ـ ساعات طولانی کار در روز.
ـ کار همراه با هیجان و فشار غیر قابل تحمل فیزیکی، اجتماعی و روانی.
ـ زندگی و کار خیابانی.
ـ حقوق ناکافی و غیر متناسب با کار.
ـ کاری که مانع از تحصیل میشود.
ـ و کاری که به ارزش وجودی و شخصیتی کودک لطمه بزند.، مانند: بردگی مزدی و استثمار جنسی.
در همین نگاه اول میبینیم، که یونیسف کار کودک را به نوعی اجتنابناپذیر میانگارد. و در نتیجه خواهان تبدیل آن به انواع بیخطرتر و راحتتر است. مثلاً اگر ساعات کار طولانی نباشد؛ اگر هم راه با هیجان نباشد؛ اگر حقوق کافی و متناسب با کار داشته باشد؛ و اگر کار مانع از تحصیل کودک نشود؛ اما آیا کودک، اساساً باید کار کند؟
لازم به توضیح است، که اولاً آشنایی با مقوله کار کودک در سطح جهان و همچنین گسترش ابعاد آن، از زمان انتشار این گزارش تاکنون، یک سیر تاریخی را پیموده است، چنان که دیگر حتی یونیسف هم نمیتواند خواهان حقوق کافی و متناسب برای کودک کارگر باشد، بلکه امروزه نفس مقوله کار کودک و ممنوعیت آن مدنظر است.
توضیح دیگر این که، بنا به ماده ۱۳۸ سازمان جهانی کار (ILO) ممنوعیت کار برای کودک تا سن پانزده سالگی تعیین شده است. بنا به همین کنوانسیون، کودک از سن چهارده سالگی میتواند هفتهای دوازده ساعت کار مفید، که کار شیفتی نباشد، کار شبانه نباشد و … را انجام دهد. اما به یمن تلاش سرمایهداری، در تبلیغ تئوری «نسبیت فرهنگی» این حداقل سن برای اشتغال به کار برای کودکان، در کشورهای غیر پیشرفته با کشورهای «جهان سوم» به دوازده سالگی تقلیل یافته است.
با توجه به درکی که امروزه در جنبش لغو کار کودک از مقوله کار کودک داریم، اجازه میخواهیم «کار کودک» را این طور تعریف کنم: هر نوع فعالیتی، که به جبر امرار معاش کودک و خانواده او به کودک تحمیل میشود، «کار» است و ما میباید خواهان لغو آن باشیم. حتی کاری که مانع از تحصیل کودک هم نشود، کار است و جسم کودک را خسته و پژمرده میکند؛ چرا که او باید هم به درسش برسد و هم به کار بپردازد.
وجود تعاریفی که حقیقت کار کودک را توضیح نمیدهد، در اثر سمپاتی به تئوری نسبیت فرهنگی است. که البته نامرئی است و به قول گفتنی باید در لابلای سطور خوانده شود. ما در طی سالهای اخیر در جنبش لغو کار کودک شاهد تعاریفی از این دست زیاد بودهایم. خانم ویربه که یورگنسن، مسئول سازمان نجات کودک در نروژ، با توجه به واقعیت کار کودک در کشورهای در حال رشد، در سال ۱۹۹۷، خواهان حق بیمه و استخدام رسمی کارگران کوچک ده سال به بالا شده بود. ظاهر قضیه، انسانی و ضروری مینمود. اما نتیجه این عمل، تقلیل سن کودکی، توقف رشد کودک، باز نهادن دست بهرهکشان برای به کارگیری بیشتر و این بار قانونی کودک، و نهایتاً الزام به کار کودک بود.
همهی ما میدانیم، که قوانین در جامعه بشری نه کافی هستند و نه ضمانت اجرایی دارند، اما با این همه نفس وجود قوانین، در خود، بیانگر ارزشهای اجتماعی و طبیعتاً حاصل سالها کار و مبارزه طبقات محروم و آزادی خواهان جامعه میباشند. و تصویب قوانینی که کار کودک از ده سالگی را مجاز میشمرد، هر چند که ظاهری انسان دوستانه داشته باشد، اما یک پست رفت و بازستانی دستآوردهای جامعه بشری در این رابطه است.
ج: انواع کار کودک
« The State of the World Children » انواع کار کودک را چنین بیان میکند: کار کودک را میشود به شاخههای اصلی: کار خانگی، کار بردگی، کار در مزارع و کارخانهها، کار در خیابان، تنفروشی، و کاری که در خانوادهها به ویژه بر دختران تحمیل میشود تقسیم کرد.
با این تعریف، اصولاً مخالفتی جز این که در آن برای سرپوش گذاشتن بر واقعیات جامعه سرمایهداری به کار خانگی کودکان به عنوان اولین کار اشاره میشود. نمیتوان داشت در دنیایی زندگی میکنم که در حدود ۲۵۰ میلیون برده سه تا چهارده ساله وجود دارند. و کار کودکان در کارخانهها و کارگاههای کوچک هم وسیع است و هم بعدی جهانی دارد، که بعداً به آن میپردازیم. نکته دیگر هم این که در این تبیین خود تعریف کار خانگی نیز باید تغییر کند. چرا که امروزه بسیاری از کارهای قطعهکاری، سریدوزی، پرس آلومینیوم، دارهای قالیباقی، پیچ و مهرهسازی و … به محیط خانه کشانده شدهاند و زنان و کودکان، ضمن رسیدن به سایر کارهای روزمره خانه، به این کارها هم میپردازند.
به گزارش یونیسف، و به عنوان نمونه، در مجارستان ۳۴ درصد کودکان زیر چهارده سال به کارهای خانگی، یعنی خدمت کاری، مشغولند. به نظر یونیسف کار بردگی بیشتر در جنوب آسیا وجود دارد. بردگانی که بیشتر از هشت یا نه سال ندارند. بنابه گزارشات یونیسف کودکان برده در هندوستان در کارخانههای سیگار سازی و کاغذ آن، قالی بافی، صفحه و دیسکتسازی، کبریت و فشفشهسازی، ابریشم بافی و تراش الماس و … مشغول به کارند. کارخانههای میزانپور و بابدوهی و آسانی واقع در ایالت اوترا پراداش هندوستان، که در آنها کودکان به ناچار تا بیست ساعت در روز کار میکنند، تنها یک نمونه از بردگی کودکان هستند.
در اینجا باید بر این نکته نیز تأکید کنیم که کودکان کارگر در این گونه کارخانهها از سنین دو و سه سالگی مشغول به کارند و نه از هشت و نه سالگی و اینکه کار کودک و عرصههای آن امروزه از ساختن ابزارهای جراحی گرفته تا دوختن کفش نایک و ریبوک در چین. نیشکر و قهوه مکزیک، جادهسازی، صنعت الکتریسیته، و دباغی در ایتالیا، کشتیرانی و ماهیگیری و چرمسازی در انگلیس و کامبوج و فرانسه و آلمان و … . قالیبافی، توپ فوتبالسازی در کشورهایی مثل ایران، هند و پاکستان و بنگلادش، تا کار سرفی و پادویی و خیابانی در تمامی کشورهای جهان وجود دارد.
عرصههای کار کودک چنان متنوع و تعداد کودکان کارگر چنان زیاد است که یونیسف در سال ۱۹۹۷، تنها در عرصه کار سخت و پر مشقت، با احتساب کار کودکان در حمل آب آشامیدنی برای خانهها در آفریقا، تعداد کودکان کارگر در سراسر جهان را ۴۰۰ میلیون نفر تخمین زده است. در ادامه بحث به بیان ۱۲ اسطوره در مورد کار کودک میپردازیم.
۱. اسطورهی اول:
«کار کودک فقط در کشورهای جهان سوم یا غیر پیشرفته وجود دارد».
یونیسف میگوید: «در آمریکا در تحقیقاتی که در سال ۱۹۹۰ صورت گرفت، روشن شد اغلب کودکان مکزیکی و آمریکای لاتینی که در نیویورک زندگی میکنند در مزارع سمپاشی شده پنبه مشغول کار هستند و بسیاری از آنها خود مستقیماً مورد سمپاشی قرار گرفتهاند. در ایتالیا، فقط نیم میلیون کودک در کشاورزی، چرمسازی و نساجی به بیگاری مشغول هستند. و در انگلیس، از هر پنج سانحهای که در حین انجام کار منجر به مرگ شده است یک مورد مربوط به کودکان کارگر بوده است».
در مورد توضیح این اسطوره، باید این نکته را اضافه کنم که اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، به دلیل خواست لغو فوری آن صورت گیرد، امری به جا و شایسته است. اما اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، حکم قضا و قدری که گویا غیر قابل تغییر است و چون شتری است که جلوی در همه خانه ها میخوابد را پیدا میکند، آنگاه نه تنها باید آن را مورد نقد جدی قرار داد، بلکه باید نقش سرمایهداری در استثمار مضاعف کودکان کشورهای غیر پیشرفته را که در مجموع کار ساختن بیشترین و پرفروشترین تولیدات را انجام میدهند، مصرانه خاطر نشان ساخت.
تا همین چندی پیش، در حدود ۹۸ درصد کل توپ فوتبال و تنیس جهان را کودکان چهار تا پانزده ساله پاکستانی میساختند، و اکنون به یمن جنبش لغو کار کودک در پاکستان، این تولیدات از طریق جایگزینی کار بزرگسالان با کودک صورت میگیرد، اما در کشورهای هند و بنگلادش و آفریقا، که بخشی از این تولیدات به آنها انتقال پیدا نموده است، در کارخانههای نایکی و ریبوک، کودکان هفده ساعت در روز کار میکنند و حقوقی معادل چهارده کرون سوئد در ماه میگیرند.
۲. اسطورهی دوم:
یونیسف، ممنوعیت کار کودک را در گرو ریشهکن ساختن فقر نمیداند و میگوید: «فقر را نمیتوان ریشهکن کرد، اما کار کودک را میتوان ممنوع ساخت». به همین خاطر است، که یونیسف نجات ۵۰ میلیون کودک از کار را با هزینه کردن ۲ درصد از بودجه سالیانه نظامی در جهان برای تحصیل کودکان ممکن میداند.
طبیعی است، که سعادتمندی و رفاه نهایی بشر به دگرگونی بنیادین نظام سرمایهداری بستگی دارد و فقری که به جامعه بشری تحمیل میشود، برای رسیدن به آن دگرگونی، میباید از بین برود و برای ریشهکن ساختن آن نیز از همین امروز باید قدم برداشت. لازم به توضیح است که در بررسی اسطورههای کار کودک که از جانب جنبش لغو کار کودک صورت گرفته است. و یونیسف هم بعضاً آنها را به عاریت گرفته است راه حل های مشخصتر و عملیتری برای این مسئله ارائه شده است.
۳. اسطورهی سوم:
«کار اکثریت کودکان در جهان سوم، در کارخانههای صادراتی صورت میگیرد».
همین جا باید بگویم، که این نه تنها اسطوره نیست، بلکه واقعیتی است که در متن گلوبالیزاسیون عمق بیشتری هم پیدا کرده است. از شیر نستله تا اچ.اند.ام، نایکی، ریبوک، تریومف، ابزارهای پزشکی اتاق عملهای کشورهای غربی، توپهای فوتبال، قهوه و نیشکر، چیدن گل برای تهیه عطر در کشورهای هند، پاکستان، فیلیپین، کامبوج و چین و … گرفته تا هر چه که مارک ساخته شده در تایوان را بر خود دارد، نشان دهنده این واقعیت بیتردید هستند، در حالی که یونیسف ادعا دارد فقط ۵ درصد کودکان به کار در کارخانههای فراملیتی و صادراتی مشغولند.
واقعیت آن است که با جهانی شدن سرمایه، اساساً، کار در کارخانهها برای مصرف خودی دیگر معنا ندارد. اصرار بر این مسئله که کار کودکان جهان سوم، کار خانگی است و از سنت ناشی میشود، که از طرف نهادهای بینالمللی و همچنین دولتهای این کشورها صورت میگیرد، به دلیل وجود همان تئوری شوم نسبیت فرهنگی است. که همان طور که قبلاً نیز اشاره کردم، از طرف سازمان جهانی کار و یونیسف هم مورد استفاده قرار میگیرد.
۴. اسطورهی چهارم:
یونیسف، اسطورهی چهارم را «بایکوت اجناس» مینامد و میگوید: «این فقط شامل بخش صادراتی میشود که فقط ۵ درصد کار کودک را در بر میگیرد و شامل ۹۵ درصد دیگر نمیشود. و از طرف دیگر بایکوت اجناس ساخته شده توسط کار کودک، اساساً وقتی مطرح میشود که خود کار کودک بدواً به رسمیت شناخته شود».
این جا باید بگویم، که اولاً: بایکوت سمبلیک اجناس و کالاهای معینی، یک نوع ارزش فرهنگی را در خود مستتر دارد. ثانیاً: آن درصد مورد اشاره بسیار بیشتر از ۵ درصد است. و ه کتمان میزان واقعی آن خود نشانه پاشنه آشیل برخورد یونیسف و نهادهای مشابه به کار کودک است. ثالثاً: یکی از وجوه به رسمیت شناختن کار کودک، و تلاش برای لغو آن میتواند بایکوت اجناس ساخته شده توسط او باشد.
۵. اسطورهی پنجم:
اسطورهی بعدی، مبتنی بر کم اهمیت جلوه دادن کار کودکان کشورهای به اصطلاح جهان سوم یا غیر پیشرفته در شرکت های چند ملیتی توسط نهادهایی مانند یونیسف است.
شاید برای بعضی از دوستان، اسم بردن از امپریالیسم، نامربوط به نظر آید و یا حداقل نامأنوس، اما به طور واقعی در جهان سرمایهداری امروز، و در حالی که حتی بعضی از جریانات مارکسیستی یا جریاناتی که خودشان را سوسیالیست میدانند، بحثهایی از این قبیل که در جهان معاصر با پیدایش مثلاً کارتهای اعتباری و جایگزین شدن کار انسان با ماشین، کار یدی با کار فکری عوض گردیده است، نقش پول کم رنگتر شده است، و تعاریف جدیدی لازم است؛ جهانی بودن رابطه سرمایهداری را فراموش میکنند و از خاطر میبرند، که اگر در جایی از این کره خاکی، کارت اعتباری جای پول را گرفته است، اما در جای دیگر همین کره خاکی به خاطر سکه ای پول، انسانی از گرسنگی میمیرد و یا به قتل میرسد استفاده از واژه امپریالیسم لازم است. از این میگذرم، که سرمایه و بهرهکشی از انسان یک رابطه اجتماعی است و در درجه ی اول، مهم نفس استثمار است. میخواهد یدی باشد یا فکری.
آنچه را که در اینجا لازم است به آن اشاره کنیم این مسئله است که سرمایهداری جهانی در عصر گلوبالیزاسیون، یا به تعبیری بربریت مدرن، سعی و تلاش دارد تمامی این کشورها را به حیاط خلوت خود تبدیل نموده و با رؤیای امپراطوری سرمایه، در ذهن امثال برخی از سران کشورهای توسعه طلب، کشورگشایی کند، هر چند که به طور واقع این کشورگشایی و استثمار مضاعف سالهاست وجود داشته است و حرف یا واقعیت جدیدی نیست. آنچه که آن را متمایز میکند به ویژه بعد از به اصطلاح نظم نوین جهانی بازگشت به عقب و تحمیل یک سیر قهقرایی به طبقه کارگر و باز پس گرفتن دستآوردهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی این طبقه در سطح جهانی است، که مستقیماً بر روی استانداردهای زندگی کل جامعه بشری تأثیر گذاشته است.
نگاه کنید به شیوع مجدد بیماری سِل، تجارت کودکان و برده فروشی، پایین رفتن سطح دست مزدها و کم شدن مزایای اجتماعی حتی در کشورهای دارای سیستم رفاه، به طور واقع با انتقال کارخانهها و استفاده از نیروی کار ارزان یا مجانی، در قیاس با دستمزد کارگران متشکل در اتحادیههای کارگری در کشورهای غربی و استانداردهای زندگی در این کشورها بدیل شدن کار کودکان با اشتغال بزرگسالان دیگر به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل شده است. و با این همه، یونیسف میگوید: فقط ۵ درصد کار کودکان در این کشورها به کارخانههای صادراتی مربوط است. و به این ترتیب، استثمار کودکان در این عرصهها را اسطوره میخواند! اما همین بس که کارخانه توپ فوتبال و تنیس ساگا در پاکستان به تنهایی ۸۵ درصد توپ تنیس و فوتبال جهان را تولید میکند و تا همین چند سال پیش، بیش از ۷۰ درصد نیروی کار این کارخانه را کودکان چهار تا شانزده ساله تشکیل میدادند. به یمن وجود جنبش لغو کار کودک و جبههی رهایی بخش کودکان از کار بردگی در پاکستان، کار کودکان در این کارخانه با کار والدین جایگزین شد و با استقرار مهد کودک و شیرخوارگاه در محل کار، مادران هم توانستند به کار بازگردند. البته اکنون این کار به کشورهای هم جوار پاکستان منتقل شده است.
به گفتهی سازمان جهانی کار، ارزانترین قیچیهایی که توسط کودکان چهار تا چهارده ساله در این دخمهها تولید میشود، در کشورهای غربی پنجاه دلار قیمت دارد. حال آنکه حقوق بعضاً یک ساله این کودکان حتی به مرز پنجاه دلار هم نمیرسد. این فقط نمونهای از عدم صحت مدعای نهادهای نام برده است. با اضافه کردن تولید مواد اولیه برای کارخانههای معتبر عطرسازی، مبلسازی و … میتوان تصویر واقعیتری به دست آورد.
بنابراین، اسطورهی پنجم را میتوان این طور بیان کرد: این که کار کودکان در کارخانههای صادراتی درصد ناچیزی را شامل میشود، واقعیت ندارد.
۶. اسطورهی ششم:
«کودکان باید کار کنند، چون فقر وجود دارد».
این مسئله که کودکان مجبورند به خاطر فقر خانوادههای خود کار کنند، مسئله چنان مهمی در نفس وجود مقوله کار کودک نیست، بلکه گرد و خاک پاشیدن بر یک واقعیت است، که کمتر اسمی از آن برده میشود. و این واقعیت چیزی نیست جز همان شخصی نبودن مقوله کار کودک و وجود یک رابطه اجتماعی و اقتصادی ناظر بر آن. معمولاً پدیده فقر به عنوان یک توجیه برای کار کودک به کار میرود. آن هم در حالی که همزمان میلیونها کودک در عرصههای کار پُرمخاطره برای «آنها» سرمایهداران و صاحبکاران، به کار گرفته میشوند. در واقع، مانند همان افسانهای است که میگوید: کار کودک، تا ریشهکن کردن فقر نمیتواند از بین برود.
اما وقتی که فقر به عنوان عامل کار کودک برجسته میشود روی فاکتورهای دیگر را در این رابطه میپوشاند، یک فاکتور واقعی که کمتر از آن اسمی برده میشود آن است که فقر در اثر به کار کشیدن کودکان به وجود میآید. وقتی که کودکان شروع به کار میکنند، بیسواد میمانند، آموزش نمیبینند، از مهارتهای لازم برخوردار نمیشوند و سطح زندگی آنان هیچگاه از آن چیزی که هست، فراتر نمیرود. بر عکس فقیرتر میشوند و سلامتیشان هم به خطر میافتد. کار کودک اساساً دستمزد بسیار ناچیزی دارد و در دراز مدت به پایین بردن معیشت خانواده و تنگدستی بیشتر آن می انجامد. کارگران بزرگتر که قربانی بیکارسازیها میشوند، در صورتی که کودکانشان به کار گرفته نشوند، از شانس بیشتری برای حفظ کارشان برخوردار خواهند شد. مسئله بدین شکل است: کار کودک، بیکارسازی کارگران بزرگتر، و پایین رفتن سطح معیشت خانوادهها فقر را تولید و باز تولید میکند و این دایره استثمار و فقر همچنان به چرخش خود ادامه میدهد.
۷. اسطورهی هفتم:
«ما به دستهای کودکان برای شکل دادن به ساختار اقتصادی خانوادهها نیاز داریم».
از لحظهای که بحث لغو کار کودک مطرح شد، عدهای شروع به تکرار این مطلب کردند که با لغو کار کودک، چه به سر خانوادههای فقیری میآید که تنها نانآورشان را از دست میدهند؟! بله، ممکن است بعضی خانوادهها برای مدت کوتاهی حتی دچار وضعیت بدتری هم بشوند! اما در دراز مدت، لغو کار کودک به نفع تمامی خانوادهها است.
جدا از این، جدا از این، توقف و لغو کار کودک در آن جاهایی که عملی شده است آنچنان هم وضعیت خانوارها را دست خوش تغییر نکرده است؛ چون این کار اساساً درآمد چندانی ندارد.
اغلب کودکان کارگر از خانوادههایی میآیند، که یا والدین آنها بیکارند و یا به کارهای کم درآمد و نیمه وقت مشغول هستند. کودکان به کار گرفته میشوند چون نیروی کار ارزانتریاند. بنابراین این خانوادهها نیستند که به کار کودکان نیاز دارند بلکه استثمارگران هستند که با بیکار ساختن والدین از نیروی کار ارزان کودکان آنها سود میجویند.
۸. اسطورهی هشتم:
«کودکان برای انجام بعضی از کارها مناسبتر هستند».
این اسطوره سالهاست، که به عنوان عُذری در بکارگیری و استثمار کودکان بیان شده است: «انگشتان ظریف کودکان به آنها امکان میدهد که گرههای ظریفتری در قالی بزنند، ابزارهای ظریف را بهتر در دست بگیرند و … . اما علم پزشکی ثابت نموده است که دید جانبی انسان تا شانزده سالگی کامل نمیشود. و بنابراین کودکان نیروی کار ماهرتری برای اینگونه کارها نیستند. یک تحقیق در هندوستان نیز به طریق علمی نشان داده است که کودکان فرشهای بهتری از بزرگترها نمیبافند، به ویژه در رابطه با طرحهای پیچیدهتر.
۹. اسطورهی نهم:
«کار کودک برای رشد کشورهای غیر پیشرفته ضروری است».
تاریخ نشان داده است در دنیایی که علم و تکنولوژی تا این حد رو به پیش است، به کارگیری کار کودکان و سودجویی از آنان در کشورهای غیر پیشرفته به فقر مردم آن کشورها همچنان میافزاید. چرا که با به کار گرفته شدن کودکان و بازماندن آنان از تحصیل و آموزش، بخش قابل توجهی از مردم جامعه بیسواد و لغو کار آنها، به رشد علمی و آموزش تکنولوژی در جامعه میافزاید و بیرون آمدن این گونه کشورها از دایره فقر را تضمین میکند. تحصیل، قلب تکامل است و تا زمانی که کودکان کار میکنند و از حق طبیعیشان برای تحصیل محروم میمانند عقب افتادگی جامعه ادامه و وسعت مییابد.
۱۰. اسطورهی دهم:
«کار کودکان برای کسب دانش و کارآیی بیشتر آنها مفید است».
میلیونها کودک کارگر، توان جسمی و روحیشان را در طول روزهای کار از دست میدهند و رشد طبیعیشان متوقف میشود. مدرسه و تحصیل به کودکان فقط مهارت شغلی برای آینده را نمیآموزد، و نباید هم بیاموزد. که از طریق کار کردن کودکان، در واقع ترک تحصیل آنان این امر جبران شود. مدرسه و تحصیل میتواند و میباید علم و دانش را، حقوق انسانی را به کودکان بیاموزد و پتانسیل و آمادگی لازم برای زندگی اجتماعی را در آنان به وجود آورد.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت