِ لَنَا…
هَذَا هُوَ اَلجَهَادُ… بَعضُنَا سَوفَ یُفَلسَفُ ضَعفَهُ، وَ یَتَقَاعِسُ بِحُجَّهِ أَنَّ اَلظُّرُوفَ لَاتَسمَحُ وَ اَلکِفَاحُ قَد یَکُونُ حِمَاقَهً… لَاتُصَدِّقُوا هَذِهِ اَلکَلِمَاتِ، لِأَنَّهَا اَلمَوتُ بِعَینِهِ… اَلحَقُّ لَایَنتَصِرُ إِلَّا بِاَلمُجَاهِدَهِ اَلمُستَمَرَّهِ… لَقَد تَعَلَّمنَا أَنَّ اَلمَوتَ لَیسَ خَاتِمَهَ اَلمَطَافِ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۷۱).
در این قسمت ملاحظه میشود کیلانی نقاب«شیخ عبدالله» را برچهره زده و مفاهیمی چون لزوم پایداری و جهاد مستمر را به مخاطب القا میکند، این اسلوب از اصلیترین روشهایی است که کیلانی برای تاثیرگذاری بر مخاطب در آثار خود بکار برده است.
۳-۱-۴-۲-۳ نقاب«نور»
همانطور که گفته شد«نور» شخصیت فردی بدبین را دارد. او معمولا از مبارزه سر باز زده و بهانههانه میآورد. کیلانی در جایجای رمان در نقاب«نور» نظر آن دسته از مردمی را که مخالف مبارزه و جهاد هستند را به خوبی بیان میدارد، در یک قسمت از رمان بعد از کشته شدن«أحمدو بیللو» نور با لحنی بدبینانه به«عثمان» میگوید
«وَ أَخِیرَاً هَمَسَ فِی أُذُنِی یَا صَدِیقِی… دَعِ الأُمُورَ تَمضِی… وَ فَکِّر فِی نَفسِکَ..
-أَنَا لَا أَخَافُ إِلَّا اَللهَ یَا نُورُ…
هَتَفَ فِی حِدَّهٍ أَیُّهَا اَلأَحمَقُ، إِذَا سَقَطَت فَسَتَدُوسکَ اَلنِّعَال وَ لَن یَبکِی عَلَیکَ أَحَدٌ… لَقَد مَزَقُوا أَحمَدو بیللو وَ زَوجَتَهُ إِربَاً إِربَاً وَ أَحرَقُوهُمَا بِالنَّارِ… وَهَا هُوَ تَشُوکُومَا یَعِیشُ دُونَ أَن یَمَسَّهُ أَحَدٌ… اَلکُبَّارُ هُنَا کَاَلدُّمِی اَلَّتِی تُحَرِّکُ خُیُوطَهَا أَیدُ خِفیَهً فَوقَ مَسرَحِ لِلعَرَائِسَ… أُفقِ إِلَی نَفسَکَ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۷۲)
«نور» صدای گویای طیفی از انسانهای بدبین و بی اراده است که همیشه تسلیم اوضاع موجود میشوند و تلاشی برای تغییر اوضاع نمیکنند، کیلانی یک گفتگو بین«عثمان» و«نور» در نقاب او میگوید
«کَیفَ تَتَغَیَّرُ؟؟ أَ تَظَنُّهَا تَفعَلُ ذَلِکَ تِلقَائِیَّاً؟ إِن مَن یَرفَعُ رَأَسَهُ تَخمِدُهَا ضَربَهً مَجنُونِهِ، أَو تَدفَعُ إِلَی غِیَابَاتِ اَلسُّجُونِ…
-إِنَّ اَلمَلَایِینَ اَلَّتِی تَربُو عَلَی اَلخَمسِینَ لَن تَستَسلِمَ لِهَذَا اَلحَیفِ…
قَالَ وَ قَد اَحتَقَّ وَجَهَهُ اَلفُقَرَاءُ اَلجَائِعُونَ لَایَصنِعُونَ نَصرَاً… أَنتَ وَاهِمٌ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۷۸).
بر این اساس میبینیم که کیلانی تنها به عرضهی دیدگاه های خود بسنده نکرده بلکه عقاید مخالف مقابل را نیز به صورتی هنرمندانه در اثنای رمان خود آورده و برای این امر از اسلوب غیر مستقیم نقاب سود جسته است.
۳-۱-۴-۲-۴ نقاب«أحمدو بیللو»
شخصیت احمدو بیللو به گونهای است که ظرفیت زیادی برای عرضهی دیدگاه های سیاسی_اسلامی کیلانی فراهم میآورد، کیلانی در نقاب او میگوید«وَ اِنتَقَلَ اَلأَمِیرُ إِلَی مَوضُوعَاتٍ شَتَّی، أَخَذَ یَتَحَدَّثُ عَن زِیَارَاتِهِ اَلأَخِیرَهِ إِلَی مَکَّه وَ عَن لِقَائِهِ مَعَ زُعَمَاءِ اَلعَالَمِ اَلإِسلَامِیِّ هُنَاکَ وَ عَن اَلأَمرِ اَلعَجِیبِ اَلَّذِی لَفَتَ نَظَرَهَ فَقَد لَاحَظَ أَنَّ قَضَایَا اَلعَالَمِ اَلإِسلَامِیِّ یُوَاجَهَهَا دَائِمَاً تَکَتُّلِ مِن قَبَلِ اَلأَعدَاءِ … اَلمُسلِمُونَ فِی اَلعَالَمِ لَایَنصِفُهُم أَحَدٌ، لِمَاذَا؟ وَ بَلَادُ اَلمُسلِمِینَ هِیَ حُقُولُ اَلاِستِنزَافِ وَ اَلمُؤَامَرَاتِ وَ اَلتَّدمِیرِ، لِمَاذَا؟ وَ مَذَابِحُ اَلأَقَلِّیَاتِ اَلإِسلَامِیَّهِ فِی أَمَاکِنَ شَتَّی فِی اَلعَالَمِ دُونَ أَن یَتَحَرَّکَ ضَمِیرَ أَحَدٍ مِن اَلفَلَاسَفَهِ وَ اَلمُصلِحِینَ، لِمَاذَا؟
- اَلمُشکِلَهُ لَیسَت مُشکِلهُ نِیجِیرِیَا… وَ لَکِنَّهَا مُشکِلَهُ اَلأُمَّهِ اَلإِسلَامِیَّهِ کَلِّهَا… لِکَی تَبحَثُوا عَن حَلٍّ یَرِیحُ نِیجِیرِیَا یَجِب أَن تَنظُرُوا إِلَی بَعِیدٍ… اِلَی اَلثَّمَانمِائَه مِلیُون مُسلِمٍ… اَلقُّوَهُ اَلجَبَّارَهُ اَلَّتِی تَستَطِیعُ أَن تَغَیَّرَ وَجَهَ التَّارِیخِ … وَ تُعِیدُ اَلحَقَّ إِلَی نِصَابِهِ…. فَیَسُودُ اَلصَّفَاءَ اَلعَالَمِ… وَ تَنخَنِقُ اَلثَّعَابِینَ وَ یَنحَدِرُ اَلظَّلَّامُ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۲۶).
در اینجا کیلانی حل مشکل نیجریه را در خیزش یک پارچه ی مسلمانان میداند. زمانی که مسلمانان با بازگشت به منابع اصیل اسلام و با فداکاری و تلاش بتوانند دوباره رهبری جهان را بدست بگیرند، مشکل اقلیتهای مسلمان هم حل خواهد شد و این خونریزیها و فجایع هم متوقف خواهند گشت. این گفتههارا میتوان خلاصهی نظر کیلانی در مورد مشکلات موجود دانست که در نقاب احمدوبیللو و از طریق بینامتنی غیر مستقیم بیان میدارد.
۳-۲ تحلیل بینامتنی دینی در رمان«لیالی ترکستان»
در این بخش، رمان«لیالی ترکستان» را از منظر بنامتنی دینی مورد تحلیل قرار دادهایم، اما ابتدا خلاصهای از حوادث رمان را آوردهایم و نیز به سبک هنری و رویکرد اسلامی کیلانی در این رمان نگاهی داشتهایم.
۳-۲-۱خلاصهای از حوادث رمان
حوادث رمان«لیالی ترکستان» در اثنای سالهای جنگ جهانی دوم در ترکستان شرقی اتفاق افتاده است. سرزمینی که اسلام در پی فتوحات مسلمانان در سال(۷۰۵ م) به آن راه یافت، و انتشار آن در بین مردمان این منطقه از طریق تبلیغ و نیز تحت تاثیر تاجران مسلمانی که در مناطق ساحلی فعالیت داشتند صورت گرفت. جهانگردانی چون مارکوپلو و ابن بطوطه در سفر نامههای خود نوشتهاند که در هر شهری از چین محلههای مسلمان نشین و مساجدی وجود داشته است. اقلیم ترکستان بزرگترین اقلیم در چین به شمار میرود که ۱۷% از خاک این کشور را در برمیگیرد. نژاد ساکنان این منطقه«أویغور» میباشد(أبوزیدwww.alukah.net).
این اقلیم پیوسته با چین در نزاع بوده و چین به طور مستمر سعی در تصرف آن داشته است و در سال(۱۷۵۹م) یکبار برآن تسلط پیدا نمود اما ترکها آن را باز پس گرفتند و مدتی در استقلال به سر بردند اما بار دیگر در سال(۱۸۷۶م) دوباره چین با مساعدت انگلیس آن را اشغال نمود و از آن زمان به بعد این منطقه تحت سلطهی چین بوده است و نامش را به«سینکیانگ»، به معنای «چین جدید» تغییر دادند. گرچه بعد از جنگ ژاپن در این منطقه برای مدتی در شمال چین جمهوری ترکستان شرقی تاسیس شد، اما رهبر چین کمونیستی«مائوتسی تونگ» آنرا ساقط نمود(قطی www.islamonlin.net).
بر اساس آمارهای رسمی جمعیت مسلمانان در چین بیست ملیون نفر است اما این آمار قابل اعتماد نیست، چرا که بر اساس آمار سال(۱۹۴۸م) جمعیت مسلمانان ۴۸ میلیون نفر بوده است و اگر میانگین نسبت رشد جمعیت در این کشور را در نظر بگیریم تعدادشان هم اکنون بالغ بر صد و سیزده میلیون نفر میشود. این منطقه از این جهت ترکستان شرقی نام گرفته که در مقابل ترکستان غربی قرارد دارد که توسط شوروی اشغال شده بود و پس از فروپاشی آن به کشورهای«قرقیزستان»، «ازبکستان»، «تاجیکستان»، «ترکمنستان» و«قزاقستان» تقسیم شد(قطی www.islamonlin.net).
دولت چین در طی دوران سلطهاش بر این مناطق به شدت با اسلام و مسلمانان ومظاهر اسلامی مبارزه نموده است؛ میلیونها نفر را کشته و صدها هزار را به زندان انداخته. مساجد و مدارس دینی را تعطیل و کتابهای دینی را ممنوع اعلام کرده است. در گزارشهای«سازمان عفو بین الملل» نام هزاران تن از اعدام شدگان اویغور موجود میباشد(أبوزیدwww.alukah.netو قطیislamonlin.netwww.).
تغییر ترکیب جمعیتی ترکستان برنامهای بوده که از میانه قرن بیستم تاکنون توسط دولت چین دنبال شده است، با وجود اینکه در سال(۱۹۴۲م) حدود ۹۰% از ساکنان این منطقه از مسلمانان أویغور بودهاند و تنها چینیهای نژاد«هان» ۶% از جمعیت را تشکیل دادهاند، اما در سرشماری نوامبر(۲۰۰۱م) چینیها ۴۰% را به خود اختصاص دادهاند. این برنامه از طریق سیاست تک فرزندی اعمال شده که تنها اویغورها ملزم به آن هستند(همان).
جرایم دولت چین به سیاست پاکسازی نژادی أویغورها محدود نبوده بلکه آنها را از سِمَتهای دولتی و عرصه های اقتصادی و اجتماعی محروم نمودهاند و در این زمینه از خود چینیهای«هان» استفاده میکنند. این منطقه سرشار از منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی است و ذخایر نفتی آن(۴۴/۲) بیلیون تن برآورد شده است. حتی در شرکتهای نفت که در این منطقه به وفور وجود دارند اویغورها حق کار کردن ندارند. (همان) از دیگر جرایم این دولت درحق ملت ترکستان آزمایشهای اتمی است که از سال(۱۹۶۹م) تا کنون در این سرزمین انجام میگیرد، و اطراف دریاچهی«لوب نور» در ترکستان شرقی بزرگترین مرکز آزمایش بمب هستهای درجهان به حساب میآید(أبوزیدwww.alukah.net).
کیلانی در رمان«لیالی ترکستان» به مبارزات مسلمانان ترکستان در سالهای جنگ جهانی دوم میپردازد؛ او در این اثر و رمانهای معاصر دیگرش«فجایعی که مسلمانان در دوران معاصر از دست استعمار و صلیبیان دیدهاند و به دست فراموشی سپرده شدهاند را دوباره زنده نموده است»(هداره،۱۴۱۶هـ).
نویسنده در ابتدا تصویری از فضای رمان و وضیعت آن مناطق را ارائه میدهد. چین کمونیستی استان«قومول» را تصرف کرده و برای آن استان حاکمی، تعیین نموده است که همه چیز تحت امر اوست، چینیهای مهاجر دسته دسته به آنجا مهاجرت میکنند و سعی در تغییر ترکیب جمعیتی این منطقه دارند. رمان از زبان فردی به نام«مصطفی مراد حضرت» روایت میشود. او در ابتدای رمان به معرفی خودش میپردازد و نویسنده با این کار قسمتهایی از شخصیت وی را به تصویر میکشد. او در استان«قومول» در قصر امیر محلی آن شهر زندگی میکند.
حوادث رمان از اینجا شروع میشود که حاکم چینی بخش نامهای صادر میکند که در آن هر فرد ترکستانی ملزم میشود که دخترش را به عقد هر فرد چینی که از او خواستگاری کند در آورد. این خبر موجب نگرانی و وحشت اهالی آن منطقه و در راس آنها«امیر قومول»می شود چون حاکم چینی منطقه هم از دختر او خواستگاری کرده بود. این امر برایشان خیلی سخت و غیر قابل قبول است. گفتگوهای زیادی میان«امیر قومول» و حاکم چینی انجام میشود که در آن درخواست لغو این بخش نامه را میکند اما فایده ای ندارد. «امیر قومول» اعیان شهر و علما و صاحب نظران را برای مشورت جمع میکند و قرار بر مخالفت مینهند و در نهایت«امیر قومول» به زندان میافتد.
در زندان نقشهی کشتن حاکم و فرماندهان چینی به ذهنش میرسد. او در ظاهر با این ازدواج موافقت کرده و آزاد میشود و مراسمی برای این ازدواج میگیرد و فرماندهان چینی را هم دعوت میکند و براساس نقشهی قبلی به طور ناگهانی همهی آنها را به هلاکت میرساند. همین باعث میشود درگیریها دوباره شروع شوند.
در قصر دختری به عنوان خدمت گذار دختر امیر کار میکند که قبلا«مصطفی» چند باری به وی پیشنهاد ازدواج داده اما او نپذیرفته بود. زمانی که همه ساکنان به خاطر ترس از اینکه دخترانشان به دست چینیها بیافتد به دنبال جوانانی ترکستانی میگشتند تا دخترانشان را به عقد آنها درآورند این بار«نجمه اللیل» خودش پیشنهاد ازدواج را به«مصطفی» میدهد، اما«مصطفی» به بهانهی مبارزه و جهاد از این امر سرباز میزند.
یکی از شخصیتهای اصلی رمان هم«خوجه نیاز حاجی» است؛او یکی از افراد مذهبی و صاحب فکر این شهر است و به موضعگیریهای صادقانه و آراء حکیمانهاش شهرت دارد. در مراحل بعدی رمان او یکی از رهبران مبارزه با چینیها میشود. بعد از این درگیری چین بار دیگر هجوم گستردهای را علیه ترکستان آغاز میکند و حمله های خون باری به استانهای«إیلی»، «آقصو»، «چوچک» و «شهبار» انجام میدهد. در این میان روسها هم که با چین هم عقیدهاند به یاریشان شتافته و با انواع امکانات مالی و جنگ افزار و نیرو از چین حمایت میکنند. زمانی که نیروهای چینی به قومول رسیده و میخواهند«امیر قومول» و خانوادهاش را دستگیر کنند، «نجمه اللیل» با صحبتهای زیرکانه خود فرماندهی آن عملیات را مشغول میکند و امیر و خانوادهاش را از قصر فراری میدهد، اما در نهایت خودش به دست آن فرمانده میافتد.
«نجمه اللیل» موفق میشود با بحث و گفتگوی زیاد فرمانده را هرچند به صورت ظاهری به دین اسلام درآورد و او هم«نجمه اللیل» را با خود به شهر«أرومجی» میبرد. مبارزات و شورشهای مردمان ترکستان همچنان ادامه دارد و عملیاتها به صورت مستمر انجام میشود و مناطق در بینششان دست به دست میشود.
یکی دیگر از شخصیتهای رمان«منصور درغا» میباشد؛ او نیز یکی از مجاهدان و از همرزمان«مصطفی» است. چینیها همچنان به تصرف مناطق ادامه داده و برای تغییر هویت دینی و فرهنگ آن مردمان اقدامات گستردهای انجام میدهند. تبلیغات منفی و سیاه نماییهای زیادی علیه مجاهدان انجام میگیرد و آنها را به عنوان افرادی قاتل و دزد و نادان معرفی میکنند. بعد از مدتی«خوجه نیاز» و«ژنرال شریف خان» دستگیر شده و بعد از شکنجه فراوان آنها را به شهادت میرسانند. مردم زیادی دستگیر و به زندان میافتند و هزاران نفر به شهادت رسیده و فضای امنیتی سختی بر این سرزمین حاکم میشود. ثروتها و ذخایر ترکستان پیوسته به غارت میروند. مظاهر دینی با قسوت تمام محو میشوند و مساجد و مدارس را به ادارات دولتی یا پایگاه نظامی و حتی به اسطبل حیوانات تبدیل میکنند. زبان عربی منع شده و کتابهای دینی را آتش میزنند. آنها حزبی را برای مردم آن منطقه تشکیل داده و در ادارهی منطقه از اعضای آن استفاده میشود و مخالفان حذف میشوند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:20:00 ق.ظ ]
|