قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا
به هرچ از راه باز افتی، چه کفر آن حرف و چه ایمان
به هرچ از دوست وامانی، چه زشت آن نقش و چه زیبا
در مصرع همه دریای هستی حرف لا در این بیت بیانگر رمز نفی ما سوی الله است. و حرف شهادت : لا اله الّا الله است و سنائی می گوید : وقتی (( لا )) (= نفی دیگر موجود است ) به فراّشی و جارو کردنِ طریق تو برخاست و کمر بست ، هیچ خارو خاشاکی بر سر راه تو باقی نخواهد بود و آنگاه که با نفی ما سوی الله در وادی حیرت افتادی از طریق (( الّا )) که اِثبات ((الله)) است به خداوند خواهی رسید. و در این ابیات عرفانی و دینی بیان می دارد از طریق دین است که به وادی نیاز خواهی افتاد زیرا بدون گذر بر اسماء به معانی یی که در آنها نهفته اند نخواهی رسید.
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
نیابی خارو خاشاکی در این ره، چون به فراشی
کمر بست و بفرق استاد در حرف شهادت «لا»
چو «لا» از حدّ انسانی فکندت در ره حیرت
پس از نور الوهیت به «الله» آی از «الا»
سنائی در این ابیات تاریخی و عرفانی و دینی با تأکید بسیار می گوید: بمیر قبل از اینکه مرگ به سراغ تو آید. کنایه از مرگ ارادی است. و به داستان ادریس پیامبر اشاره می کند که از بس تسبیح خداوند کرد ، او را به آسمان ها برد ، و همنشین فرشتگان شد. (( فرشتگاه گفتند : آدمی بود که چندین تسبیح کند ؟ همه او را دوست گرفتند و به نزدیک داشتی تا آنگاه که ملک الموت را گفت : جانم را بگیر تا تلخی جان کندن مرا معلوم گردد. گفته اند جانش بر گرفت و باز زنده شد به امر خدای تعالی و مر او را به آسمانها بر دو بهشت بدید.)) ( قصص الانبیای نیشابوری ۳۰)
و این بدین معنی است که خوبان خداوند هم از شمشیر بو یحیی زنده نخواهند ماند.
که خود روح القدس گوید که «بسم الله مجریها»
و سنائی با آوردن کلمه بسم الله مَجریها : (( بنام خداست رفتن جایِ او )) اشاره است به داستان دینی نوح و طوفان و کشتی او (( … و آب همچنان می بود و کشتی نوح را باد بر سرِ آب همی بردی . نوح گفت : ای بار خدایا ! من می ترسم از غرق . جبرئیل آمد و گفت : (( یا نوح نام من بر کشتی نویس . گفت : چه نویسم ؟ گفت بنویس : بسم الله مَجریها و مٌرسیها ۴۱/۱۱ بنام خدای رفتن کشتی و باز ایستادن. آنگاه از موج و از غرق ایمن شدند … )) (قصص الانبیاء نیشابوری )
بمیر ای دوست! پیش از مرگ، اگر می زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی
که شمشیر بو یحیی نشان ندهد کسی احیا
سنائی مستی را به معنی غفلت بکار برده و هستی را به معنی تکّبر و اظهار وجود و خود نمایی یعنی غفلت و تکبر تو نتیجه جانب ناری و آتشیِ وجود توست ، پس مولد و منشأ تو ، با اعتبار حواس ، دوزخ است.
و بر روی هم در این ابیات تعلیمی و اخلاقی می گوید : اگر امروز بطور طبیعی به سوی تمایلات حسّی خویش ، که جانبِ ناری وجود تست ، میل داری ، جای شگفتی نیست زیرا : بازگردد به اصلِ خود همه چیز.
از آتش دان حواست راهمیشه مستی و هستی
ز دوزخ دان نهادت را هماره مولد ومنشا
پس اکنون گر سوی دوزخ گرائی بس عجب نبود
که سوی کل خود باشد همیشه جنبش اجزا
گر امروز آتش شهوت بکشتی، بی گمان رستی،
وگرنه تف آن آتش ترا هیزم کند فردا
تو از خاکی، بسان خاک، تن در ده درین پستی
سنائی تأکید دارد از غروری که تحصیل فقه یا تصوّف و فقر در کسی پدید می آورد ، مشکلی از دین او حل نخواهد شد. (( این رنگ است و آن آوا )) به ترتیب معکوس به فقه و فقر باز می گردد، رنگ دو معنی دارد (لون و فریب ) و سنائی به هر دو نظر دارد ، از رنگ به معنی لون مرتع های رنگین صوفیه مورد نظر است و منظور از آوا : حرف و سخن است که هم مشاجرات را می تواند شامل شود و هم مقالات صوفیه را.
ز باد فقه و باد فقر، دین را هیچ نگشاید
میان در بند کاری را که این رنگ است و آن آوا
مگو مغرور غافل را، برای امن او نکته
پایان نامه
مده محرور جاهل را ز بهر طبع او خرما
سنائی در این ابیات اجتماعی و اخلاقی بیان می دارد لازمه علم حقیقی خدمت به دیگران است. یعنی عمل به حاصل آن و بطریق تمثیل می گوید: زشت است که چینیان از راه دور ( چین رمز دوری از مرکز عالم اسلامی است).بهمین دلیل ((اٌطلٌبوالعلِمَ و لَؤ بالصِّین)) گفته شده است. احرام بگیرند و عازم حج شوند و مقیمان مکه از حج غافل بمانند و به مقتضای علم خود ( که احترام و اهمیّت حج است) عمل نکنند. اینکه می گوید : (( خدمت کن چو نادانان )) ناظر است به این که عامه مردم ، آنها که از علم بهره ندارند ، خدمت می کنند پس علما باید بطریق اولی خدمت کنند.
چو علمت هست، خدمت کن چو نادانان، که زشت آید
گرفته چینیان اِحرام و مکّی خفته در بَطحا
در این بیت تعلیمی سنائی بیان می دارد شمشیری به تو داده اند تا بوسیله آن با تمایلاتِ حیوانی و جسمانی = (تن) خویش جنگ کنی اگر بخواهی این تمایلات را که باید بدستِ تو کشته شوند ، بجای کشتن ، تبدیل به سپر کنی ، خودت زنده نخواهی ماند پس هُشیار باش.
نه صرف از بهر آن آمد که سوزی زهره زهره
نه حرف از بحر آن آمد که دزدی چادر زهرا
ترا تیغی به کف دادند تا غزوی کنی با تن
تو چون از وی سپر سازی نمانی زنده در هَیجا
این بیت سنائی اشاره به آیه شریفه (( وَ ما خَلَقنا السمواتِ والارضِ و ما بَینَهٌما الاعبیِن )) ۱۶/۲۱ و نیر ۳۸/۴۴ یعنی ما زمین و آسمان را و آنچه میان آنهاست به بازیچه نیافریدیم.
تو پنداری که بر بازی است این میدان چون مینو
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا
سنائی در این بیت اجتماعی و اخلاقی تأکید دارد همان گونه که تن خویش را آراسته ای جان را نیز به علمِ دین بیارای زیرا که زشت است بیرونِ سرای شاه ( یا داماد) آراسته به دیبا و حریر باشد و شاه ( یا داماد ) خود در اندرون لخت و برهنه و محروم از آرایش تن.
چو تن، جانرا مزین کن به علم دین، که زشت آید
درون سو شاه عریان و برون سو کوشک در دیبا
سنائی در این بیت اخلاقی بیان می دارد . به گفته پزشک مسیحی اعتقاد حاصل می کنی و امر و نهی او را ( که به هنگام غلبه صفرا شیرینی برایت زیان دارد ) چون به سود جسم تست می پذیری با اینکه خوردنش حرام است ، بخاطر دین ، آن را از دست نمی نهی
ترا یزدان همی گوید که (( در دنیا مخور باده! ))
ترا ترسا همی گوید که «در صفرا مخور حلوا.»
زبهر دین بنگذاری حرام از حرمت یزدان
ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ی ترسا
سنائی در این بیت دینی و اخلاقی و عرفانی بیان می دارد از عالم ماده = ( عالم اشیاء) که عالمی است چندگانه و محّل کثرات و اضداد ، من به نیروی عقل به عالم توحید ( = وحدت ) راه یافتم و در آنسوی این همه کثرت ها ، یک چیز را دیدم. پس هر کس تلاش کند به تنیجه می رسد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...