کلاغ از پرندگانی است که از ابتدای تاریخ بشر در زندگی وی نقش داشته و صفات مثبت و منفی به آن نسبت داده شده است. یاحقی در فرهنگ اساطیر در مورد این پرنده چنین می‌نویسد:
سابقه‌ی داستانی این پرنده به روایت هابیل و قابیل بر می‌گردد. بر اساس کتاب مقدس غراب به اعجاز برای ایلیا، خوراک می‌آورد. در آیین مهر هنگام قربانی گاو، غراب هم‌چون مادی و مبشر اوست. کلاغ مانند همه‌ی پرندگان سیاه در قصه‌های غربی و گاه شرقی، نماد هوش و فراست است و آن‌چه از قدرت و اختیارش در تعیین سرنوشت مردمان می‌گویند، دال بر هوشیاری اوست. در بیش‌تر قصه‌های غربی و گاه در برخی روایات شرقی، مشاور و ناصح هوشیار مردمان معرفی شده است و از آینده و آن‌چه روی خواهد داد، خبر می‌دهد (یاحقی، ۶۰۲:۱۳۸۶-۶۰۳).
پایان نامه - مقاله
در این قصه هم کلاغ، خبر سلامتی برادران دختر و نشانی آن‌ها را به وی می‌دهد که به نوعی با نقش اساطیری این پرنده مطابقت دارد.
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
در این قصه طبقات اجتماعی دیده نمیشود، گویی همگی از یک طبقه هستند. شخصیتهای قصه، هفت برادر و یک خواهر هستند که رابطهیی نمادگونه بین آنها حاکم است. شخصیت‌های شریر این قصه، همگی مؤنث هستند که این نوع نگاه به زن ریشه در اساطیر و باورهای هندی دارد. پدر و مادر این هفت برادر و خواهر نقش چندانی در قصه ندارند به جز در پایان قصه که پدر نامادری را میکشد و دختر خود را از چاه بیرون میآورد. مطلب دیگری که در قصه به آن اشاره شده، ابزارهایی است که بیش‌تر در جوامع روستایی وجود دارد و به نوعی با نقش و کار زنان و مردان در جامعه‌ی روستایی در ارتباط است. در جوامع روستایی، به ویژه مناطق کوهستانی مثل کردستان که قصه از آن‌جا نقل شده، مردان معمولاً از راه شکار معاش خود و خانواده را تأمین می‌کنند که در قصه به آویختن تیر و کمان در صورت پسر بودن فرزند اشاره شده است و در مقابل زنان جوامع روستایی امور مربوط به خانه را انجام می‌دهند؛ مثل آوردن آب که در قصه بدین گونه به آن اشاره کرده که در صورت دختر بودن فرزند، مادر بایستی مشکی به در خانه آویزان کند.
¨ آداب ورسوم
_______
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
________________
عناصر روانشناسی
این قصه از لحاظ روانشناسی به مسائل گوناگون اشاره دارد. از سویی عقدهی ادیپ و تکامل شخصیتی دختر و از سوی دیگر فرایند بلوغ و مسائل جنسی که در طی رشد برای هر انسانی پیش میآید. در قصهها
هفت کودک نماد هفت جسم انسانند و در حقیقت مجموعا یک شخص بیش نیستند. اصول عقاید رازآموزی برای جسم آدمی، هفت وجه قائل است که از کثیفترین مرتبه تا لطیفترین درجه را شامل میشود و همه بسان جامههایی هستند که جان به مرور که راه تکامل میپوید، از خود دور می‌کند (دلاشو، ۱۳۶۶: ۱۷۳ و۱۷۲).
در این قصه هفت برادر در واقع همین هفت وجه وجود دختر هستند که باتولدش تا زمانی که خود دختر متوجهی این وجوه نمیشود، ناپدید میشوند. همینکه دختر در طی رشد خود متوجه این وجوه میشود، تصمیم میگیرد آنها را بیابد و مدتی با آنها زندگی میکند؛ در طی رشد دختر وی به بلوغ میرسد و پارهای مسائل جنسی برای وی پیش میآید. این امر در گرفتن آتش و ارتباط با خرس در قصه نمودار میشود.
روانکاوان اسطورهای آتش را نمایش نمادی از مناسبات جنسی میدانند. در واقع بعضی از مراسم و رقص مردمان ابتدایی یادآور اعمال جنسی است، مثلا رقصی که رقصندگان طی آن نیزههایی را در سوراخ ها و حفره های کنده شده در زمین فرو میبرند یا بهم سائیدن دو قطعه چوب نرینه و مادینه برای تولید آتش. آتشی که بدینگونه پدید میآمد در ضمیر پنهان مردم ابتدایی با عمل جنسی متداعی گردید و رفته رفته آتش با مفهوم عشق و زندگی به ذهن متبادر گشت (ستاری،۱۳۵۱ ،۱۷:۷۴).
دختر در این قصه برای گرفتن آتش نزد همسایه میرود، گویی وی برای حل این مناسبات جنسی که در طی بلوغ برای وی پیش آمده به مرجعی رجوع میکند که نه تنها او را راهنمایی نمیکند، بلکه موجب دردسر برای وی نیز میشود. پس از گرفتن آتش، خرسی در قصه پیدا میشود و دختر را به بهانهی پیوند و ازدواج فریب میدهد. همانگونه که در قسمت موجودات اساطیری آمد، خرس نماد غریزه و جنبهی خطرناک ناخودآگاه است. برادران دختر وقتی متوجه میشوند، خرس را نابود میکنند و خود تبدیل به خرس میشوند. در واقع شش برادری که رمز وجوه کثیف هستند، خود نیز مانند خرس به مادیات و شهوات میپردازند. لذا دختر که اکنون متوجه این امر شده آنها را رها میکند و با هفتمین برادر که رمز لطیفترین قسمت وجودی است به طرف خانه راه میافتد. در راه برادر، نهاد دختر است که در مقابل شهوات تاب مقاومت نمی‌آورد و خود را تسلیم آن میکند و به آهو تبدیل میشود، آنگاه دختر که همان بخش فرامن وجود است با نهادی که سر تسلیم در مقابل شهوت فرود آورده، وارد خانهی پدر می‌شوند. پدری که از ابتدای قصه سخنی از آن نبوده است. ورود آنها به خانه با روبهرویی آن‌ها با نامادری مصادف است. وجود نامادری در قصهها معمولا بیانگر عقدهی ادیپ یا نوعی سازش میان دختر و پدر است. « امر دیگری، از طریق مخالف، سازش میان دختران و پدران را نشان میدهد و آن اینکه تقریبا در همه قصهها، شاهزاده خانمها با زنی سالمندتر از آنان که زن پدر یا پری بدخواهی است، در نزاع و پیکارند»( دلاشو،۱۳۶۶ :۱۱۶). در پایان این قصه شاهد این هستیم که دختر با کمک آهو از چاهی که نامادری او را در آن انداخته نجات می‌یابد. اینکه در قصه پدر، نامادری را به سزای اعمالش میرساند و دختر به خوبی و خوشی نزد پدرش زندگی میکند، همان عقدهی ادیپ و وابستگی پدر و دختر است.
باورهای عامیانه و خرافی
____________
سایر عناصر
________
۳-۱۴- آسکه بوچلگه
این مورد متلی است از سرزمین سیستان و بلوچستان که به دلیل ساختار متفاوت با قصهها به آن پرداخته نشده است.
۳-۱۵- آسوکهی[۴] مد تنبل
* خلاصهی قصه
پادشاهی بود که یک پسر و یک دختر داشت. مادر آنها مرده و شاه زن دیگری گرفته بود. این زن پدر، با دختر بدرفتاری میکرد تا اینکه روزی دختر خیلی دلتنگ شد و تصمیم به فرار گرفت. برادرش او را تا اولین شهر همراهی کرد و بعد از او جدا شد. دختر در بین راه لباس‌های خود را با لباسهای کهنهی زنی روستایی عوض کرد، هم‌چنین به پیرزنی کمک کرد و همراه پیرزن به خانهی او رفت. پیرزن پسری تنبل داشت. دختر با کار و تلاش هم موجب بهبود زندگی پیرزن شد و هم پسر پیرزن را مجبور به کار کردن کرد. پسر پیرزن به تجارت رفت و دختری پری‌زاد را از دست دیو و کاروانیان را از دزدی عدهای راهزن رهانید. پسر مقداری انار برای خانوادهاش فرستاد که در راه دزدیده میشود. پسر نزد پادشاه آن سرزمین رفت و از دزدان شکایت کرد. پس از مدتی دزدان را رسوا کرد. دزد داماد پادشاه بود. وقتی پادشاه متوجه موضوع شد، دختر خود را به عقد پسر درآورد و دامادش را مجازات کرد. پسر علاوه بر دختر پادشاه با دختر پری‌زاد و دختر ابتدای قصه هم ازدواج کرد.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
______________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
- انار
در مورد انار به قصهی ۱۲ رجوع شود، البته در این قصه انار توسط دزدان دزدیده می‌شود و به مادر قهرمان نمیرسد، در واقع تا بازگشت پسر از سفر، مادر وی متوجه بهبود وضعیت زندگی او نمیشود.
- دیو
(رجوع شود به قصهی ۱۲)
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
در این قصه، دو طبقه مثل همهی قصهها دیده میشود طبقهی حاکم و طبقهی فقیر جامعه؛ اما این دو طبقه در مقابل هم قرار نمیگیرند. بلکه فقط دختر پادشاه به خاطر نامهربانیهای زن پدر فرار میکند و در راه با پیرزنی آشنا میشود و ادامهی زندگیاش را نزد پسر تنبل و مادر پیرش میگذارند، بدون اینکه به خانه بازگردد. در نهایت با کار و تلاش دختر، پسر به فرد مفیدی تبدیل شده و با وی ازدواج میکند. شخصیتهای قصه، شاهی منفعل است که حمایتی از دختر خود نمیکند. نامادری از چهرههای منفور قصههای ایرانی که موجب می‌شود، دختر خانه را ترک کند. پیرزن و پسر تنبلش که به نوعی حامی دختر میشوند و دختر هم در مقابل تنبلی را از پسر دور میکند. پسر تنبل بعد از تنبلی به گروهی تجاری می‌پیوندد، باهوش و ذکاوت به ثروت و مکنت رسیده و در نهایت با سه دختر ازدواج میکند.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
در این قصه هم شخصیت تنبل و بیعرضهی قصه با پیوستن به گروه تجار به ثروت رسیده و در نهایت هم داماد شاه میشود.(رجوع شود به قصهی۱۲)، در واقع باز هم قهرمان با وابستگی و اتصال به گروه قدرت و ثروت موفق به بهبود زندگی خود و خانوادهاش میشود.
عناصر روانشناسی
شاهان در قصهها، به ویژه قصههایی که رابطه شاهی با دخترش یا دخترانش را ترسیم می‌کند، نماد ناخودآگاهی جمعی و دختران نماد ناخودآگاهی فردی هستند. « طبیعت ناخودآگاه شاهان قصههای پریان در داستانهایی که از شاهزادهخانمی حکایت میکنند که زن پدرش او را در حبس انداخته و آزار میدهد، حتی به صورتی واضحتر ظاهر میگردد. شاه، پدر این شاهزاده کوچکترین کاری برای حمایت از او انجام نمیدهد» (دلاشو، ۱۳۶۶: ۱۱۳). این شاهان معمولا فعل پذیرند و فعل‌پذیری و نماد ناخودآگاه بودن آن‌ها در قصه‌ها با عدم حمایت آنان از دخترانشان نمودار می‌گردد؛ اما علی‌رغم این بی‌اعتنایی پیوندی استوار میان شاه و دخترش وجود دارد. در چنین قصه‌هایی، معمولاً دختر نامادری‌ای دارد که وی را می‌آزارد و این وجود نامادری خود دلیل پیوند استوار میان شاه و دخترش است. «امر دیگری از طریق مخالف، سازش میان دختران و پدران را نشان میدهد و آن این‌که تقریبا در همهی قصهها، شاهزاده خانمها با زنی سالمندتر از آنان که زن پدر یا پری بدخواه است، در نزاع و پیکاراند» (همان، ۱۱۶).
در این قصه هم، نامادری فقط با دختر رابطه بد دارد و مدام موجبات آزارش را فراهم می‌سازد در صورتی که شاه، دو فرزند دارد یکی پسر و دیگری دختر. سازش دختر با پدر ناراحتی نامادری را برمیانگیزد و همین مسئله به آزار و اذیت دختر و فرار وی میانجامد و شاه هم کوچکترین اقدامی در حمایت از دخترش نمیکند. کاری که تقریبا هیچ کدام از پدرها در مقابل نامادری و فرزند دخترشان در قصهها نمیکنند.
مسئلهی دیگری که از لحاظ روانشناسی قابل تفسیر است ازدواج دختر با پسری در قصههاست. این ازدواج در واقع اتصال ناخودآگاهی جمعی به خودآگاه است که توسط ناخودآگاه فردی شکل میگیرد.
شاهان قصه نمودار ناخودآگاهی یا خاطره و حافظهی عالمند. بنابراین دختر شاه که زناشویی میکند، بخشی از حافظهی عالم یا ناخودآگاهی کیهان است که به سوی حصهی متناظر خود در خودآگاهی می‌شتابد… شاه کهنسال، حافظهی عالم، به دست سفیران خویش، یعنی شاهزاده خانمههای زیبا، صور مثالی خود را برای انسانها گسیل میدارد تا آنان آن صور مثالی را باز آفرینند و بدین گونه زندگانی تازه بخشند (دلاشو، ۱۳۶۶: ۱۲۲).
در این قصه پسر تنبل میتواند رمز خودآگاهی باشد که منفعل شده و با دختر به عنوان ناخودآگاهی فردی با گنجینهای که قوهی کار و تلاش است، ارتباط و پیوند برقرار میکند و این خودآگاه منفعل تبدیل به خودآگاهی فعال میشود. نقش واسطه در این مورد را پیرزن بازی میکند هرچند که این نقش غیر مستقیم است. پیرزن با آوردن دختر به خانهاش موجبات این پیوند را ایجاد میکند. «از دیدگاه روانشناسی پیرزنی که دختر را مورد حمایت قرار میدهد یا امری مثل نخ ریسی را به وی میآموزد در واقع او را با اسرار زناشویی، عشق و دلدادگی آشنا میکند.» (ستاری، ۱۳۵۰، ۱۱۲:۱۲). در این قصه پیرزن فقط نقش حامی دارد و می‌توان چنین گفت که احساسات دختر در امر زناشویی و عشق را در مسیر صحیح خود قرار میدهد. پسر تنبلی که در پایان قصه تبدیل به فردی مهم میشود نیز از لحاظ روانشناسی به نوعی پختگی و کمال پسر را نشان میدهد که با گذر از مراحلی و پشت سرگذاشتن تجاربی به کمال میرسد و شایستگی ازدواج با دختر پادشاه را مییابد، البته این امر در پی آشنایی وی با دختر ابتدای قصه است.
باورهای عامیانه و خرافی
____________
سایر عناصر
__________
۳-۱۶- آسوکهی[۵] مرد تاجر
* خلاصهی قصه
تاجری بود که سه پسر و یک دختر داشت. تاجر با زن و پسرهایش به سفر حج رفت و دختر خود را در خانه گذاشت و برادرش را برای مراقبت از او گماشت. یک سال گذشت و عمو از دختر احوالی نپرسید تا اینکه هنگام مراجعت زوار رسید. عمو به ملاقات دختر رفت و از او درخواست نابجا کرد. دختر عمویش را با تهدید از خانه بیرون کرد. عمو به حیله متوسل شد و به یاری پیرزنی دختر را در حمام غافلگیر کرد. دختر هم با لبهی تاس حمام بر فرق عمویش کوبید و فرار کرد. در روز بازگشت حجاج، عمو به پدر دختر گفت: «این دختر آبرویی برای ما نگذاشته است». پدر دختر هم تصمیم به قتل دختر گرفت و این کار را به پسر بزرگش واگذار کرد. در حین قتل دو کبوتر از آسمان آمدند و بر بیگناهی دختر گواهی دادند، پسر نیز دختر را رها کرد. دختر شب و روز راه رفت تا به غاری رسید و همانجا اقامت کرد و به خواندن قرآن مشغول شد. شاهزادهیی که از آن حوالی میگذشت صدای او را شنید و عاشقش شد. دختر با شاهزاده ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر دوقلو شدند. پس از مدتی دختر میخواست به دیدن خانوادهاش برود. شاهزاده دختر را با وزیرش فرستاد. در راه وزیر درخواست نابجایی از دختر کرد و چون دختر نپذیرفت، بچههای او را کشت و شایعه کرد که دختر با معشوقش فرار کرده است. از آن طرف دختر خود را به صورت کچلی درآورد و مدتی برای برادرانش کار کرد تا اینکه یک روز همه را در خانه جمع کرد و حکایت زندگی خود را شرح داد. بعد از آن وزیر، پیرزال و عمو را به سزای اعمالشان رساندند و دختر با شاهزاده به شهر خود رفتند.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...