. پس چرا آن گاه که [جان شما] به گلو مىرسد* و در آن هنگام خود نظاره گرید* و ما به آن [محتضر] از شما نزدیکتریم ولى نمىبینید* پس چرا، اگر شما بىجزا مىمانید [و حساب و کتابى در کار نیست]* اگر راست مىگویید، [روح] را برنمىگردانید؟؛ واقعه/۸۳الی۸۷ ↑
. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص: ۲۴۰ ↑
نه چنین است [که او پندارد، زیرا] آن گاه که جان میان گلوگاهش رسد،* و گفته شود: «چارهساز کیست؟»* و داند که همان[زمان] فراق است،* و [محتضر را] ساق به ساق دیگر درپیچد،* آن روز است که بسوى پروردگارت سوق دادن باشد؛ قیامت/۲۶الی۳۰ ↑
.ر.ک. ترجمه مبدأ و معاد، ملاصدرا، ص۳۰۳٫ ↑
. مرگ نوعی انتقال از این نشئه به نشئه دیگر است که فوق این نشئه قرار گرفته است؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، (قم: مکتبه المصطفی، ۱۳۶۸) ج۹، ص: ۲۱۲٫ ↑
مرگ، مرگ از این نشئه و ولادت در نشئه دوم است، پس مرگ نهایت سفر به آخرت و ابتدای سفر آخرت به سوی غایت دیگر و آن نشئه سوم است؛ همان، ص: ۲۳۸٫ ↑
. مرگ چیزی نیست جز ترک استعمال آلاتی که آن ها را بدن می نامند، مانند اینکه صنعتگر آلات صنعتی خود را ترک کند؛ حسین بن عبدالله سینا، رسایل ابن سینا، ( قم: بیدار، بی تا ) ص: ۳۴۰٫ ↑
.روح الله خمینی، شرح چهل حدیث، ص: ۳۲۳٫ ↑
. حسن حسن زاده آملی،عیون مسائل النفس و سرح العیون فی شرح العیون، ( تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۵)النص، ص: ۳۷۷٫ ↑
.همان، ص: ۳۷۸ ↑
.زمین را بعد از مردنش زنده مىکند؛ روم/۱۹ ↑
.با آن آب پر برکت شهرى مرده را زنده کردیم؛ ق/۱۱ ↑
.اى کاش قبل از این مرده بودم؛ مریم/۲۳ ↑
.آیا پس از مردن در آینده زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد؟؛ مریم/۶۶ ↑
. آیا آن کس که مرده بود و زندهاش کرده…؛ انعام/۱۲۲ ↑
.تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى؛ نمل/۸۰ ↑
.ر.ک فصل چهار ، “حقیقت و معنای قبض روح" ↑
.خداست که جانها را در دم مرگ مىگیرد… ؛ زمر/۴۲ ↑
. حال یا اینکه مضافى در عبارت تقدیر بگیریم و بگوییم تقدیر آیه «اللَّه یتوفى الانفس حین موت ابدانها- خدا جانها را در هنگام مرگ بدنها مىگیرد» بوده، و یا اینکه نسبت دادن مرگ به روح را مجاز عقلى بگیریم؛ (محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص: ۴۰۸) ↑
.هر موجودی دارای یک حرکت جبری و توجه غریزی به مسبب الاسباب است و انسان علاوه بر این حرکت جوهری عمومی، حرکت دیگری نیز دارد که منشأ آن حرکت عرضی در کیف نفسانی است؛ (محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج۹، ص: ۲۸۴) ↑
.نفس انسانی جمانیه الحدوث و روحانیهالبقا است، لذا به وسیله استعداد بدن بوجود می آید و ملکات نفسانی، صورت ذاتش را شکل می دهد و سبب خروجش از قوه به فعل می شود و به واسطه حرکت جسمانی بدن، زمینه برای قبول صورت های جسمانی دیگر و اتحاد با آنها پیدا می کند مانند اتحاد بین ماده و صورت همچنان که مشخص شد؛ (محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، اسرار الآیات، النص، ص: ۱۴۳)و (همان، ج۸، ص: ۳۴۰) ↑
.هنگامی که نفس به وسیله سیر ذاتی و حرکت جوهری اش به دری از دروازه های آخرت رسید، مرگ یک نشئه و ولادت نشئه دیگر بر او عارض می شود؛ (محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج۹، ص: ۲۳۸) ↑
.مرگ پایان سفر به سوی آخرت و آغاز سفر آخرت به سوی غایت دیگر است و آن همان نشئه سوم می باشد؛ (همان، ج۹، ص: ۲۳۸) ↑
. محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح بر زاد المسافر ( محقق جلال الدین آشتیانی) (قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۱)، ص: ۲۵۶ ↑
. محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی،المبدأ و المعاد، ( تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران: ۱۳۵۴) ص: ۳۱۷ ↑
.نشئه دوم به نسبت نشئه اول مانند حیات است و نشئه اول نسبت به نشئه دوم بمانند مرگ می باشد؛ (همان، ص: ۴۱۰) ↑
. محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی،شرح بر زاد المسافر، ص: ۲۵۰- همچنین ر.ک : محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی،الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج۹، ص: ۲۳۹ ↑
.نفس انسانی در آغاز پیدایشش مانند جنین است که در بطن دنیا و رحم بدن قرار دارد، پس اندک اندک در دنیا رشد می کند همانطور که جنین در رحم مادرش رشد می نماید –و مرگ عبارت است از خروج (نفس) از رحم دنیا به کستردگی و سعه آخرت؛ (همان، ج۹، ص: ۲۳۸) ↑
.محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ص: ۴۵۵ ؛ محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج۹، ص: ۲۳۸ ↑
. به نقل از: ترجمه و شرح مبدا و معاد، ص ۴۰۹ الی ۴۱۱ ↑
.محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج۷، ص۷۱٫ ↑
. ر.ک: همان، ج۷، ص۷۱ ؛ و محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۱۸۴ ↑
. ترجمه و شرح مبدا و معاد، ص ۴۱۵ و ر.ک: محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ، ج۷، ص: ۷۲الی ۷۸ ↑
. به نقل از :محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، ترجمه و شرح مبدا و معاد،(ترجمه جعفر شانظری)، (قم: انتشارات دانشگاه قم،۱۳۹۰)، ص ۴۱۵ الی ۴۱۷ ↑
. ر.ک فصل سوم، “تحلیل فلسفی رابطه نفس و بدن در هنگام مرگ" ↑
. مرگ در قیاس با روح آسمانی، حیات و امری وجودی است و در قیاس با بدن عنصری مرکب از ماده محسوس، عدم و مرگ است؛ (محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم ، ج۶، ص: ۷۷) ↑
. محمدبن ابراهیم صدرالین شیرازی، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ، ج۹، ص۲۳۹ ↑
.مرگ چیزی نیست جز اینکه نفس استعمال آلاتش را ترک می کند،و آن الات همان اعضایی هستند که مجموع آن ها بدن نامیده می شود؛ (رسایل ابن سینا، ص ۴۳۱) ↑
.همانا نفس جوهری غیر جسمانی است و عرض نیست و قبول فساد و تباهی نمی کند… اما جوهر ضد ندارد و پس هر چیزی که فاسد شود از ناحیه ضدش فاسد شده است… پس هیچ وجهی بر فناء و عدم و فساد نفس وجود ندارد؛ (همان) ↑
.پس همانا جوهر از آن جهت که جوهر است ذاتش بطلان نمی پذیرد و فنا در او راه ندارد، و آن چیزی که باطل و فانی می شود اعراض و خواص او هستند… و جوهر تنها قبول کمالات تمامیت صورتش را می کند؛ (همان) ↑
.جوهر مجرد روحانی استحاله و تغییر در ذاتش راه ندارد، پس چگونه ممکن است که عدم و تباهی برایش قابل تصور باشد؛ (همان) ↑
.یکی از نظریه های پر طرفدار در باب مرگ نظریه افلاطون است، او در آثار خود جدایی از نفی از تن را مورد تأکید قرار می دهد.ارسطو نیز نفس را صورت بدن و بدن را ماده آن میداند و در عین حال به تلازم ماده و صورت حکم میکند. (ر.ک سیدمحسن رضازاده، مرگ و جاودانگی (تهران: دفتر نشر و پژوهش سهروردی، ۱۳۸۰)) . ↑
.نفس به مرگ بدن نمی میرد و به هیچ وجه فساد قبول نمی کند؛ (حسین بن عبدالله ابن سینا، الهیات نجاه،(تصحیح سعید زاید)، (قم: مکتبه آیه الله المرعشى، ۱۴۰۴ ه ق) ص: ۳۷۸ ↑
.سید عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص: ۷۰ ↑
.در این قسم حرکت در حقیقت سفر از داخل مملکت طبیعت به خارج از حد این عالم ملک است به طورى که در حدى از حدود طبیعت وقوف ندارد البته به شرط اینکه یک قاسر و مانع و شرّ و طوفانى در این خط سیر با او تصادف نکند و حادثهاى رخ ندهد، و به عبارت دیگر: لا بشرط باشد؛ یعنى این موجود لا بشرط از طبقه نباتى گذشت و به حیوانیت به آن اندازه که تجرد- و لو خیالى- برایش پیدا شد، برسد. ↑
[یکشنبه 1400-08-02] [ 07:52:00 ق.ظ ]
|