کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



فصل ۴- یافته های پژوهش ۷۳
۴-۱- مقدمه ۷۴
۴-۲- تجزیه و تحلیل داده‌های جمعیت شناختی ۷۴
۴-۲-۱- سن ۷۴
۴-۲-۲- جنسیت ۷۶
۴-۲-۳- تحصیلات ۷۷
۴-۲-۴- وضعیت تاهل ۷۹
۴-۲-۵- مدت زمان استفاده از اپراتور ایرانسل و همراه اول ۸۰
۴-۲-۶- نوع سیمکارت مورد استفاده (اعتباری-دائمی) ۸۲
۴-۲-۷- استفاده از اپراتورهای دیگر ۸۴
۴-۲-۸- محوریت اپراتور ایرانسل و همراه اول ۸۶
۴-۳- مرحله اجماع نقشه‌ها ۸۸
۴-۳-۱- گام های ۵ گانه رسیدن به نقشه مفهومی برند اجماعی ۹۵
۴-۴- نقشه مفهومی برند ایرانسل و همراه اول ۱۰۱
۴-۵- سنجش قدرت، مطلوبیت و منحصر به فردی برند همراه اول و ایرانسل ۱۰۲
۴-۵-۱- قدرت ۱۰۲
۴-۵-۲- مطلوبیت ۱۰۳
۴-۵-۳- منحصر به فردی ۱۰۳
فصل ۵- نتیجه گیری و پیشنهادات ۱۰۵
۵-۱- مقدمه ۱۰۶
۵-۲- بحث و نتیجه گیری ۱۰۶
۵-۲-۱- بحث و نتجه گیری: ایرانسل ۱۱۷
۵-۲-۲- بحث و نتیجه گیری: مقایسه تصویر ذهنی مشترکین ایرانسل و همراه اول از نظرسه معیار نیرومندی،مطلوبیت و منحصر به فردی ۱۲۳
۵-۳- پیشنهادات کاربردی برای مدیران ۱۲۵
پایان نامه - مقاله - پروژه
۵-۴- پیشنهادهایی برای پژوهش های آتی ۱۲۷
۵-۵- محدودیت ها ۱۲۷
منابع ۱۲۹
پیوست‌ها ۱۳۵
پیوست الف: پرسشنامه جمعیت شناختی (همراه اول) ۱۳۶
پیوست ب: پرسشنامه جمعیت شناختی (ایرانسل) ۱۳۸
پیوست ج: نمونه نقشه‌های مفهومی همراه اول ۱۴۰
پیوست د: نمونه نقشه‌های مفهومی ایرانسل ۱۴۱
عنوان فهرست اشکال صفحه
شکل ‏۲‑۱ نقشه مفهومی برند کلینیک مایو (جان و همکاران، ۲۰۰۶) ۳۹
شکل ‏۳‑۱ نقشه مفهومی برند بانک ملت (تکستانی، زرافشان، ۱۳۹۱) ۵۹
شکل ‏۳‑۲ نمونه نقشه مفهومی برند ایرانسل، ترسیم شده توسط یکی از مصاحبه شوندگان ۶۱
شکل ‏۳‑۳ نقشه‌ی مفهومی برند ایرانسل حاصل از دو نیم سازی الف: نیمه اول ۶۳
شکل ‏۳‑۴ نقشه‌ی مفهومی برند ایرانسل حاصل از دو نیم سازی (ب: نیمه دوم) ۶۳
شکل ‏۳‑۵ نقشه‌ی مفهومی برند همراه اول حاصل از دو نیم سازی (الف: نیمه اول) ۶۴
شکل ‏۳‑۶ نقشه‌ی مفهومی برند همراه اول حاصل از دو نیم سازی (ب: نیمه دوم) ۶۴
شکل ‏۴‑۱ نقشه مفهومی برند ایرانسل ۱۰۱
شکل ‏۴‑۲ نقشه مفهومی برند همراه اول ۱۰۲
شکل ‏۵‑۱ نقشه مفهومی برند همراه اول ۱۰۸
شکل ‏۵‑۲ نقشه مفهومی برند ایرانسل ۱۰۸
شکل ‏۵‑۳ ارتباط تداعی “مکالمه رایگاه” و “روز تولد” ۱۰۹
شکل ‏۵‑۴ ارتباط بین تداعی “سامانه ۹۹۹۰” با “پرداخت آسان قبض” ۱۱۰
شکل ‏۵‑۵ ارتباط “هیچ کس تنها نیست” با برند همراه اول ۱۱۰
شکل ‏۵‑۶ نقش محوری تداعی های “اولین اپراتور” و اعتبار و پرستیژ ۱۱۱
شکل ‏۵‑۷ ارتباط تداعی “آنتن دهی خوب با سایر تداعی ها” ۱۱۳
شکل ‏۵‑۸ ارتباط تداعی “تعرفه گران با سایر تداعی ها ۱۱۴
شکل ‏۵‑۹ تداعی های نامطلوب پاسخ دهندگان در خصوص اینترنت همراه اول ۱۱۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 11:57:00 ق.ظ ]




اساسنامه دبیرخانه کمیساریای عالی پناهندگان که در سال ۱۹۵۰ به تصویب مجمع عمومی رسید.[۱۳۰]
کنوانسیون وضعیت پناهندگان (۱۹۵۱) و پروتکل ضمیمه آن[۱۳۱](۱۹۶۷)
کنوانسیون حقوق سیاسی زنان[۱۳۲](۱۹۵۳)
اعلامیه حقوق کودک[۱۳۳](۱۹۵۹)
اعلامیه رفع هرگونه تبعیض نژادی[۱۳۴](۱۹۶۳)
کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض نژادی[۱۳۵](۱۹۶۶)
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی[۱۳۶](۱۹۶۶)
۱۰- میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی[۱۳۷](۱۹۶۶)
۱۱- اعلامیه رفع تبعیض از زنان[۱۳۸](۱۹۶۷)
۱۲- کنوانسیون بین المللی رفع و مجازات جرم آپارتاید[۱۳۹](۱۹۷۳)
۱۳- کنوانسیون رفع تبعیض از زنان[۱۴۰](۱۹۷۹)
۱۴- اعلامیه رفع هر گونه تبعیض و نابردباری مبتنی بر مذهب یا عقیده[۱۴۱](۱۹۸۱)
۱۵- کنوانسیون منع شکنجه و رفتارها و مجازات های غیر انسانی و یا ترذیلی[۱۴۲](۱۹۸۴)
۱۶- کنوانسیون بین المللی حقوق کودک[۱۴۳](۱۹۸۹)
۱۷- کنوانسیون بین المللی حمایت از حقوق کارگران مهاجر و اعضای خانواده آنها[۱۴۴](۱۹۹۰)
۱۸- اعلامیه مربوط به حقوق اقلیت های ملی یا قومی، مذهبی و زبانی[۱۴۵](۱۹۹۲)
۱۹- اعلامیه رفع خشونت از زنان[۱۴۶](۱۹۹۴)
۲۰- اعلامیه در مورد حقوق مردم بومی[۱۴۷](۱۹۹۴)
معاهدات حقوق بشری منطقه ای
کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق و آزادی های بنیادین بشر[۱۴۸](۱۹۵۰)
کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر[۱۴۹](۱۹۶۹)
منشور آفریقایی حقوق بشر[۱۵۰](۱۹۸۱)
کنوانسیون آمریکایی منع و مجازات شکنجه[۱۵۱](۱۹۸۵)
کنوانسیون اروپایی منع شکنجه و رفتارها و مجازاتهای غیر انسانی و یا ترذیلی[۱۵۲](۱۹۸۷)
اعلامیه حقوق بشر اسلامی[۱۵۳](۱۹۹۰)
جزء دوم: عرف بین المللی
« در نخستین مرحله شکل گیری هر جامعه، قواعد رفتاری « مقبول و موجه » توسعه می یابند. جامعه بین المللی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به هر دلیلی که باشد، دولتها در روابطشان با یکدیگر « آنچه را که می خواهند » انجام می دهند نه لزوماً آنچه را که توافق کرده اند. از این رو، با افزایش روابط دولتها با یکدیگر، ضوابط خاص به صورت قواعد حقوق بین الملل عرفی متبلور شدند. به علت نبود یک مرجع اجرایی و قانونگذاری بین المللی، عرف نقش برجسته ای در تکوین و شکل گیری حقوق بین الملل ایفاء کرده است[۱۵۴]».
عرف بین المللی عبارت است از مجموعه قواعدی که دولتها در روابطشان با یکدیگر، خود را موظف به مراعات آن می دانند. عرف بین المللی دارای دو عنصر است. عنصر مادی یا رویه دولتها که « مجموعه عمل ها و یا عکس العمل های مشابهی است که دولتها در شرایط و مقتضیات خاص از خود ظاهر می سازند[۱۵۵]» و عنصر معنوی ( یا اعتقاد حقوقی [۱۵۶]) که « اعتقادی است که، دولتها در هنگام ارتکاب عملی به حقوقی بودن آن عمل و لزوم اجرا و اجبار آن، دارند[۱۵۷]».
دررابطه با حقوق بشر، باید بیان داشت که به اعتقاد برخی صاحبنظران و گواهی سازمانهای بین المللی حقوق بشری و رویه دولتها، اکثر هنجارهای حقوق بشری تبدیل به عرف گردیده اند. « پروفسور مرون استاد دانشگاه نیویورک استدلال می کند که حتی درصورت عدم الحاق دولتها به کنوانسیون های مربوط به حقوق بشر، قواعد حقوق بشر برای دولتها الزام آور است[۱۵۸]».
پایان نامه - مقاله - پروژه
شاهد دیگر این امر، قواعدی است که به نظر کمیته حقوق بشر که صلاحیت تفسیر میثاق را دارد، عرفی گردیده اند. اکنون مسئله اصلی آن است که« برای احراز وجود قواعد عرفی کافی است که رفتار دولتها درکل مطابق با چنین قواعدی باشد و چنانچه رفتار دولتی با قاعده ذی ربط مغایرت داشته باشد، این امراصولاً داّل بر شناسایی قاعده جدید نیست، بلکه باید آن را به عنوان نقض قاعده مزبور تلقی نمود[۱۵۹]». ولیکن« یکی از ویژگی های حقوق بین الملل… این است که نقض گسترده یک قاعده حقوق بین الملل زمینه ساز شکل گیری قاعده جدید خواهد بود[۱۶۰] ».
سوال این است که آیا هنجارهای حقوق بشر نیز تابع این قاعده است یا خیر؟ « هنجارهای حقوق بشری – اعم از عرفی و یا معاهداتی – ماهیتاً با هنجارهای متعارف حقوق بین الملل متفاوت است و بنابراین نقض آنها لطمه ای به اعتبارشان نخواهد زد. در بحث از مبانی اخلاقی حقوق بشر نشان داده شد که اصولاً مبنای این هنجارها رضایت دولتها بر شکل گیری هنجار نیست. مبنای اصلی این هنجار، وجدان اخلاقی عقلانی و انسانی است که در فرآیندی عقلانی و در چارچوب نظریات عدالت متبلور می شود[۱۶۱]».
جزء سوم: اصول کلی حقوقی
ماده ۳۸ اساسنامه از« اصول کلی حقوقی مورد قبول ملل متمدن » سخن به میان آورده است. اصول کلی« به آن دسته اصولی گفته می شود که مخرج مشترک نظامهای حقوقی اصلی جهان هستند[۱۶۲] ». شاهد این امر، آن است که دیوان درقضیه بارسلونا تراکشن متذکر گردیده که برای اصول حقوقی به قواعدی که درکلیه نظام های حقوق داخلی پذیرفته شده است، رجوع می کند.
منظور از« ملل متمدن» چیست؟ « ملل متمدن در مفهوم استعماری آن، با اصل استقلال و برابری دولتها در تعارضی آشکار قرار می گیرد. مطالعات کارهای مقدماتی تنظیم ماده ۳۸ اساسنامه دیوان دائمی بین المللی دادگستری ( ۱۹۴۶- ۱۹۲۱) و دیوان بین المللی دادگستری فعلی موید این نکته است که منظور از واژه« متمدن » برخورداری رشد حقوقی و بواقع، داشتن « نظام حقوقی» است که خود از مهمترین شاخص های رشد و تعالی یک دولت است. بدیهی است که شناسایی و احراز اصول مشترک جز در قالب نظامهای حقوقی مختلف امکان پذیر نیست[۱۶۳]».
از مصادیق اصول کلی حقوقی شناخته شده می توان به: اصل احترام به حقوق مکتسبه، اصل مرور زمان، اصل احترام قضیه محکوم بها، اصل قانون لاحق ناقض قانون سابق است، اصل قانون خاص ناقض قانون عام است، اصل عطف بر ما سبق نشدن قوانین و اصل دفاع مشروع، اشاره کرد.
نکته قابل ذکر آنکه« هیچ تعریف دقیقی در مورد حدود یا قلمرو اصول کلی وجود ندارد که مقبولیت جهانی داشته باشد[۱۶۴] ».
پس از بیان عمومیات فوق، به مسئله اصول کلی حقوقی در حوزه حقوق بشر می پردازیم. همان طور که پیش از این مذکور شد، هنجارهای بین المللی حقوق بشری برخلاف هنجارهای متعارف حقوق بین الملل بر مبنای اخلاق شکل گرفته اند و بنابراین دارای هدف مشترکی هستند که همانا« احترام وتضمین حقوق و آزادی های بنیادین انسانها » است. بر این اساس، اصول کلی حقوقی درحوزه حقوق بشر« ترجمان اصول بنیادین اخلاقی است و بنابراین نیازی نیست که آنها را بعنوان اصول مشترک حقوق داخلی ملتها و یا اصول عمومی حقوق بین الملل معاصر تفسیر کنیم[۱۶۵]». « بی تردید ملاک مبنایی در شکل گیری، تکامل و قدرت الزام درونی اصول کلی حقوقی، ابتنای آنها در وجدان اخلاقی و عقلانیت هنجاری انسانها است[۱۶۶] ».
دررابطه با مصادیق این اصول، برخی از نویسندگان ادعا نموده اند که« حق ها و آزادی های مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر را می توان بعنوان اصول کلی حقوق مورد قبول ملتهای متمدن جهان در حوزه حقوق بشری به شمار آورد[۱۶۷]». با این حال دیوان بین الملل دادگستری در نظریه مشورتی در ارتباط با حق شرط ها بر کنوانسیون منع و مجازات کشتار جمعی ( ۱۹۵۱) چنین اشاره می کند که « اصول زیر بنایی عهدنامه، از سوی سازمان ملل متمدن بعنوان اصول الزام آور برای کلیه کشورها، حتی بدون وجود هر گونه تعهد عهدنامه ای، به رسمیت شناخته شده است[۱۶۸]».
جزء چهارم: تصمیمات قضایی
« قاعده ای مبنی بر لزوم پیروی از تصمیمات قضایی قبلی بعنوان« سابقه» در حقوق بین الملل وجود ندارد تا به موجب آن دیوان ملزم باشد از تصمیمات پیشین خود تبعیت نماید[۱۶۹] ». عمده نقشی که نویسندگان حقوق بین الملل برای تصمیمات قضایی تصور و ترسیم کرده اند، نقشی اعلامی است و نه بیشتر. این بدان معنا است که قضات مراجع قضایی بین المللی بر پایه قواعد و هنجارهای موجود و از پیش شکل گرفته که خود مبتنی بر توافق کشورها است، اتخاذ تصمیم می کنند[۱۷۰]». ولیکن این امر با واقعیت جامعه جهانی در تعارض می باشد. درست است که « دیوان بین المللی دادگستری مجری قانون است و نه خالق آن، ولی دیوان با احکام و آرای مشورتی خود، در توسعه حقوق بین الملل سهمی بسزا داشته است[۱۷۱]». چگونه می توان نقش دیوان را در تبیین شخصیت حقوقی سازمانهای بین المللی با صدور نظریه مشورتی ( جبران خسارت وارده) نادیده گرفت، همچنین نقش دیوان در توسعه و تبیین مفهوم و آثار حق شرط و…
امروزه دولتها و حقوقدانان برای آرا و نظریات مشورتی دیوان نقش های مهمی قائل هستند از جمله آنکه این آراء می توانند زمینه شکل گیری عرف های آتی باشد و یا شناسایی عرف ها و اصول کلی حقوقی از دیگر نقش های دیوان به شمار می آید.
این مسئله درست است که مراجع قضایی بر اساس هنجارهای از پیش تعیین شده، رای می دهند ولی« این رای، محصول تفسیر قضات است و این تفسیر بی تردید نقش مهمی در به فعلیت درآوردن هنجارهای حقوقی خواهد داشت[۱۷۲]» و « دراینکه چه عواملی در تفسیر قضات از متون حقوقی تاثیر می گذارد، باید با فیلسوفان واقع گرای حقوقی[۱۷۳] همراه شد که علت تفسیر را عمدتاً در عواملی خارج از خود متن و یا قاعده حقوق جستجو می کنند[۱۷۴] ».
در رابطه با حوزه حقوق بشر نیز باید بیان داشت که تصمیمات قضایی در این حوزه توسعه و تحول زیادی را موجب شده اند. از جمله این تصمیمات می توان به برخی آرای دیوان بین المللی دادگستری ( همچون نظریه مشورتی حق شرط ها برکنوانسیون نسل کشی، قضیه پناهندگی، قضیه آفریقای جنوب غربی و… ) و آرای دادگاه حقوق بشر اروپایی و دادگاه بین الدولی آمریکایی حقوق بشر اشاره کرد.
جزء پنجم: دکترین
« آموزه های علمی نقش قابل توجهی در توسعه حقوق بین الملل داشته است: تاثیر آنها ازیک سو به علت نبود رکنی اجرایی و تقنینی در جامعه بین المللی، و از سوی دیگر به سبب نوپایی نظام حقوق بین الملل بوده است. دکترین بویژه در مراحل اولیه تکوین و شکل گیری حقوق بین الملل به جهت عدم کفایت رویه دولتها، توانست درتعیین، و تبیین قلمرو، محتوا و اصول اساسی حقوق بین الملل موثر واقع شود[۱۷۵]». ولیکن« از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن حاضر، به مرور از اهمیت عقاید و اظهار نظرهای دانشمندان حقوقی، در حقوق بین الملل کاسته شد[۱۷۶]». دلیل این امر رشد و شکوفایی قواعد ماهوی حقوق بین الملل می باشد. با این حال، امروزه، همچنان شاهد هستیم که این منبع فرعی، هرچند به صورتی بسیار کم رنگ، موثر و معتبر است.
مسئله اساسی این است که « امروزه دکترین جمعی تا حد زیادی جایگزین آموزه های فردی علمای حقوق بین الملل شده است. انستیتوی حقوق بین الملل، موسسه حقوق بین الملل، موسسه حقوقی هاروارد، کمیته بین المللی صلیب سرخ و بسیاری از دیگر نهادهای علمی غیر دولتی حاصل مطالعات خویش را بصورت پیش نویس، مدل، قواعد نمونه و…. عرضه می دارند که اهمیت آنها را نمی توان نادیده گرفت. علاوه بر این ارگانهای برخی از سازمانهای بین المللی مثل کمیسیون حقوق بین الملل طرحهایی را تهیه کرده اند که هر چند شماری از آنها به معاهدات بین المللی مبدل نشده اند، ولی ارزش آنها به عنوان آموزه های علمی غیر قابل انکار است[۱۷۷] ».
دراین رابطه باید به سازمانهای غیر دولتی حقوق بشری نیز توجّه نمود که دستاوردهایشان به عنوان وسیله کشف قواعد حقوقی مطرح هستند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:56:00 ق.ظ ]




کریپتوفیتا گروه منحصر به فردی از جلبک ها و دارای سلول های انفرادی اند.اعضای این گروه تاژک داشته ومتحرک اند.همه یک یا دو کلروپلاست داشته ودارای چندین نوع کارتنوییدند که به آنها رنگ متمایل به قهوه ای می دهد.چند نوع آنها چربی وروغن ذخیره می کنند که برای موجودات پرورشی مفید است.کریپتوموناس معروفترین جنس کریپتومونادهاست.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱-۳-۸٫ پیروفیتا:
پیروفیتا شامل دینوفلاژله ها هستند.یک گروه منحصر به فرد موجودات تک سلولی که دارای دو تاژک بوده و بیشتر اعضای این گروه متحرک اند.بیشتر گونه هانشاسته را به عنوان منبع غذایی ذخیره می کنند.اعضای آنها فتوسنتز کننده،انگل و همزیست اند.یکی از ویژگی های منحصر به فرد این گروه دیواره­ی سلولی آنهاست که از صفحه­های سلولزی ساخته شده وبه آنها ظاهر زره­دار می­دهد .اما برخی گونه ها دیواره­ی سلولی ندارند. جابه جایی اغلب به آرامی در یک مسیر یا با کمی چرخش انجام می شود .بسیاری ازآنها تریکوسیست دارند یعنی یک ساختار حاوی پروتئین که می ­تواند برای محافظت در مقابل شکار شدن درسطح سلول تخلیه شود.پدیده ی “کشند قرمز” مربوط به شکوفایی دینوفلاژله هاست که به دلیل رنگدانه
های قرمز که در این موجودات تجمع یافته و تعداد زیاد آنها در شرایط محیطی خاص به وقوع ­ می­پیوندند .برخی گونه ها انگل ماهی بوده و مشکلاتی مانند (بیماری مخملی) ایجاد می کنند.
الف-سراتیوم : این جنس یکی از مشهورترین جنس ها بوده و به راحتی قابل تشخیص است. با یک بازوی دراز و دو بازوی کوتاهتر صاف یا خمیده به شدت مسطح شده اند این موجود، آلاینده­ی رایج کش­ های آب شور است.
ب-پریدینیوم: این جنس یک دینوفلاژله ی رایج بوده و به شدت مسلح است. اغلب ظاهر گرد با یک تاج کوچک ودر برخی گونه ها پاهای خار مانند دارد.این موجود آلاینده ی رایج کشت های دریایی است. آلاینده های مختلف در کشت های ریز جلبک به وجود می آید.برخی بی ضررند. در حالیکه بعضی دیگر مشکلات جدی برای ریز جلبک یا حیوانات پرورشی ایجاد می کنند.
هنگامی که ریز جلبک کشت می شودبرای به حداقل رساندن آلودگی باید موارد احتیاطی زیادی رعایت شود. دو دسته اصلی تک یاختگان جانوری یعنی مژک داران و آمیب ها در آبزی پروری آلاینده های رایجی هستند.
Chaetoceros

Spirolina
۱-۴٫ علل تکثیر و پرورش آلگ ها
اگر آلگ ها از روی کره زمین و اقیانوس ها برداشته می شدند در حیات انسانها و همه موجودات اختلال ایجاد می شد.اولین تاثیر سوء فقدان آلگ ها بر روی آبزیان می باشد که غذای آنها را تشکیل می دهند. بسیاری از آلگ ها میکروسکوپی بوده ودر سطح آب زندگی می نمایند و آنها را فیتوپلانکتون می نامند. فیتوپلانکتون ها به عنوان موجودات تولید کننده در صدر زنجیره غذایی آبزیان قرار می گیرند و از لحاظ تولید اکسیژن و غذا نقش اساسی دارند، بنابراین به علت کاربردهای فراوان ،تکثیر و پرورش آنها برای مقاصد مختلفی صورت می گیرد. به طور کل کاربرد فیتوپلانکتون ها را می توان به صورت زیر بیان کرد:
۱-۴-۱٫مصارف شیلاتی:
فیتوپلانکتون ها تولید کنندگان مهم مواد آلی در محیطهای آبی می باشند و این به علت داشتن کلرفیل می باشد. آلگ ها موجودات فتواتوتروف محسوب شده و از طریق فتوسنتز غذا و انرژی تولید می نمایند.در اکوسیستم های آبی فیتوپلانکتون ها بخش مهمی از زنجیره غذایی موجودات آبزی و ماهی ها را تشکیل می دهند و لذا بخش عمده ای از تولیدات آبزیان مستقیما وابسته به وجود آنهاست. فیتوپلانکتون ها نه تنها تامین کننده غذا و انرژی در محیط های آبی هستند بلکه به واسطه عمل فتوسنتز و متصاعد نمودن اکسیژن محیط اطراف خود را اکسیژنه نموده و برای حیات آبزیان مساعد می نمایند.(دیار کهن مهر ،۱۳۸۴ )
استفاده از فیتوپلانکتون ها در هچری های ماهی ، هم به جهت تولید غذای زنده و هم برای حفظ کیفیت محیط پرورش لازم می باشد. همچنین آنها می توانند در تهیه غذای خشک ماهی ها برای یک رشد خوب مورد استفاده قرار گیرند. استفاده از طعمه های غذایی پلانکتونی کوچک و زنده به نام روتیفر Brachionus plicatilis هنوز به عنوان یک شرط لازم برای موفقیت در هچری لاروهای کوچک ماهیان دریایی مانند Sea breams و ماهیان پهن می باشد. این غذاهای زنده را می توان به صورت مصنوعی بر روی پایه مخمر فراهم کرده ولی نسبت به فیتوپلانکتون کارایی اش کمتر می باشد. در این رابطه به طور کل فیتوپلانکتون ها در سه جهت ایفای نقش می کنند:
الف).بازیاف سریع جمعیت های روتیفر بعد از متلاشی شدن
ب).بهبود کیفیت تغذیه با منشاء غذای زنده
ج).آلودگی باکتریایی کمتر
برای بسیاری از گونه های جانوری آب شیرین و شور ،معرفی فیتوپلانکتون به استخر های پرورشی منجر به نتایج بسیار عالی از نظر بقاء ،رشد و شاخص تبدیل ، نسبت به وقتی که در آب زلال پرورش می یابند، دارد(Muller-Fenga,2000 ).
استفاده از آرد جلبک در غذای دام و آبزیان، اولین بار در سال ۱۹۶۰ در کشور نروژ بوده است که آن هم از جلبکهای قهوه ای، خشک و آسیاب شده تهیه شده که تقریبا از هر ۵۰ هزار تن جلبک تر برداشت شده، حدود ۱۰ هزار تن آرد جلبک بدست می آید که ارزش دلاری آن ۵ میلیون دلار آمریکا می باشد.
در برخی از کشورهای آسیایی مثل ژاپن ، چین و برخی از کشورهای اروپایی مثل فرانسه ، فنلاند ، اسکاتلند و نیوزلند ، از جلبکهای دریایی به ویژه جلبکهای قهوه ای برای خوراک حیوانات اهلی استفاده می کنند.
در اسکاتلند، جلبکهای قهوه ای سارگاسوم، فوکوس و لارمینا بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند. در فنلاند از لامیناریا و آلاریا استفاده می شود. از ماکروسیس تیس نیز برای تغذیه دامهای اهلی استفاده می شود، زیرا سرشار از ویتامین A و E است.
استفاده از جلبکها به عنوان علوفه، تا ۱۰٪ تولید شیر را افزایش می دهند، بدون اینکه هیچ تغییری در مزه و طعم آن ایجاد نماید . مقدار چربی و کرۀ شیر نیز افزایش می یابد جلبک کلرلا ولگاریس در صنعت دام، طیور و آبزیان نقش مهمی را ایفا می کند. همچنین بعنوان داروی جایگزین آنتی بیوتیک مورد استفاده در این صنایع کاربرد های وسیعی دارد.
مواد معدنی و ویتامینهای زیادی که در جلبکهای دریایی وجود دارد، استفاده از آنها را در صنعت مرغداری افزایش داده است. زردۀ تخم مرغ بعد از تغذیه مرغ با جلبکهای دریایی، دارای ید و کاروتن بیشتری است. به علاوه، مرغهایی که با جلبک تغذیه می شوند در دفعات بیشتری تخم گذاری می کنند و به دلیل خوابیدن بیشتر روی تخمها ، جوجه بیشتری نیز تولید می نمایند.
جلبک ها به عنوان یک منبع غذایی برای ماهیان، پستانداران و دیگر جانوران از اهمیت ویژه ای برخوردارند.
وابستگی انسان به ماهی و سایر جانوران آبزی برای تکمیل خوراک خود واقعیتی است که بر کسی پوشیده نیست. بنابراین جلبک ها به طور غیر مستقیم ارزش بسیار ارزنده ای برای انسان ها دارند
استفاده از ریزجلبک ها در آبزی پروری میکرو الگ ها را در تغذیه لارو آبزیان پرورشی از قبیل برخی ماهیان، عمده نرمتنان و سخت پوستان پرورشی و نیز در پرورش زئوپلانکتونهای پرورشی مورد استفاده در آبزی پروری ( غذای زنده مثل دافنی، روتیفر و..) بکار می برند.
کاربرد ریزجلبکها در پرورش دو کفه‌ای ها برای پرورش دوکفه‌ایها معمولاً از چند گونه ریزجلبک به طور ترکیبی استفاده می‌شود تا اینکه تمام نیازهای جانور تامین گردد. عمدتاً شامل
Iso chrysis galbara (خانواده‌ی T. Iso) و farlova lutheri و Chaetoceros calcitrans می‌باشد. البته گونه‌ های دیگری نیز در این زمینه کاربرد دارد. در پرورش دوکفه‌ایها Abalone از دیاتومه‌ها مثل Nitzschia.وNavicula استفاده می‌شود.
کاربرد جلبک ها در تغذیه سخت پوستان در پرورش میگو از دیاتومه های Chaetoceros spp Skeletonema spp استفاده می شود. در پرورش روتیفر نیز از گونه های Isochrysis sp, P.lutheri,T.suecia , Nannochloropsis spp استفاده می شود.گونه های دیگری که ارزش غذایی برای تغذیه لارو سخت پوستان دارند شامل :C.calcitrans, Cmuelleri, P.lutheri T. suecica. برخی از ماهیها فقط از دیاتومه ها تغذیه می کنند. یک نوع ماهی، تنها از جلبکهای سبز آبی و سبز برای تغذیه استفاده می نماید.
جلبکهای دریایی منبع خوبی برای تامین کبالت هستند. میزان کبالت این جلبکها حدود ۱۰ برابر بیشتر از گیاهان تیره گندم است. کبالت از عناصر معدنی ضروری در رژیم غذایی موجودات به شمار می رود.
۱-۴-۲٫ مصارف انسانی :
در بخش های مختلف دنیا بیش از صد گونه از آلگ ها و عمدا آلگ های قهوه ای و قرمز تعدادی از آلگ های سبز مورد استفاده غذایی قرار می گیرند. آلگ ها به علت سر شار بودن از مواد معدنی ،ویتامین ها ،هیدروکربن ها و پروتئین ها که در درون سلولها و یا دیواره سلولها وجود دارند،مورد استفاده غذایی انسانها قرار می گیرند.کشت و پرورش آلگ های دریایی برای مصرف غذایی از سالها پیش در کشور هایی نظیر چین و ژاپن بسیار متداول بوده است.
ژاپن اولین کشوری که روش صنعتی کشت و پرورش جلبک را ابداع کرد. تنها در سال ۱۹۹۵ در ژاپن ۲۲۰۰۰۰ تن جلبک بصورت غذای انسان مصرف شده است. استفاده از جلبک‌های دریایی بعنوان غذای جایگزین حاوی کمی پروتئین، تمام اسیدآمینه ضروری، ویتامین‌ها، مواد معدنی، اسیدهای چرب غیراشباع با چند پیوند دوگانه مانند آراشیدونیک اسید، ایکوساپنتئنویک اسید و دوکوسوهگزائینویک اسید هستند.
حدود ۶۰% تا ۷۰% وزن خشک اسپیرولینا پروتئین می باشد. امروزه از اسپیرولینا در کلوچه ها، نانها، سالاد و سوپ استفاده می نمایند و در کشورهای اروپایی برای بهبود رژیم غذایی قرصهای اسپیرولینا بصورت روزانه مصرف می شود.
استفاده از جلبکها برای تغذیه انسان سابقۀ طولانی دارد و به سالهای قبل از میلاد می­رسد. طی قحطی بزرگی که در اواسط قرن نوزدهم در انگلستان بر اثر آلودگی قارچی سیب زمینی رخ داد، یک نوع جلبک قرمز دریایی جایگزین مهمی برای محصولات سیب زمینی شد.
مشتقات اسید آلژنیک همچنین در تهیه سوپ، ‌خامه و سس و دیگر مواد غذایی مورد استفاده قرار می­گیرند. با توجه به رشد جمعیت و کمبود منابع کشاورزی در خشکی، این روشها می تواند به استفادۀ بهینه از منابع کمک نماید.
برخی جلبکهای غذایی مهم عبارت اند از :
* از جلبکهای قهوه ای جنسهای لامیناریا، سارگاسوم و آلاریا معروفند. در ژاپن غذاهای خاصی از لامیناریا و آلاریا تهیه می شود. در آمریکای جنوبی، نوعی جلبک قهوه ای را جمع آوری کرده و پس از خشک کردن و نمک زدن، به تدریج به مصرف تغذیه می رسانند. جلبکهای قهوه ای در حدود ۱۵٪ پروتئین، ۱۷ نوع اسید آمینه، ۵۶/۱٪ چربی و ۵۷٪ کربوهیدرات دارند. به علاوه، مقادیر مناسبی از مواد معدنی، کاروتن و برخی مواد دیگر را دارا می باشند.
* از جلبکهای قرمز جنسهای پورفیرا و کوندروس معروفند. پورفیرا از مهمترین جلبکهای قرمز است که توسط انسان به عنوان غذا مورد استفاده قرار می گیرد. در ژاپن به تنهایی حدود ۳۰ هزار تن پورفیرا در سال مصرف می شود. جلبک پورفیرا غنی از ویتامینهای D ,C ,B ,A و E است و مقدار قابل توجهی پرئتئین دارد.
هر ۱۰۰ گرم پورفیرا به طور میانگین ۴/۱۱ گرم آب، ۶/۳۵ گرم پروتئین، ۷/۰ گرم چربی، ۳/۴۴ گرم کربو هیدرات و ۸ گرم مواد معدنی دارد. جلبک قرمز کوندروس به مقدار زیادی در آمریکا و اروپا به مصرف می رسد.
* از جلبکهای سبز، جنسهای اولوا و کلرلا معروفند. از اولوا که به خاطر شباهت پهنک آن به برگ کاهوی دریایی شهرت دارد، برای تهیه سالاد و سوپ استفاده می شود. یک گونۀ معروف آن Ulva lactuca است.
پروتئینهای کلرلا تمام اسیدهای امینه ضروری را دارا هستند، از این رو در مسافرتهای فضایی به عنوان فضایی به عنوان غذا مورد استفاده قرار می گیرند .
۱-۴-۳٫ مصارف کشاورزی :
جلبکها بخاطر دارا بودن میزان بالای فیبر از یک طرف نقش مهمی در نرم کردن بافت خاک و حفظ رطوبت و از طرف دیگر بخاطر دارا بودن مواد معدنی و عناصر کمیاب اهمیت دو چندانی دارند.
بعد از استفاده از این فرآورده ها، افزایش محصول، افزایش جذب مواد غذایی خاک، افزایش مقاومت به آفات خاص، افزایش جوانه زنی بذر و مقاومت در مقابل یخ زدگی را در پی داشته است.
جلبکهای دریایی به علت داشتن فسفر، ‌پتاسیم و برخی از عناصر کم مقدار در بسیاری از مناطق ساحلی به عنوان کود بیولوژیکی مورد استفاده قرار می گیرند. برخی از این جلبکها را با مواد آلی دیگر مخلوط می کنند و برای حاصلخیزی خاک به کار می برند و تعدادی دیگر را مستقیماً به زمین کشاورزی اضافه می نمایند و اجازه می دهند به مرور زمان پوسیده و مواد آنها جذب خاک شود.
برخی از موارد استفاده از جلبکها به عنوان کودعبارت انداز :
* در مزارع آزمایشی نشان داده شده که افزودن جلبکهای سبز آبی تثبیت کننده ازت هوا(هتروسیست) به مزارع برنج ، تا ۳۰٪ محصول برنج را افزایش می دهند.هتروسیستها عمل تبدیل ازت ملکولی هوا به نیتروژن آمونیاکی را انجام می دهند. امروزه این جلبکها را به صورت انبوه کشت می دهند و از آنهاکود تهیه می کنند که اصطلاحاً به این نوع کودها ،کود زیستی می گویند. مزیت کودهای زیستی نسبت به کودهای حیوانی یا شیمیایی اینست که این کودها به دلیل داشتن فعالیتهای حیاتی و زنده بودن، از بین نمی روند و دائم در حال تکثیر و افزایش هستند و عوارض جانبی کودهای شیمیایی یا حیوانی را نیز ندارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:56:00 ق.ظ ]




خونخواهی عثمان برای کسانیکه بعد از حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به اهداف خود نرسیدند، فقط یک بهانه بود تا بوسیلۀ آن بتوانند بیعت خود را بشکنند. همانطور که در بخش قبل اشاره شد طلحه و زبیر بعد از آنکه به حکومت بصره و کوفه که در آرزویش بودند نرسیدند، عَلَم خونخواهی عثمان را به پا کردند، در صورتیکه هر دوی آنها در قتل عثمان نقش اساسی داشتند. معاویه هم به همین بهانه با حضرت (علیه السّلام) بیعت نکرد و هرکس هم که در حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) منافعش به خطر افتاد به همین بهانه به معاویه پیوست. اما در این میان عثمانی مذهب‏هایی که ابتدا با حضرت (علیه السّلام) بیعت کرده‏بودند بر اثر جوسازی‏هایی که توسط دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) صورت گرفت، بیعت خود را شکستند. در صورتیکه آنها همان کسانی بودند که به خلیفه قبلی با آن همه بی‏عدالتی وفادار ماندند ولی به امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را احیاء کرد پشت کردند. ماجرای این افراد را به تفصیل می‏آوریم.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۴.۲.۱. ابوبردهبن عوف ازدی:
بعد از جنگ جمل زمانیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) وارد کوفه شد خطبه ای در مذمت پیمان شکنان ایراد کرد، بعد از آن ابوبردهبن عوف ازدی که در جنگ جمل شرکت نکرده بود، برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین ! کشتگان اطراف عایشه و طلحه و زبیر برای چه کشته شدند؟ امام علی(علیه السلام) فرمود: برای این کشته شدند که شیعیان من و کارگزاران مرا کشتند و ربیعه عدوی را با جمعی از مسلمانان به قتل رساندند و گفتند ما بیعت شما را می‏شکنیم چنان که شما پیمان عثمان را شکستید. سپاهیان من نیز حمله بردند و آنها را کشتند. من از آنها خواستم قاتلان یارانم را به من تحویل دهند ولی آنها خودداری کردند و با من جنگیدند، در حالیکه بیعت من و خونهای نزدیک به هزار مرد از شیعیانم در گردن آنها بود، به همین جهت من هم با آنها جنگیدم. آیا تو در این مورد شک داری؟ ابوبرده گفت قبلا در شک بودم ولی اکنون برایم روشن شد که تو بر حق هستی. ابوبرده قبلا طرفدار عثمان بود، اما در جنگ صفین همراه امام بود ولی بعد از بازگشت با معاویه مکاتبه کرد .و در آخر هم مورد تفقد معاویه قرار گرفت.[۱۹۳]
۴.۲.۲. نعمان بن بشیر انصارى و ابو هریره:
معاویه، نعمان بن بشیر انصارى و ابو هریره را نزد امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) فرستاد تا از او بخواهند قاتلان عثمان را به معاویه تسلیم کند، تا معاویه آنها را بکشد و غائله تمام گردد. معاویه از این کار قصد داشت که مردم شام را بفریبد و به آنها بقبولاند که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) قاتلان عثمان را پناه داده است و از آنها حمایت می‏کند، که این خود بهانه‏ای باشد برای بیعت نکردن و جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السّلام). ابوهریره و نعمان نزد امام على (علیه السّلام) آمدند و گفتند: یا اباالحسن خداوند در اسلام براى تو فضیلت و شرافت قرار داده است، تو پسر عم رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هستی، پسر عمویت معاویه ما را نزد شما فرستاده و مى‏خواهد کارى کند که این جنگ خاتمه یابد، و اوضاع و احوال آرام شود و بین شما صلح برقرار شود. قاتلان عثمان را به معاویه تحویل بده، تا او قاتلان پسر عموی خود را بکشد، تا جامعه از فتنه و آشوب در امان بماند. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) رو به نعمان پاسخ داد: تو گمان می‏کنی از قبیلۀ خود بیشتر هدایت شده‏ای؟ گفت: خیر. حضرت (علیه السلام) فرمود: همه انصار از من پیروى مى‏کنند، مگر گروهى اندک که سه و یا چهار نفر مى‏باشند، وتو هم یکى از آنها مى‏باشید، نعمان گفت: من آمده‏ام تا در خدمت شما باشم. معاویه از من خواست تا پیام او را به شما برسانم و من امیدوار بودم که وسیله‏اى فراهم شود تا در محضر تو حاضر شوم، و در جوار تو قرار گیرم، من مى‏خواستم خداوند بین شما صلح و سازش برقرار کند، و اگر نظر شما غیر از این ‏باشد من در خدمت شما خواهم بود، و از شما جدا نخواهم شد، و هر جا بروید با شما همراهى خواهم کرد. نعمان مدتی در کوفه ماند امّا ابوهریره به شام رفت و جریان را برای معاویه تعریف کرد. معاویه به او گفت: هر چه از على شنیده‏اى براى مردم بگو، او هم رفت و جریان را براى مردم شام تعریف کرد، و اینچنین بسیاری از مردم شام نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بدبین شدند. اما نعمان بن بشیر بعد از آنکه چند ماه در کوفه اقامت کرد، فرار کرد و به عین التمر رفت، مالک بن کعب ارحبى، که والی امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) در عین التمر بود او را گرفت و حبس کرد. مالک از او پرسید براى چه به اینجا آمده‏اى؟ گفت: من از طرف معاویه براى على پیامى داشتم و اکنون پس از رساندن پیام در نظر دارم به شام برگردم، مالک او را حبس کرد و گفت من جریان را براى حضرت على (علیه السلام) خواهم نوشت تا در این باره دستور دهد. نعمان از این جریان سخت ناراحت شد و از اینکه قرار است جریان به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اطلاع داده شود، سخت به وحشت افتاد. زیرا او به امام على (علیه السّلام) گفته بود که در کوفه خواهد ماند و براى اقامت به اینجا آمده‏است. نعمان هنگامى که دید گرفتار شده است دنبال قرظه بن کعب انصارى که در اطراف عین التمر مالیات و صدقات براى حضرت على (علیه السلام) جمع مى‏کرد، فرستاد و از او خواست که به او کمک کند او هم شتابان آمد و به مالک بن کعب گفت او را رها کن. مالک گفت: اى قرظه از خداوند بترس و درباره این مرد سخن نگو و از او حمایت نکن او اگر از عابدان انصار ‏است، چگونه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را ترک مى‏کند، و نزد امیر منافقان مى‏رود ولى قرظه او را وادار کرد تا نعمان را رها کند. بالاخره مالک راضی شد و گفت: اى مرد، امروز و امشب و فردا مهلت دارى و اگر بعد از این تو را در این اطراف مشاهده کنم گردنت را خواهم زد نعمان به سرعت از آنجا دور شد، و خود را نجات داد. بعد از این نعمان بن بشیر انصارى همواره از معاویه طرفدارى مى‏کرد و با حضرت على (علیه السلام) ستیز داشت و از قاتلان عثمان بدگوئى مى‏کرد و آنها را تعقیب مى‏نمود. در زمان معاویه هم والی کوفه و سپس حاکم حمص شد.[۱۹۴]
۴.۲.۳ پیمان شکنی اهل یمن:
مردم یمن با امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) بیعت کرده بودند، ولى در باطن با حضرت مخالف بودند، عامل حضرت (علیه السّلام) در آن زمان عبید الله بن عباس بود، و در جند هم سعید بن نمران حکومت مى‏کرد، بعد از آن که مردم عراق با آن حضرت به مخالفت برخاستند، و محمد بن ابى بکر در مصر کشته شد، و شامیان به اطراف و نواحى حمله کردند، آنها هم به خروش آمدند و علیه امام اجتماعاتى بوجود آوردند و سخنرانیهائى نمودند و مردم را براى گرفتن خون عثمان دعوت کردند. آنها از دادن صدقات و اموال به بیت المال خوددارى نمودند و مخالفت خود را آشکار کردند. به همین دلیل عبید الله بن عباس و سعید بن نمران نامه ای به امام على (علیه السّلام) نوشتند و در آن ذکر کردند: «پیروان عثمان علیه ما شوریده‏اند، و آشکارا مى‏گویند که کار معاویه محکم شده و اکثر مردم دنبال او رفته‏اند، ما با آنها مقابله کردیم، اما این مقابله آنها را با هم متحد کرد، و از هر سو به ما حمله ور شدند، گروهى هم در اینجا بخاطر اینکه حقوق واجبه خداوند را ندهند و مالیات خود را نپردازند به آنها پیوستند و از آنها یارى مى‏کنند، در صورتى که تاکنون حقوق را مى‏پرداختند. کسى از آنها غیر از حق مطالبه نمى‏کرد، ولى شیطان بر آنها مسلط شد و آنان را از راه بیرون کرد، ما اکنون در سلامتى هستیم، ولى آنها از شما دور شده‏اند. ما اگر بخواهیم با آنها به مقابله برخیزیم باید به ما امر کنید، و دستورات لازم را بدهید خداوند امیرالمؤمنین را عزّت دهد، و او را مؤید بدارد، و در همه کارها کمک نماید.» امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) هم در پاسخ نوشت:‏ « نامه شما به دست من رسید، و در آن متذکر شده‏اید که این جماعت خروج کرده‏اند شما آن جماعت کوچک را بزرگ مى‏شمارید، و عدد اندک آنان را زیاد جلوه مى‏دهید. من مى‏دانم که ترس و وحشت شما از دشمن و کوچک کردن خودتان در مقابل آن جماعت و عدم اتحاد و سوء تدبیر و نبودن یک فکر منظم موجب شده است تا اوضاع و احوال چنین شود و محیط به آشوب و عدم نظم کشانیده گردد. سستى و عدم کارائى شما موجب گردید که خوابیده‏ها بیدار شوند و نسبت به شما جرأت پیدا کنند. اکنون فرستاده من به طرف شما مى‏آید و شما به سوى آنها حرکت کنید و نامه مرا براى آنها بخوانید، و آن جماعت را به تقوى و پرهیزگارى دعوت کنید، اگر اجابت کردند ما خدا را سپاس مى‏گوئیم، و از آنها قبول مى‏کنیم، و اگر جنگ کردند ما هم از خداوند یارى مى‏خواهیم، و با آنان جنگ خواهیم کرد، خداوند خیانت کاران را دوست نمى‏دارد.»
سپس امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) یزید بن قیس ارحبى را فراخواند و به او گفت: خویشاوندانت در یمن پیمان شکنی کرده‏اند. او گفت: یا امیرالمؤمنین من به قوم خود حسن ظن دارم، و آنها از شما اطاعت مى‏کنند اکنون اگر مایل هستید من به طرف آنها مى‏روم، و اگر میل دارید نامه‏اى براى آنان بنویسید تا آنها جواب دهند. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) نامه ای براى اهل یمن نوشت: «این نامه‏اى است از بنده خدا على امیرمؤمنان براى کسانى که در جند و صنعاء مکر و فریب کرده و راه شقاق را در پیش گرفته‏اند، ستایش مى‏کنم خدائى را که حکم او را نمى‏توان رد کرد و هر چه اراده کند انجام مى‏گیرد، و کسى قدرت ندارد جلوى عذاب او را بر ستمکاران بگیرد. به من اطلاع داده ‏اند که شما دور همدیگر را گرفته‏اید و راه مخالفت آغاز کرده‏اید، و از دین خود روى گردان شده‏اید، شما که بیعت کرده بودید، و اطاعت مى‏کردید، اکنون عهد و بیعت خود را شکسته‏اید، و حمله را شروع کرده‏اید، من از مردان عاقل و آگاه که اهل دیانت و ورع مى‏باشند در مورد شما سؤال کردم. در مورد افکار و نیات شما بررسى نمودم معلوم شد شما در این جا عذر موجهى ندارید و سخن قابل قبولى که بتوان به آن توجه کرد، در نزد شما نیست، برهانى نمى‏توانید درباره کارهاى خود ارائه دهید، اینکه که فرستاده من نزد شما مى‏آید، از هم متفرق شوید و به منازل خود بروید در این صورت شما را عفو مى‏کنم.اگر به خانه‏هاى خود مراجعت نمودید و بار دیگر اطاعت کردید، از نادانان شما گذشت خواهم کرد و از حریم شما دفاع خواهم نمود، و عدالت را در میان شما بسط خواهم داد، و به کتاب خدا عمل خواهم نمود و اگر گوش به سخنان من ندهید، آماده باشید که لشگر به طرف شما خواهم فرستاد تا اساس و پایه‏هاى شما را درهم بکوبد. آن لشگر مأمور است طاغیان و عاصیان را سرکوب کند و آنها را خرد نماید، همانگونه که دانه‏هاى گندم در آسیاب‏ها خورد مى‏گردند، هر کس نیکى کند، نیکى به خودش بر مى‏گردد و هر کس بد نماید به خودش عاید مى‏شود و خداوند به هیچ کس از بندگانش ستم نمى‏کند باید خدا را سپاس گویند و خویشتن را ملامت کنند.»
یکى از افراد قبیله همدان به نام حسین بن نوف بن عبید نامه را به یمن برد و براى مردم قرائت کرد، این خبر در میان طرفداران عثمان شایع شد آنها گفتند: ما در صورتی اطاعت مى‏کنیم و به سخنان شما گوش مى‏دهیم که عبید الله و سعید را عزل کنید.
حسین بن نوف گفت: «هنگامى که من از کوفه بیرون می آمدم، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اراده کرده بود یزید بن قیس ارحبى را با لشگر انبوهى به این طرف بفرستد، ولى او منتظر است تا از شما خبرى برسد و اگر مخالفت کنید، آن لشگر خواهد آمد.»
گروهی از اکابر و اشراف و مشاهیر بعد از گفتگو با هم به حسین بن نوف گفتند: برو و بیش از این ما را به اطاعت على (علیه السّلام) مخوان که ما با على (علیه السّلام) همراهی نخواهیم کرد چون ما هنوز بر سر بیعت و اطاعت عثمانیم؛ اگر می‏خواهی لشکری بفرست که حکم میان ما و تو شمشیر است.
بعد از این نامه‏اى به معاویه نوشتند به این مضمون: «على ابن ابیطالب (علیه السّلام) به ما نامه‏ای نوشته است و حسین بن نوف را نزد ما فرستاده و ما را به اطاعت خویش فرا خوانده و تهدید کرده اگر اطاعت نکنید، لشکری برای جنگ با شما می‏فرستم. منتظریم برای ما شخصی را بفرستى که بتواند جان و مال ما را حفظ نماید و ما را از تعرّض لشکر عراق محافظت کند. ولی اگر دست حمایت از ما باز دارى، ما به ناچار کسی را نزد على ابن ابیطالب (علیه السّلام) می‏فرستیم و از گناه خویش عذر می‏خواهیم. در این کار تعجیل کن و الّا عن قریب لشکر عراق بر سر ما می‏تازد. و السّلام.»
هنگامیکه معاویه فهمید گروهى در صنعاء از عثمان پشتیبانى مى‏کنند و کشته شدن او را بزرگ مى‏دانند ولى کسى نیست که از آنها حمایت کند و براى آنها نظام و تشکیلاتى درست کند، بسر بن ابی ارطاه، که مردى قسى القلب و خون ریز و بى‏رحم بود را نزد خود فرا خواند و به او دستور داد تا از طریق حجاز و مدینه و مکه به یمن برود، معاویه به او گفت: بدان که اهل یمن با على ابن ابیطالب (علیه السّلام) مخالفت کرده‏اند. به جانب یمن برو. اگر به شهرى وارد شدی که مردم از على اطاعت مى‏کنند، با زبان آنها را به طرف ما دعوت کن و به آنها اعلام نما که راه نجات تنها در اطاعت از ما مى‏باشد، اگر آنها بیعت و اطاعت نکردند همه را قتل عام کن. بسر بن ارطاه در مسیر خود به یمن بسیاری از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قتل عام کرد. او همچنان پیش رفت تا به صنعاء رسید. عبید الله بن عباس والى آنجا فرار کرد و عمرو بن اراکه را به جاى خود گذاشت، بسر هم او را گرفت و گردنش را زد، و دو کودک عبید الله را در راه صنعاء سر برید.
ابن قیس بن زراره شاذى همدانى خدمت امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) آمد و او را از جریان بسر آگاه کرد، امام على (علیه السلام) مردم را دعوت کرد تا به طرف بسر بروند، ولى مردم کوفه که دیگر از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اطاعت نمی‏کردند, از رفتن به یمن خوددارى کردند، حضرت على (علیه السّلام) فرمود: آیا مى‏خواهید من با یک گروه از جنگجویان دنبال جنگجویان را بگیرم و به بیابان‏ها و کوه‏ها بروم. به خداوند سوگند صاحبان عقل و اندیشه از میان شما رفتند، و اشخاص با فضیلت از جامه رخت بربستند، کسانى که هر گاه دعوت مى‏شدند اجابت مى‏کردند، و هر امرى که به آنها مى‏شد اطاعت مى‏نمودند، من در نظر گرفته‏ام از میان شما بروم، و دیگر از شما یارى نخواهم. در این هنگام جاریه بن قدامه برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین من به طرف آنها می‏روم و آنها را از آن مناطق دور مى‏کنم، امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) فرمود: به جان خودم سوگند تو نفسى پاک و نیتى نیکو دارى و عشیره‏ات هم شایسته هستند. حضرت (علیه السّلام) دو هزار نفر با او همراه کردند، و به او امر کردند دو هزار نفر هم از بصره بردارد خودش نیز همراه جاریه بیرون شد و او را مشایعت کرد و گفت: «از خداوند بترس و مسلمانى را تحقیر نکن و از ذمى‏ها هم دست بازدار، به اموال و فرزندان و چهارپایان مردم دست نبر، اگر چه پیاده حرکت کنى و نماز را هم در وقت خودش ادا کن.»
جاریه از کوفه بیرون رفت و به طرف بصره حرکت کرد و در آنجا دو هزار نفر به او ملحق شدند و بعد راه حجاز را در پیش گرفت تا وارد یمن شد، او در بین راه مال کسى را نگرفت و احدى را نکشت مگر گروهى را که در یمن مرتد شده بودند. هنگامیکه جاریه به یمن رسید بسر به طرف منازل بنى تمیم رهسپار شده بود، جاریه به تعقیب او پرداخت، اما در مسیر جرش بود که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) به شهادت رسید.[۱۹۵]
۴.۲.۴. جریربن عبدالله بجلی:
ثقفی در کتاب الغارات خود آورده است که جریر بن عبد الله بجلى و حنظله کاتب از کوفه بیرون رفتند و در قرقیساء سکونت کردند، و گفتند در شهرى که عثمان را نکوهش‏ می‏کنند زندگی نخواهیم کرد.[۱۹۶] حال بررسی می‏کنیم که جریر چه کسی بوده است و چه زمانی با امام علی (علیه السّلام) بیعت کرده است و نقشش در حکومت حضرت (علیه السّلام) چه بوده است.
جریر در ماه رمضان سال دهم هجرت، به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و مسلمان شد و با ایشان بیعت کرد. جریر زیبا روى و سپید چهره بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد او فرموده بود: گویى فرشته بر چهره‏اش دست کشیده است. عمر بن خطاب در مورد او می‏گفت : جریر یوسف این امت است. بسیار بلند قامت بود و معمولا ریش خود را هنگام شب با زعفران خضاب مى‏کرد و صبح آن را مى‏شست و رنگى زرین بر آن باقى مى‏ماند.[۱۹۷] در زمان عثمان جریر حاکم همدان بود؛ بعد از آنکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از جنگ جمل برگشت و در کوفه مستقر شد، برای کارگزاران شهرها نامه نوشت. از جمله نامه‏ای با این مضمون به عبدالله بن جریر جبلی نوشت:
«خداوند در وضع مردمى دگرگونی پدید نیاورد مگر آنکه آنان خود، خویشتن را دگرگون کنند، و هرگاه خداوند براى قومى به واسطه اعمالشان اراده عذاب فرماید، هیچ راه دفاعى براى آن نخواهد بود و براى آنان هیچکس جز خداوند را یاراى آنکه آن بلا را برگرداند نیست.[۱۹۸] تو را آگاه مى‏کنم از زمانى که قصد لشکرهاى طلحه و زبیر کردیم و آنها بیعت مرا شکستند و آنچه نسبت به کارگزار من ، عثمان بن حنیف کردند. من از مدینه همراه مهاجران و انصار حرکت کردم و چون به عذیب رسیدم پسرم حسن و عبدالله بن عباس و عمار بن یاسر و قیس بن سعد بن عباده را نزد مردم کوفه فرستادم و از آنان خواستم حرکت کنند. آنها پذیرفتند و آمدند و همراه ایشان حرکت کردم تا کنار بصره فرو آمدم . ابتدا در دعوت ایشان حجت را تمام کردم و لغزش آنها را بخشیدم و ایشان را به رعایت عهد و بیعت فرا خواندم و سوگندشان دادم ، ولى آنان هیچ چیز جز جنگ با مرا نپذیرفتند و من از خداوند بر علیه آنان یارى خواستم. گروهى کشته شدند و دیگران پشت به جنگ کردند و به شهر خود گریختند و از من همان چیزى را خواستند که من پیش از شروع جنگ از ایشان خواسته بودم. من هم عافیت را پذیرفتم و شمشیر از ایشان برداشتم و عبدالله بن عباس را به فرماندارى ایشان گماشتم و به کوفه آمدم و اکنون زحر بن قیس را پیش تو فرستادم و هر چه مى خواهى از او بپرس و السلام .»
هنگامیکه جریر نامۀ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را خواند در حضور جمع ایستاد و گفت: اى مردم، این نامه امیرمؤمنان على بن ابى طالب (علیه السّلام) است، او در دین و دنیا امین است و کارش با دشمن چنان گذشته است و ما خدا را بر آن سپاسگزاریم و پیش کسوتان با سابقه، از مهاجران و انصار و تابعان، به نیکى با او بیعت کردند. و اگر مسئله خلافت میان مسلمانان به شور نهاده شود او از همه کس سزاوارتر است. به راستى دوام و بقاى ما به حفظ جماعت و یگانگى است و فنا و نابودى ما، در پراکندگى و جدایى است. على (علیه السّلام) تا هنگامى که شما راست و پایدار باشید بر حق بر شما است و هرگاه به کژى گرایش پیدا کنید کژى شما را راست خواهد کرد.
مردم گفتند: گوش به فرمانیم و بر این کار راضى و خشنودیم. جریر پاسخ نامه امام على (علیه السلام) را نوشت و فرمانبردارى خود و قومش را اعلام کرد. سپس جریر از همدان به سوی کوفه روانه شد و حضور امیرالمؤمنین على (علیه السلام) رسید و با او بیعت کرد و مانند دیگر مردم به فرمانبردارى از على و التزام امر او درآمد.[۱۹۹]جریر با اشعث دوستی قدیمی داشت ، بعد از آنکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) برای اشعث نامه نوشت و او را به بیعت دعوت کرد، جریر هم به او نامه نوشت و او را در جریان بیعت خود با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گذاشت.
زمانی جریر نزد امیرالمومنین (علیه السّلام) آمد، که آن حضرت (علیه السّلام) با یاران خود مشورت می‏کرد که با معاویه چه برخوردی کند و چگونه از او بیعت بگیرد. جریر گفت: مرا نزد معاویه بفرست، زیرا او سخن مرا مى‏پذیرد و هنوز با من دوستى دارد، نزدش مى‏روم و از او مى‏خواهم که به اطاعت تو گردن نهد و به حق به تو بپیوندد، به این شرط که تا وقتى گوش به فرمان خدا دارد و از قرآن پیروى مى‏کند فرماندارى از فرمانداران و کارگزارى از کارگزاران تو باشد. من مردم شام را نیز به قبول ولایت و اطاعت از تو دعوت می‏کنم، زیرا بیشتر آنان از قوم من و اهل سرزمین من هستند و امیدوارم که سخن من را گوش بدهند.
امّا مالک اشتر به امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) گفت: او را به شام نفرست و سخنش را باور نکن که به خدا سوگند تردید ندارم که او دلش با آنان است و نیتش با بنی امّیه یکسان. امام على (علیه السّلام) به مالک فرمود: مهلتش بده تا ببینیم از دست او چه نتیجه‏اى عاید ما مى‏شود.
حضرت على (علیه السلام) او را مأمور رساندن پیغامش به شام کرد و هنگام اعزام به او گفت: همانطور که مى‏بینى پیرامون من از اصحاب پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که مردمى دیندار و صاحب‏نظرند بسیارند، ولی من تو را به سبب گفته پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) که در حقت‏ فرمود: «همانا تو از بهترین مردم یمنى» بر همۀ آنان برگزیدم. نامه مرا به معاویه برسان، اگر او هم چون دیگر مسلمانان به راه آمد، چه بهتر. در غیر اینصورت او را از نتیجه وخیم پیمان‏شکنى و گردنکشى آگاه کن و به او هشدار بده و بفهمان که نه من راضیم او فرماندار باشد و نه توده مردم به خلافت او تن خواهند داد.
جریر به سوی شام روانه شد و نزد معاویه رفت، هنگامیکه بر او وارد شد، خدا را سپاس و ستایش کرد و گفت: « اى معاویه، به راستى اینک مردم دو حرم مکه و مدینه، و اهالى دو شهر بصره و کوفه، و مردم حجاز و یمن و مصر و عروض و عمان و بحرین و یمامه به فرمان پسر عمت گردن نهاده و بر سرورى او اتفاق کرده‏اند و با او بیعت کرده‏اند. جز اهالى این شهر که تو خود را حاکم آن کردی. کسی از اطاعت او بیرون نمانده و اگر او از سرزمین خود سیلابى روان کند همگى شما را غرق خواهد. اکنون من نزد تو آمده‏ام تا به آنچه خرد و سعادت حکم مى‏کند، دعوتت کنم و به بیعت کردن با چنین بزرگمردى فراخوانمت».
سپس نامه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به وى تسلیم کرد. معاویه پس از صحبت‏های جریر و خواندن نامه امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به جریر گفت: منتظر باش، من هم باید در این کار تأمل کنم و با اطرافیانم در این ‏مورد مشورت کنم. ولی معاویه با حیله و تزویر وامروز و فردا کردن جریر را در شام نگاه داشت وبه او پاسخ مشخصی نداد. معاویه در این فرصتی که به‏دست آورده‏بود، با سران شهرهای مختلف به مذاکره و مکاتبه پرداخت، تا بتواند حمایت آنان را برای جنگ با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به بهانه خونخواهی عثمان و اینکه قاتلان عثمان نزد علی (علیه السّلام) هستند، جلب کند. در این بین، به عمروعاص هم نامه نوشت و او را به همکاری با خود فراخواند و به او وعده حکومت مصر را در صورت پیروزی علیه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را داد. بنابراین معاویه با اتلاف وقت، جریر را نزد خود نگاه داشت و نیروهای خود را تقویت کرد و مردم شام را برای خونخواهی عثمان یک صدا کرد.
بعد از آنکه جریر در بازگشت خود از شام تأخیر کرد، مردم او را متهم به گرایش و سازش با معاویه کردند ولی امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) گفت: «من براى جریر مهلتى تعیین کردم که تا آن زمان باید نزد من بازگردد، مگر آنکه فریب خورده یا نافرمان شده باشد!» ولى بعد از آنکه جریر در زمان تعیین شده هم بازنگشت، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نامه ای با این مضمون برای او نوشت:
«هنگامیکه این نامه به دست تو می‏رسد، معاویه را به روشنگویى وادار کن و قاطعانه از او حجت بگیر، او را میان جنگى ویرانگر و یا صلحى سعادت‏آور مخیّرش کن، اگر جنگ را برگزید، به پیمانشکنى هشدارش ده و اگر صلح را اختیار کرد، بیعتش را قبول کن.» جریر، معاویه را از مضمون نامۀ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطلع کرد. ولی معاویه باز هم از جریر مهلت خواست. هنگامیکه معاویه توانست بیعت مردم شام را بگیرد به جریر گفت: به مولایت ملحق شو. سپس خود نامه‏ای مبنی بر آمادگی به جنگ به ایشان نوشت.
هنگامیکه جریر نزد امام على (علیه السّلام) بازگشت، مردم سخنان بسیارى مبنى بر سازش او با معاویه گفتند، جریر و اشتر نزد حضرت على (علیه السلام) آمدند. اشتر گفت: به خدا سوگند، اى امیرمؤمنان اگر مرا نزد معاویه فرستاده بودى از این شخص برایت بهتر بودم. جریر گفت: به خدا سوگند اگر تو نزدشان مى‏رفتى بى‏گمان تو را مى‏کشتند. آنان ادعا مى‏کنند تو از قاتلان عثمانى.
اشتر گفت: اى جریر، به خدا اگر من نزدش رفته بودم در پاسخ دادنش کم نمی‏آوردم و مذاکره و مجاب کردن او برای من دشوار نبود و معاویه را در موقعیّتی قرار می‏دادم که فرصت اندیشه نداشته باشد. جریر گفت: اگر اینچنین است اکنون نزدش برو. مالک گفت: اکنون که تو کار را خراب کرده‏ای و شر بوجود آوردی؟ سپس رو به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: اى امیرمؤمنان! آیا من از این که جریر را به شام بفرستى منعت نکرده بودم، و از دشمنى و بدخواهى او آگاهت نکرده بودم؟
آنگاه با درشتی خطاب به جریر گفت: اى مرد بجیلى، عثمان دینت را در برابر حکومت همدان از تو خرید، به خدا سوگند تو شایستۀ آن نیستی که زنده بر روى زمین راه بروى. تو نزد آنان رفتى تا راه پیوستن خود را با آنها هموار کنى و امتیازی نزد آنها برای خودت کسب کنی، سپس از پیش آنان نزد ما آمدى که ما را از صلابت آنها بترسانى. به خدا سوگند که تو خود از آنانى، و تمام تلاشت به سود آنها است. ایکاش امیرمؤمنان نظر مرا در حق تو مى‏پذیرفت و تو و امثال تو را به زندان می‏انداخت که از آن بیرون نیایید، تا این مسائل روشن شود و خدا ستمگران را هلاک کند. جریر پاسخ داد: به خدا، دوست داشتم که تو به جاى من فرستاده مى‏شدى، که به خدا سوگند در آن صورت زنده برنمى‏گشتى.
بعد از این ماجرا جریر و چندی از افراد قومش از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جدا شدند و به قرقیسیا رفتند و آنجا سکونت کردند. حضرت علی (علیه السّلام) هم وقتی از ماجرا خبردار شد، دستور داد تا خانه اش را ویران کنند.[۲۰۰]
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جریر بن عبدالله دو لنگه کفش از کفشهاى خود را داد و به او فرمود: از این دو نگهدارى کن و مراقبت کن. زیرا از بین رفتن این دو، مایه از میان رفتن دین توست . در جنگ جمل یک لنگه از آن کفشها گم شد و هنگامى که امام على (علیه السّلام) او را نزد معاویه فرستاد، یکى دیگر هم گم شد و بعد از آن بود که جریر از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) جدا شد و از شرکت در جنگ کناره گرفت.[۲۰۱]
۴.۲.۵. وائل بن حجر حضرمی:
وائل بن حجر بن سعد بن مسروق بن وائل حضرمی از مردم منطقه حضرموت است. پدرش از پادشاهان حضرموت بوده و خودش نیز مردی معروف و از پادشاهان حضرموت به شمار می­رود. او در مدینه به حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید، قبل از اینکه او به مدینه برسد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را از آمدن او مطلع کرده بود. هنگامیکه به مدینه رسید، رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) او را مورد احترام قرار داد و در کنار خود نشانید، او بعد از اینکه مسلمان شد از طرف پیامبر والى حضرموت شد و زکات آن منطقه را جمع می‏کرد.[۲۰۲]
وائل عثمانی مذهب بود. هنگامیکه حضرت علی (علیه السّلام) به حکومت رسید، با ایشان بیعت کرد، وائل بن حجر در کوفه نزد امام على (علیه السّلام) بود، ولی در باطن از عثمان طرفدارى مى‏کرد، در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جنگید و پرچمدار حضرموت در این جنگ بود. اما بعد از جنگ صفین، در یکى از روزها به حضرت على (علیه السّلام) گفت: اجازه دهید من به شهر خود برگردم و کارهاى خود را در آنجا اصلاح کنم، و بعد انشاء الله بار دیگر به کوفه بر مى‏گردم و در نزد شما خواهم بود.
هنگامیکه وائل به حضرموت رسید، بسربن ارطاه نمایندۀ غارتگر و جنایتکار معاویه در راه صنعا بود که وائل به او نوشت: نیمى از مردمان حضرموت پیروان عثمان مى‏باشند. به این طرف بیائید کسى در این جا نیست که مقابل شما را بگیرد. بنابراین بسر به طرف حضرموت حرکت کرد و هنگامیکه به حضرموت رسید، وائل بن حجر از او استقبال فراوانی کرد و هدایائى به او داد. بسر تحت حمایت وائل توانست شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در حضرموت را قتل عام کند.
امام علی (علیه السّلام) بعد از فهمیدن این جریان، دو فرزند وائل را حبس کرد و نزد خود نگه داشت.[۲۰۳]
۴.۳. جهل .
جهل و حماقت یک عامل بسیار مهم بود برای اینکه افراد زمان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از ایشان اطاعت نکنند و بر اساس میل و اجتهاد خود رفتار کنند و قلب حضرت (علیه السّلام) را بیازارند. گروهی مقدس مآب که هیچگاه جایگاه اصلی امام را درک نکردند و با اتکا به ظواهر دین، نسبت به اتفاقات قضاوت کردند. جهل آنها در حدی بود هیچگاه نفهمیدند باطن دین امام است و فرمان او فصل الخطاب. افرادی که در این بخش می آوریم کسانی هستند که به خاطر جهل و حماقت خود از امام جدا شدند و تأثیرات منفی در اهداف حضرت (علیه السّلام) گذاشتند.
۴.۳.۱. کعب بن سور:
کعب بن سور در زمان عمر به خاطر تیزهوشی که از خود نشان داد، بر مسند قضاوت نشست. در زمان عثمان و ابتدای حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) قاضی بصره بود. در جریان جنگ جمل هنگامیکه سپاه ناکثین به طرف بصره می‏آمدند، تصمیم گرفتند، بزرگان شهر را با خود همراه کنند. بنابراین به کعب بن سور، منذر بن ربیعه و احنف بن قیس نامه نوشتند و از ایشان خواستند که به آنها ملحق شوند. طلحه و زبیر به کعب بن سور چنین نوشتند: «تو از سوى عمر بن خطاب قاضى بودى، همچنین بزرگ بصره و سرور مردم یمن هستى. تو به واسطه آزارهایى که عثمان مى‏دید، خشمناک بودى، پس امروز نیز به واسطه کشته شدن او خشمناک باش. و السلام.»
کعب بن سور هم در جواب طلحه و زبیر چنین نوشت: «ما بر آزارهایى که بر عثمان وارد آمد خشمناک شدیم و دیگران با زبان خود چیزهایى گفتند، دیگرى نیز با شمشیر در این کار وارد شد. اگر عثمان، ظالم کشته شده است ربطى به شما دو نفر ندارد و اگر مظلوم کشته شده است دیگرى از شما سزاوارتر است. اگر کار عثمان براى کسى که شاهد آن بوده است مشکل باشد براى کسى که شاهد و ناظر نبوده است، مشکل‏تر است.»[۲۰۴]
هنگامیکه طلحه و زبیر نتوانستند کعب بن سور را متقاعد کنند که به آنها بپیوندد، عایشه را به ملاقات او فرستادند. عایشه سوار برشترش به اقامتگاه کعب، که بزرگ قبیله اَزْد بود و مقامى نزد مردم یمن داشت، رفت و از او خواست که به آنها ملحق شود. امّا کعب گفت: صلاح نیست که من در این فتنه وارد شوم. امّا عایشه نظر کعب را جلب کرد و کعب فتوا داد: عایشه مادر شما مردم است. از او پیروی کنید. در جنگ هم افسار شتر عایشه را گرفته بود و قرآن می خواند و مردم را به جنگ علیه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تحریک می‏کرد. سرانجام هم به دست مالک اشتر کشته شد.
بعد از جنگ هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به جنازۀ کعب بن سور رسید، فرمود : او را بنشانید، او را نشاندند. امام على (علیه السّلام) خطاب به جسد گفت: «اى کعب بن سور، واى بر تو و بر مادرت! ترا دانشى بود که اى کاش برایت سودمند بود، ولى شیطان گمراهت کرد و ترا به لغزش انداخت و شتابان به آتش برد.»[۲۰۵]
۴.۳.۲. جمعی از قاریان قرآن.
هنگامی که حضرت برای جنگ با معاویه آماده شد، بسیاری از مردم براى عزیمت و جهاد به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پاسخ مثبت دادند. جز یاران عبد الله بن مسعود که عبیده السلمانى و همراهانش نیز با آنان بودند. آنها نزد حضرت (علیه السّلام) آمدند و به او گفتند: ما با تو رهسپار مى‏شویم ولى به لشکرگاه شما نمى‏آییم و خود اردویى جداگانه مى‏زنیم تا کار شما و شامیان را بنگریم و هر گاه دیدیم یکى از دو طرف به کارى که بر او حلال نیست دست می‏زند یا گردنکشى می‎کند و ظلمى از او سر می‏زند، ما بر ضد او وارد جنگ مى‏شویم. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) با پیشنهاد آنها موافقت کرد. امّا عدهّ‏ای دیگر از یاران عبدالله بن مسعود نیز که ربیع بن خثیم نیز با آنان بود و آن روز چهار صد تن مى‏شدند نزد حضرت آمدند و گفتند: اى امیرمؤمنان، ما با وجود شناخت فضل و برترى تو، در این حق بودن این پیکار شک داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسلمانان هیچکدام از وجود افرادى که با دشمنان برون مرزى پیکار کنند بى‏نیاز نیستیم، پس ما را در برخى مرزها مأمور کن که به آنجا برویم و در دفاع از مردم آن مناطق با دشمن خارجی بجنگیم، پس امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) آنها را به سمت و ری و قزوین فرستاد. و ربیع بن خثیم ثوری را به فرماندهی این گروه برگزید و اولین پرچم مرزداری را در کوفه به نام او بست . و بعد از این حدود چهار هزار نفر از جنگ با معاویه خودداری کردند و بعد از دریافت مقرری خود به سمت دیلم رهسپار شدند.[۲۰۶]
بیشترین لغزش جمعی از قاریان قرآن، در صفین رخ داد. قاریانی از جمله عبیده سلمانى، علقمه بن قیس نخعى، عبد الله بن عتبه و عامر بن قیس از سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) جدا شدند و به رایزنی بین سپاه امام (علیه السلام) و معاویه پرداختند و بین حق و باطل سرگردان شدند و نتوانستند حق را تشخیص دهند.[۲۰۷]
امّا انحراف اصلی زمانیکه بود که معاویه با نیرنگ عمروعاص جنگ را متوقف کرد و حکمیت قرآن را مطرح کرد. گروهى از قاریان همراه با مسعر بن فدکى و زید بن حصین، که بعد از آن خوارج نامیده شدند، نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتند و گفتند: اى على (علیه السلام) اکنون که تو را به کتاب خدا دعوت می‏کنند به آنها پاسخ مثبت بده، در غیر اینصورت همانطور که عثمان را کشتیم، تو را نیز مى‏کشیم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ داد: «واى به حالتان، من نخستین کسى هستم که همه را به قرآن دعوت مى‏کنم و نخستین کسى هستم که به آن پاسخ مى‏دهم، من به این جهت با آنان مى‏جنگم که سر به فرمان قرآن نهند زیرا آنها فرمان و پیمان الهى را شکسته‏اند و کتابش را خوار و رها کرده‏اند. آنان شما نیرنگ مى‏دهند و کسانى نیستند که خواستار واقعى عمل کردن به قرآن باشند.» امّا قاریان کوتاه نیامدند و حضرت علی (علیه السلام) را تحت فشار قرار دادند و خواستار بازگشت مالک اشتر که در یک قدمی پیروزی بر سپاه معاویه بود، شدند.[۲۰۸]
بعد از تحمیل حکمیت بر حضرت (علیه السلام)، باز گروهی از قاریان همراه با اشعث بن قیس و مسعر بن فدکى، حَکَم را هم بر حضرت امیر (علیه السلام) تحمیل کردند و علی رغم میل حضرت (علیه السلام) ابوموسی اشعری به عنوان حکم انتخاب کردند.[۲۰۹] تحمیل شخص نالایقی مثل ابوموسی بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) اثرات جبران ناپذیری را در مسیر تارخ باقی گذاشت که به طور مفصل بحث خواهیم کرد.
۴.۴. نفاق و فرصت طلبی:
بعد از قبول ماجرای حکمیت توسط امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، گروهی با تمسک به این موضوع که حکمیت فقط متعلق به خداست، و امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) نباید زیر بار حکمیت می‏رفت، از ایشان جدا شدند و در تاریخ به خوارج یا مارقین مشهور شدند. با نگاهی به تاریخ متوجه می‏شویم اکثر سران خوارج همان کسانی هستند که حکمیت را به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تحمیل کردند. بنابراین قبول حکمیت از جانب حضرت (علیه السّلام) برای آنها یک بهانه بود. می‏توان گفت مهم ترین عواملی که باعث شد این افراد از حضرت جدا شوند، علاوه بر عواملی که در بخش های قبل آوردیم؛ یعنی غرق شدن در مادیات و جهل و حماقت، نفاق و فرصت طلبی بود. در حقیقت کسانی که از ابتدای حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دنبال بهانه‏ای می‏گشتند تا از حضرت (علیه السّلام) جدا شوند و ایمانشان به حضرت (علیه السّلام) خالص نبود، ماجرای حکمیت این فرصت را به آنها داد تا با این بهانه راه خود را از حضرت جدا کنند. افرادی که در ادامه می‏آوریم یا از کسانی هستند که در پیدایش خوارج نقش اساسی داشتند، یا از رهبران خوارج هستند و یا از کسانی هستند که به این گروه پیوستند و یا به بهانه حکمیت از حضرت (علیه السّلام) جدا شدند.
۴.۴.۱. اشعث بن قیس:
نام اصلى اشعث ، معدى کرب بن قیس است و نام پدرش قیس الاشج (شکسته پیشانى ) و چون در یکى از جنگها پیشانى او شکسته بود اشج نامیده مى‎شد. او از مردم یمن و قبیلۀ کنده بود . همیشه موهایش ژولیده بود به همین جهت او را اشعث می‏خواندند. در سال دهم هجری با شصت نفر سواره از قبیلۀ کنده در مدینه خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیدند ومسلمان شدند، سپس به یمن بازگشتند. او دوبار به اسارت درآمد یکبار در جاهلیت و یکبار دیگر در اسلام آوردنش. در زمان کفر هنگامیکه بنی‏مراد در یمن قیس اشج را به قتل رساند، اشعث با قبیلۀ خود به خونخواهی پدر رفت ولی به اشتباه وارد قبیلۀ بنی حارث شدند، و طی جنگی چند تن از آنها کشته شدند و اشعث نیز اسیر شد و با پرداخت سه هزار شتر آزاد شد. بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) قبیلۀ بنی ولیعه مرتد شدند و از پرداخت زکات ممانعت کردند. ابوبکر زیادبن لبید را به جنگ با مرتدین فرستاد. بنی ولیعه به اشعث پناه بردند و او را امیر خود کردند. زیاد، اشعث را اسیر کرد و نزد ابوبکر برد. اشعث به ابوبکر گفت: من را نکش و در عوض به جنگ با دشمنانت بفرست و خواهرت را به عقد من درآور. ابوبکر هم او را رها کرد و خواهرش ام فروه را به عقد او در آورد. او در جنگ یرموک در مقابل رومیها حضور داشت و در آن جنگ یک چشم خود را از دست داد. سپس به عراق آمد و در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولا ونهاوند شرکت کرد وسرانجام در کوفه سکونت کرد. عثمان او را به حکومت آذربایجان منصوب کرد. هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حکومت رسید، نامه‏ای توسط زیاد بن کعب برای او فرستاد و او را به مدینه فرا خواند. مضمون نامه اینچنین است: «ما از تو انتظار داشتیم در بیعت با ما زودتر از دیگران پیش قدم شوی و رغبت داشته باشی. امّا، به سبب سخنانى که از تو به گوش ما رسیده است و حرکاتى که کرده‏اى، تو را دیر فراخواندیم. اما اکنون از گذشته‏هاى تو درگذشتم چون افعال پسندیده که از تو به وجود آمده، اعمال ناپسند تو را محو کرده‏است. بى‏شکّ واقعه حال عثمان را از مهاجر و انصار شنیده‏ای و در خصوص بیعت کردن صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بیعت مردم با من، چیزهایى به آگاهى تو رسیده است. طلحه و زبیر اولین کسانى بودند که با من بیعت کردند، پس از آن بدون این که گناهى کرده باشم بیعت خود را شکستند. ام المؤمنین را به بصره آوردند، من نیز همراه مهاجران و انصار به‏سوى آنان رفتم. آنان را دیدار کردم و از آنان خواستم به جایى که آمده‏اند برگردند. ولى خود دارى کردند. ما قصد عزیمت به شام را داریم. منتظر آمدن تو هستم. هرگاه از مضمون این مکتوب واقف شدی، درآمدن نزد ما تعجیل کن و همراهانت را با خود بیاور و بدان که امارت آذربایجان خاص تو نیست، بلکه امانتى است در دست عمّال و مالى که از آن ولایت حاصل شده، از آن بیت المال است و آن را خازنى و حافظى بیش نیستى، مبادا که در آن تصرف کنی و هر چه به دست آورده ای به بیت المال بسپار. بر من است که از بدترین فرماندهان تو نباشم.» بعد از خواندن نامه اشعث برخاست و چنین گفت: عثمان مرا والى آذربایجان قرار داد، وقتى که او کشته شد آذربایجان همچنان در دست من باقى ماند. مردم با على بیعت کردند. پیروى کردن از او بر ما واجب و لازم است. در خصوص کار او و دشمنانش به شما خبرهایى رسیده است، او در این زمینه، و در آنچه از ما پوشیده است، امین است. امّا بعد از ایراد این صحبت به خانه‏اش بازگشت و آنانى را که مورد اعتماد بودند فرا خواند و گفت: نامه على به دستم رسیده است و وحشت مرا گرفته است، او اموال آذربایجان را از من خواسته است ولی من مى‏خواهم به معاویه بپیوندم. اطرافیان اشعث در پاسخ گفتند: مرگ براى تو بهتر از این است که به معاویه بپیوندی، آیا مى‏خواهى شهر و قوم خود را رها کنى و پیرو شامیان شوى.
سپس جریر بوسیله نامه اشعث را از بیعت خود با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آگاه کرد. اینچنین شد که اشعث هم به کوفه رفت و با امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) بیعت کرد.[۲۱۰]
اشعث همراه امام علی (علیه السلام) در جنگ صفین شرکت کرد و عهده دار ریاست قبیله «کِنده» بود و فرماندهی جناح راست سپاه امیرالمؤمنین (‏علیه السلام) را بر عهده داشت. بعد از آنکه معاویه به توصیۀ عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کرد اشعث وعبدالله بن کواء به دیدار حضرت رفتند و خواستار قبول حکمیت شدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود من از اینها سزاوارترم که حرمت قرآن را نگهدارم . فریب اینها را نخورید پیروزی در یک قدمی ماست. ولی آنها گفتند که ما به خاطر قرآن دست از جنگ بر می داریم، و به حضرت فشار آوردند که باید جنگ متوقف شود. بنابراین حضرت مجبور به قبول حکمیت شد.[۲۱۱] در جریان انتخاب حکم هم اشعث از کسانی بود که ابوموسی اشعری را بر حضرت تحمیل کرد هرچند امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با انتخاب ابوموسی مخالف بود ولی اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی گفتند: ما جز او شخص دیگری را قبول نداریم. بنابراین حضرت مجبور به قبول ابوموسی شد. بعد از ماجرای حکمیت هم اگر چه اشعث رسماً عضو خوارج نبود ولی نقش مهمی در شکل گیری خوارج و ایجاد تفرقه میان یاران حضرت (علیه السّلام) را داشت. بعد از سرکوب خوارج در نهروان هم هنگامیکه حضرت (علیه السّلام) مردم را به جنگ با معاویه دعوت کرد، اشعث بود که از طرف مردم بهانه جویی می‏کرد و می‏گفت: «یا امیرالمؤمنین تیرهاى ما تمام شد و شمشیرهاى ما کند گردید، و سرهاى نیزه‏هاى ما کار نمى‏کند و بیشتر آنها شکسته شده‏اند، ما را بطرف شهر خودمان برگردانید تا خود را با بهترین وسائل مستعد کنیم و براى دشمن خود را آماده سازیم. گروهى از ما در این جنگ کشته شده‏اند، و امیرالمؤمنین بر عده ما بیفزاید و ما با تعداد بیشترى بطرف دشمن خود رهسپار گردیم.»[۲۱۲]
اشعث سرکرده منافقان بود. در دوران حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بارها نافرمانی کرد و یا در موقعیت های مختلف باعث آزردگی خاطر حضرت (علیه السّلام) می شد. در تاریخ آمده است که روزی اشعث و جریربن عبدالله بجلی در خارج از کوفه سوسماری را دیدند و گفتند ای ابوحسل[۲۱۳] دستت را بیاور تا به خلافت با تو بیعت کنیم. این خبر به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید. ایشان فرمود: هردوی آنها در حالی وارد صحرای محشر می شوند که سوسماری پیش رویشان است.[۲۱۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ق.ظ ]




قراردادی
و برخی بیمه‌های خاص نیز اخیراً در ایران به وجود آمده است.
بیمه اشخاص شامل:
عمر
حادثه
درمان
بیمه اموال شامل:
بیمه اتومبیل (شخص ثالث، بدنه)
آتش‌سوزی
بیمه‌های مهندسی
بیمه حمل‌ونقل (صادرات، واردات، ترانزیت، داخلی)
بیمه مسئولیت دارای انواع مختلفی است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:
مسئولیت کارفرما در قبال کارکنان
مسئولیت حرفه‌ای پزشکان و پیراپزشکان
مسئولیت مدنی مدیران و مسئولان فنی بیمارستان‌ها – کلینیک‌ها و درمانگاه‌ها
مسئولیت در مقابل همسایگان مجاور ناشی از سرایت آتش‌سوزی و انفجار
بیمه‌های خاص شامل:
بیمه مرهونات بانکی (وام‌های بانکی)
بیمه‌نامه پول در صندوق
بیمه شترمرغ
بیمه اسب
فصل سوم
روش‌شناسی تحقیق
مقدمه
شیوه اجرای یک تحقیق ارتباط زیادی با ماهیت موضوع، نوع تحقیق و هم‌چنین متغیرهای تحقیق دارد؛ اما باید توجه داشت آنچه موجب شده جوهر علمی، حیات پیدا کند، وقوف به اکتشافات و نتایج علوم نیست بلکه شناخت و درک عمیق روش­ها و شیوه­ هایی ­است که بشر برای پیشرفت علم به کار گرفته­ است. روش­ها در حقیقت ابزارهای دستیابی به حقیقت هستند. با توجه به اهمیتی که روش‌شناسی تحقیق دارد در این فصل به آن پرداخته می­ شود، به عبارتی می­توان گفت در این فصل با در نظر گرفتن هدف تحقیق، روش تحقیق مشخص‌شده و با انتخاب جامعه آماری و تعیین نمونه، با توزیع پرسشنامه ­های تدوینی در نظر گرفته‌شده به جمع­آوری اطلاعات پرداخته تا بتوان تأثیرات متغیر مستقل بر متغیرهای وابسته را از دیدگاه شرکت‌کنندگان در این مطالعه موردبررسی و شناسایی قرارداد. بنابراین در این فصل جامعه آماری و نمونه، ابزار تحقیق، روایی و پایایی تحقیق، نحوه اجرای آن و روش­های آماری جهت تجزیه‌وتحلیل اطلاعات به ترتیب موردبررسی قرار می­گیرند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اهداف مشخص تحقیق
این تحقیق شامل اهداف کلی، ویژه و کاربردی می‌باشد که به‌صورت زیر شرح داده می‌شوند.
هدف کلی تحقیق
هدف کلی این تحقیق بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم است.
اهداف ویژه
شناخت سازه‌های تأثیرگذار عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
اندازه‌گیری عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
رتبه‌بندی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
طراحی مدل عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
اهداف کاربردی
در این تحقیق بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند با توجه به ارزش کسب شده، سرمایه کسب شده و کیفیت کسب‌شده مشتریان از شرکت های بیمه ایران استان کرمانشاه انجام خواهد گرفت. لازم به ذکر است که کاربران زیر نیز می‌توانند از این تحقیق استفاده نمایند:
انواع شرکت‌های بیمه خصوصی
انواع شرکت‌های بیمه دولتی
تولیدکنندگان برند بیمه
استفاده‌ کنندگان بیمه
محققین، دانشجویان و سایر علاقه‌مندان به موضوع بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی و تعهد مشتری به برند بر اساس نظریه هاتس یل دریم.
فرضیه‌های تحقیق
در این تحقیق از فرضیات زیر استفاده می‌کنیم.
فرضیه اول: ارزش کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه دوم: ارزش کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه سوم: سرمایه کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه چهارم: سرمایه کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه پنجم: کیفیت کسب‌شده بر رضایتمندی از برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه ششم: کیفیت کسب‌شده بر تعهد به برند، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه هفتم: رضایتمندی از برند بر محرک تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه هشتم: رضایتمندی از برند بر استمرار تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه نهم: تعهد به برند بر محرک تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه دهم: تعهد به برند بر استمرار تعهد، تأثیر مثبت و معناداری دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم